فتنه به کاری گیری عناوین دینی، برای خواستههای شخصی
بسمه تعالى
«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَن لِّي وَ لَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا؛
و از آنان كسى است كه مىگويد: «مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنهام مينداز». هشدار، كه آنان خود به فتنه افتادهاند»[1]
فتنه به کاری گیری عناوین دینی، برای خواستههای شخصی[2]
معنای آیه به طور خلاصه: برخی منافقان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میگفتند: به ما اجازه بده که در جهاد و همراهی سپاه مسلمان در غزوه تبوک (جنگ با رومیان)، شرکت نکنیم. و کار خود را اینگونه توجیه میکردند که امر به جهاد، ایشان را در گناه و مخالفت دستور شرعی میاندازد و موجب فتنه در دین میشود. ولی خداوند پاسخ میدهد که ایشان با رفتار نیرنگ گونه خود، به فتنه در دین گرفتار آمده و گناه بزرگی را مرتکب شدهاند.
آیه شریفه از این حالت منافقانه، که بعضی افراد جامعه مسلمان و پیروان خواستههای نفسانی بدان دچار شدهاند، پرده برمیدارد. تمام همّت ایشان، ارضای حسّ خودخواهی خویش است. آن زمان که میخواهند از زیر بار مسئولیت اجتماعی شانه خالی کرده و تکالیف خود را در قبال دین و امت اسلام ادا نکنند، یا اینکه تنها منافع شخصی خود را پیگیری نمایند، دست به دامان بهانههایی واهی با عناوینی دینی شده و با تظاهر به تقوا و ترس بر دین خویش، در پی قانع ساختن و در واقع نیرنگ زدن به دیگران هستند: «ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمىزنند، و نمىفهمند».[3]
به عنوان شاهدی بر این موضوع، واقعهای که منجر به نزول این آیه شریفه شد را با نگاه به روایات، سیره و تاریخ مورد بررسی قرار میدهیم. چون رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از اجتماع رومیان در سرزمین شام، به منظور حمله به مدینه و از بین بردن اسلام با خبر شدند، تصمیم گرفتند که به سوی ایشان رفته و با آنها در سرزمین خودشان روبرو شوند. پس، از مسلمانان یاری خواستند و ایشان را بر جهاد تشویق کردند. بسیاری از اهالی مدینه و قبائل عرب تازه مسلمان، با وجود سختی و مشقتی که داشتند، دعوت پیامبر را اجابت کردند. در مقابل، گروهی از منافقان و دیگران نیز از حضور در جهاد سرباز زدند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جد بن قیس ـ که از بنی سلمه، یکی از چند قبیله برجسته خزرجی و از منافقان بود ـ را دیدند و به او فرمودند: اى ابا وهب! آيا براى اين جنگ با ما حركت نمىكنى، تا شاید از دختران زرد پوست (رومیان) به خدمت خود درآوری؟ عرض كرد: ای رسول خدا! قبيله من مىدانند كه در ميان آنان هيچ كس به اندازه من به زنان علاقه ندارد، ولی من مىترسم اگر با شما بیایم و دختران زردپوست رومی را ببینم، نتوانم خوددارى كنم. پس مرا به فتنه مینداز و اجازه بده که در شهر بمانم.[4]
و به گروهی از قوم خود گفت: هوا گرم است، از خانه خارج نشوید. پسرش گفت: آيا اینکه خودت از فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سرپیچی مىكنى بس نيست، و اينك به مردم سفارش مىكنى كه گرمى هوا را بهانه كرده و با آن حضرت مخالفت کنند؟ به خدا قسم، خداوند در این باره آيهاى مىفرستد كه تا قيامت مردم آن را بخوانند (و تو رسوا شوى). و خدای متعال این آیه را بر رسول خویش فرو فرستاد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ».
آن گاه جد بن قيس گفت: محمد خيال مىكند که جنگ با روم هم مثل جنگ با ديگران است. ولى من خوب مىدانم كه احدى از مسلمانان، از اين جنگ بر نخواهد گشت.[5]
مؤلف گوید: این شخص ادعا میکند که اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را به جهاد امر کنند، از فتنه زنان رومی یا پیروزی و دستاوردهای عمومی آن برای رومیان، و یا آسیبهای جنگ بر دین خود میترسد و در مقابل آن سست میشود، یا اینکه بر خانواده و اموال خویش هراسان است. بنابراین از حضرت اجازه میخواهد که جهاد را ترک کند، تا در مخالفت گرفتار نشود. اما او با یاری نرساندن و نفاقش، در فتنهای افتاد که گمان میکرد، میخواهد از آن اجتناب کند.
ظاهر آیه دیگر اینست که خداوند، رسولش را برای اذن دادن به برخی افراد در ترک جهاد، سرزنش میکند. ولی ابتدای آیه مشتمل بر دعا و بخشش است: «عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟»[6]. هدف حضرت از اینکه آنان را در بوته آزمایش قرار داد و اذن نفرمود، این بود که رسوا شوند و اراده ایشان بر مخالفت و انجام ندادن امر واجب حتی با وجود دستور حضرتش مبنی بر خارج شدن، آشکار شود و اذن ایشان را پوششی شرعی برای ارتکاب این گناه بزرگ قرار ندهند. حق تعالی میفرماید: «وَ لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً؛ و اگر [به راستى] اراده بيرون رفتن داشتند، قطعاً براى آن ساز و برگى تدارك مىديدند».[7]
علی بن ابراهیم در تفسیرش از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده: «تا کسانی که عذر داشتند را از کسانی که بدون عذر شرکت نکردند بازشناسی».[8]
منظور از این خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آگاه کردن امت به این موضوع است که این عذرها نمیتواند خدا و رسولش را گمراه کند. ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به سبب اخلاق کریمانهای که داشتند، آن را پوشاندند و خارج شدن آن شخص را بیفایده دانستند. بلکه وجود او و امثال او، به سپاه مجاهدان آسیب خواهد رساند: «لَوْ خَرَجُوا فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براى شما نمىافزودند، و به سرعت خود را ميان شما مىانداختند و در حق شما فتنهجويى مىكردند، و در ميان شما جاسوسانى دارند [كه] به نفع آنان [اقدام مىكنند]، و خدا به [حال] ستمكاران داناست».[9]
لذا خداوند پیامبر خویش را آزاد گذاشت، تا مطابق با اخلاق کریمانه خود رفتار کند. آنگاه آیهای نازل فرمود و آن منافقان را رسوا ساخت و با نصّی الهی آنچه مدّ نظر خداوند ـ پیش از رفتار پیامبر ـ بود، تحقق پیدا کرد.
به جهت مهم بودن این فتنه، خداوند تبارک و تعالی آگاه سازی بر آن را به بعد از شرایط جنگی موکول کرد. و اگر حکمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نبود، این منافق میتوانست فتنهاش را در جامعه منتشر کند؛ چه آنکه آن را در چارچوبی دینی قرار داده بود، تا گروهی از مردم را بفریبد: «وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ». آری، گروهی هستند که معذور بوده و نمیتوانند در جهاد شرکت کنند و آیات کریمه، آن را ذکر کرده و منافقان جزو آن دسته نیستند.
در مقابل این منافقان، مؤمنانی راستین بودند که برای اطاعت امر خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) بدون هیچ تردید و مناقشهای، بر یکدیگر پیشی میگرفتند: «لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ؛ كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، در جهاد با مال و جانشان از تو [عذر و] اجازه نمىخواهند، و خدا به [حال] تقواپيشگان داناست».[10]
این حالت فرار از مسئولیت و توجیه مخالفت با دستورات الهی و به کارگیری جهات دینی، برای به دست آوردن منافع شخصی، چیزی است که در همه سطوح وجود دارد. که خطرناکترین آن بعد از وفات [شهادت] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رخ داد؛ چه آنکه کودتا گران، مخالفت خود با وصیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) را اینگونه توجیه کردند: «اگر ما امور را به دست نمیگرفتیم و علی را به عنوان امیر و جانشین پیامبر برمیگزیدیم، ترس از وقوع فتنه بود. لذا گفتند: قریش این را که نبوت و خلافت در شما بنی هاشم جمع شود، و به این جهت بر مردم ببالید، ناخوش میدارند»[11]. و گفتند: «بنابراين قریش برای خود خليفه تعیين كرد و به هدف رسيد و موفّق شد».[12]
گویی آیه شریفه نیّت کودتاچیان و آنچه تقریبا دو سال قبل از وقوع حادثه در سر میپروراندند را آشکار کرده و خداوند متعال تلاشهای متعدد آنها برای مخفی کردن حق را برملا میسازد. ولی خداوند در روز غدیر خم آن را اظهار و تمام کرد؛ چه آنکه میفرماید: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كَارِهُونَ؛ در حقيقت، پيش از اين [نيز] در صدد فتنهجويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند، تا حقّ آمد و امر خدا آشكار شد، در حالى كه آنان ناخشنود بودند»[13]. ولی حق آمد و امر الهی در روز غدیر ظهور یافت، در حالی که اهل فتنه خوش نمیداشتند و دشمنی میکردند: «وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ؛ و دلهايشان به شكّ افتاده و در شكّ خود سرگردانند».[14]
عزیزان! حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) این آیه شریفه را به آنها گوشزد کرد و فرمود: «و آن گاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت» تا آنجا که فرمود: «بهانه آوردید که از فتنه مىهراسید، «آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و به راستى جهنم کافران را احاطه نموده است». این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مىآوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است. ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بىرغبتى به آن را خواهانید؟ یا به غیر قرآن حکم مىکنید؟ «و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند». «و هر كه جز اسلام، دينى ديگر جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيانكاران است».[15]
آنگاه حضرت، خطر فتنهای که ایجاد کردند را تبیین کرده و میفرماید: واى بر ايشان كه مقام خلافت را از خاندان رسالت، پايههاى نبوت و هدايت، مهبط روح الامين و آن كسى (يعنى على عليه السّلام) كه از امور دين و دنيا آگاه بود، غصب و دور نمودند «آرى، اين همان خسران آشكار است».[16]
صدیقه طاهره به ایشان خاطر نشان میشود که با عمل خود، در پرتگاه فتنه سقوط کردند؛ اگرچه ادعا کنند که میخواهند امت را از افتادن در آن باز دارند. پس آن بانو، دروغ بودن ادعاهایشان و نیتهای حقیقی آنها و بزرگی جنایتشان بر امروز و فردای امت اسلام را آشکار ساختند؛ چرا که این کودتا، آسیبها و حوادثی برای امت اسلام پیش آورد که از آن جمله است: تحریف دین، ریخته شدن خونها، هدر رفتن اموال، مسلط شدند افراد شرور، رانده شدن صالحان و از بین رفتن ارزشها و اصول انسانی و غیره.[17]
چیزی که پس از آن، سردمداران کودتا بدان اعتراف کردند و گفتند: «آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، فتنهای بود که امت را از هم گسست و به انحراف آن از مسیر صلاح و کمال منجر شد. ولی در نهایت به سلامتی ختم شد». عمر در سخن معروف خود که تاریخ نویسان و صاحبان کتب سیره آن را نقل کردهاند[18] میگوید: «بيعت با ابوبكر امری نسنجیده و شتابزده (فلتة) بود که خدا شرّ آن را از بین برد. پس اگر ديگرى بمانند آن باز گردد، او را بكشيد».[19]
ابن اثیر در معنای این روایت میگوید: «منظور او از فتلة، امری ناگهانی و نسنجیده بود و مانند این بیعت میتوانست شر و فتنهای به پا کند که خداوند آن را دفع کرد. فلتة به هر کاری گويند که بیرويه و نسنجيده آغاز گرديده و ترس گسترش آن میرود».[20]
این تفکر را در ذهن مردم کاشتند، تا حقیقت را از بین ببرند. ولی ائمه (علیهم السلام) به تبیین آن پرداختند: شیخ کلینی در روضه کافی با سند خود از ابوالمقدام روایت میکند: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: عامه (اهل سنت) میپندارند كه چون همه مردم زير بار بيعت ابوبكر رفتند، پس اين كار مورد رضايت خداى عزوجل نيز بود، و خداوند چنان نيست كه امت محمد (صلی الله علیه و آله) را پس از او، به فتنه اندازد و گمراه كند!
حضرت فرمود: آيا كتاب خدا (قرآن) را نخواندهاند که میفرماید: «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ؛ و محمد، جز فرستادهاى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمىگرديد؟ و هر كس از عقيده خود بازگردد، هرگز هيچ زيانى به خدا نمىرساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد».[21]
مؤلف گوید: چه فتنهای از این بزرگتر که عدهای فاقد صلاحیت، رهبری امّت را بر عهده گرفته و در آن زمان و زمانهای بعد، با نیرنگ و مکر، یا فریب اطلاعاتی، یا کودتاهای نظامی، یا از طریق انتخابات دروغین، یا با به بکارگیری اموال سیاسی که از قوت مردم دزدیده شده، بر گرده ایشان سوار شوند و در نتیجه فساد و زوال گسترش پیدا کند، ثروت ملتها به سرقت رود، کرامت آنها پایمال گردد، خونهای محترم بریزد، هرج و مرج رواج یابد، نظم و امنیت عمومی بر هم ریزد، عدالت اجتماعی از بین برود و امور سرزمین به خرابی و تباهی گراید.
این گروهی که در انجام واجبات خویش سهل انگاری کردند و به یاری پیامبر نیامدند، همان کسانی هستند که وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای جهاد با طغیانگران از آنها دعوت کرد، بهانههای واهی همچون گرما و سرما آوردند و حضرت نیز ایشان را رسوا کرده و از حقیقت نفاق آنها پرده برداشت. آنجا که میفرماید: «در تابستان شما را دعوت به جهاد آنان مىكنم، میگوييد: هوا گرم است، مهلت ده تا گرما برود. و در زمستان شما را مىخوانم، میگوييد: هوا سرد است، مهلت ده تا سرما بنشيند. همه اين بهانهها براى فرار از گرما و سرماست. شما كه از گرما و سرما مىگريزيد، پس به خدا سوگند از شمشير گريزانتر خواهيد بود».[22]
فتنه این بهانهها، زمانی خطرناکتر است که با ادعایی دینی همراه شود. همانگونه که در ادعای منافقانی که آیه شریفه درباره آنها نازل شد، آمده است. آنها میخواستند بین رسول و رسالت او شکاف ایجاد کنند. لذا از امر آن حضرت سرباز زده و گمان کردند که این کار، از حرص و التزام آنها به رسالت نشأت میگیرد. مانند اینکه مدعی شدند، از وقوع در فتنه در دین هراس دارند. یا اینکه اصحاب سقیفه ادعا میکردند که بر ارتداد مردم و شکاف در جامعه ترسان هستند. گویی ایشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، در انجام امر شایستهتر و داناتر هستند و آن حضرت را به نخواستن صلاح امت متهم میکردند. یا اینکه از خداوند متعال به مصالح بندگان عالمتر بوده و بر دین و احکام او حریصترند. ولی خداوند سبحان این نگرش را توبیخ کرده، میفرماید: «قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ بگو: «آيا خدا را از دين[دارىِ] خود خبر مىدهيد؟ و حال آنكه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مىداند، و خدا به همه چيز داناست».[23]
خداوند متعال خاطر نشان میشود که نیت اصلی آنها، از او مخفی نمیماند و او بین امر حقیقی و ادعا، تمیز میدهد: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ؛ و خدا تباهكار را از درستكار بازمىشناسد».[24]
آنگاه حضرت زهرا (علیها السلام)، هشدار خود را با عقوبتی که در آیه شریفه ذکر شده، به پایان میبرد: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ؛ و بىترديد جهنَّم بر كافران احاطه دارد».[25]
ایشان با آتشی از همه جهات احاطه میشوند که یارای خلاصی از آن را ندارند. تعبیر اسم فاعل (محیطة)، بر فعلیت اتصاف دلالت دارد. یعنی آنها همین الآن، به صورت حقیقی در آتش جهنم هستند؛ همان آتشی که با گناهان خویش برافروختند[26]. ولی به جهت غفلت خویش ـ مانند بسیاری از حقایقی که از آن غالفند ـ آن را درک نمیکنند: «لقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ؛ [به او مىگويند:] «واقعاً كه از اين [حال] سخت در غفلت بودى. و[لى] ما پردهات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديدهات امروز تيز است».[27]
ممکن است معنای آن این باشد که کافران حقیقتا به این نتیجه میرسند. پس استفاده از اسم فاعل، به وقوع حتمی آن در زمان حال یا آینده اشاره دارد. یا اینکه احاطه شدن آنها با آتش، به لحاظ اسباب و مقدمات است. یعنی ایشان الآن به جهت اسباب وقوع در جهنم که همانا گناهان باشد، با آتش احاطه شدهاند: «بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ آرى، كسى كه بدى به دست آورد، و گناهش او را در ميان گيرد، پس چنين كسانى اهل آتشند، و در آن ماندگار خواهند بود»[28]. گناهان ایشان در سطح نیتها و اعمال، آنها را در میان گرفته است.
نکته دیگر اینکه، این حالتی که آیه شریفه از آن برحذر میدارد، به امر واجب جهاد اختصاص ندارد، بلکه سایر مسئولیتهای شرعی را هم شامل میشود. چنانکه کسانی را میبینیم که در ایمانشان نقص و در دلشان شک و تردید است و بهانههایی واهی میآورند که بر شونده مخفی نیست. و چه بسا آنها را با عناوینی دینی همراه میسازند. مثلا شخصی است که اطلاعاتی از فقه دارد و لذا آن موضوع را با اصطلاحاتی دینی میپوشاند. غافل از اینکه عذرها و نیتهای حقیقی آنها بر خداوند و شخص آگاه و هوشیار پوشیده نیست.
امیدوارم خداوند ما و شما را از فتنهها در امان بدارد. آمین
[1]. سوره توبه، آیه 49.
[2]. سخنرانی سالیانه مرجع عالیقدر حضرت آیت الله شیخ محمد یعقوبی (دام ظله) در جمع بسیاری از مردم که در میدان «ثورة العشرین» نجف اشرف و به مناسبت سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) ایراد شده است. یکشنبه، سوم جمادی الثانی، 1442 مصادف با 28، دی، 1399 شمسی.
[3]. «وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ» (سوره بقره، آیه 9)
[4]. در روایت ابن اسحاق آمده: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از او روی گرداند و فرمود: به تو اجازه دادم.
[5]. تفسير نور الثقلين، ج 2، ص632، حدیث 169 از تفسير علی بن ابراهيم
[6]. سوره توبه، آیه 43.
[7]. سوره توبه، آیه 46.
[8]. تفسیر نور الثقلین، ج2، ص224، حدیث 171 از تفسیر علی بن ابراهیم
[9]. سوره توبه، آیه 47.
[10]. سوره توبه، آیه 44.
[11]. المراجعات، سيد شرف الدين، ص 350 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 3، ص107 و الكامل ابن اثير، ج 3، ص24 در احوال عمر
[12]. تاريخ طبری، ج 3، ص289.
[13]. سوره توبه، آیه 48.
[14]. سوره توبه، آیه 45.
[15]. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 131.
[16]. احتجاج طبرسی، ج 1، ص138.
[17]. برای مطالعه بیشتر، به موسوعه «خطاب المرحلة، ج 1، ص241» خطابی با عنوان «ماذا خسرت الأمة حينما ولّت أمرها من لا يستحق» و تفسیر «من نور القرآن، ج 1، ص208» ذيل آیه شریفه «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ» (سوره آل عمران، آیه144)، مراجعه شود.
[18]. مثل تاريخ يعقوبی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، الامامة و السياسة ابن قتيبه، الصواعق المحرقة ابن حجر و الملل و النحل شهرستانی.
[19]. بحار الأنوار، ج 30، ص448.
[20]. النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج 3، ص 467 ماده (فلت)
[21]. سوره آل عمران، آیه 144.
[22]. نهج البلاغة، ص70.
[23]. سوره حجرات، آیه 16.
[24]. سوره بقره، آیه 220.
[25]. سوره توبه، آیه 49.
[26]. در حدیثی آمده است: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با اصحاب خویش نشسته بودند که صدای هولناکی به گوش رسید و همه به لرزه آمدند. حضرت فرمودند: آیا میدانید که این صدا چیست؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمودند: سنگی از بالای جهنم، پس از فاصله هفتاد سال فرو افتاد و الآن به قعر آن رسید و این صدا از آن بود. هنوز پیامبر از سخن خود فارغ نگشته بود که صدای شیون از خانه منافقی که در آن لحظه، در سن هفتاد سالگی مُرد، برخاست. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تکبیر گفتند و حاضران دانستند که مراد از سنگ، این منافق بود و از همان زمان که خدایش آفرید، در جهنم افتاد و وقتی که مُرد به ته آن رسید (این حکایت را سید عبدالله جزائری در کتاب التحفة السنیة، ص 17 از کتاب الیقین فیض کاشانی، ج2، ص1002 نقل کرد). نیز اصل حدیث در صحیح مسلم، ص 1007، به شماره 2844 نیز آمده است.
[27]. سوره ق، آیه 22.
[28]. سوره بقره، آیه 81.