چگونه میتوان قرآن را به زندگی بازگرداند؟
چگونه میتوان قرآن را به زندگی بازگرداند؟
اكنون به پرسشي كه مطرح كرديم، باز ميگرديم: راه باز گرداندن قرآن به زندگي و بهرهمندي از آن چگونه است؟ مسئوليت اين امر را دو گروه بر عهده دارند: جامعه و حوزه شريفي كه سرفصل و رمز آگاهي، بيداري و سطح ديني امت است. گفتيم كه مهمترين وظيفه حوزه در جامعه، ارائه مفاهيم قرآن و ديدگاهها، تصورات، اخلاق و اعتقادات آن- كه به برخي از آن اشاره كرديم- به جامعه با دركي صحيح
و بيآلايش طبق خواست قرآن و به صورتي مناسب است تا نقش آن در زندگي امت كارآمد و اثرگذار باشد. اين مهم از طريق كانالهاي فراواني چون منبر حسيني، سخنرانيها، سمينارها، خطبههاي نماز جمعه و نماز جماعت، كتابها، مجلات، نشريات و مانند آن صورت ميپذيرد.
اما پيش از آن، بازگشت قرآن به برنامههاي درسي حوزه ضروري است و اين امر در دو سطح تحقق مييابد:
نخست: پژوهشهاي اوليه يعني سطوح مقدماتي و سطوح ابتدائي كه در اين سطوح برنامههاي زير به آنها ارائه ميشود:
1- حفظ و تلاوت قرآن كريم، اعراب گذاري آن طبق دستور زبان عربي و فراگيري نيكو و دقيق قواعد تجويد قرآن در چارچوب ديني.
2- تفسيري اجمالي بر واژگان قرآن هر چند به صورت شرح واژگان باشد آن چنان كه در تفسير شبر و مانند آن آمده است تا بدين وسيله، دانشجو انديشههاي كلي معاني قرآن را دريافت كند.
3- مطالعه علوم قرآن و بهترين كتاب در اين زمينه، كتاب البيان یا مقدمه كتاب آلاء الرحمن كه در آغاز تفسير شبر چاپ شده، است.
4- برگزاري مسابقاتي در زمينه معلومات گوناگوني از قرآن و تخصيص جوایزی براي نفرات برنده و برتر.
دوم: در سطح پژوهشهاي عالي كه در قالب چند برنامه ارائه ميشود:
1- ایجاد فرصت برای کسب تخصص در مطالعات قرآني كه بهترين زمان آن پس از كامل كردن سطوح عالي است بهگونهاي كه براي دانشجوي متخصص برنامهاي ويژه به شمار آيد و پس از آزمون تعيين صلاحيت براي دانشجويي كه به دنبال تخصص در اين زمينه است، امكان استفاده از برخي كتابهاي موجود برای وی فراهم میشود و همراه با تدارك منابع مرتبط وي همه همّ خود صرف مطالعه و پژوهش ميکند تا مدرس، مفسر یا پژوهشگر قرآني شود.
2- مطالعه تقسير قرآن به صورتي عميق حال يا بهطور كامل یا به صورت آيات و بخشهايي گزيده از آن كه در خدمت هدفي مشخص است. ميتوان يكي از تفاسير را به عنوان متن مورد مطالعه انتخاب كرد كه استاد آن را شرح داده، حاشيه بر آن نوشته و معلومات سودمندي برگرفته از تفاسير و ديگر منابع در حد امكان بر آن ميافزايد. به نظر بنده حقیر دو تفسير برتر در اين زمينه تفاسير «الميزان» و «في ظلال القرآن» هستند كه متن ارئه شده از يكي از آنها یا جامع هر دو تفسير باشد، زيرا هر يك از آن دو، رویکردی ويژه و متفاوت از ديگري در تفسير دارد كه اين روش، جرعهاي از معارف هر دو تفسير را به دانشجو ميآموزد.
3- تهیه برنامههايي براي دروس مفاهيم قرآن و تصورات، ديدگاهها، نظريات و فلسفه آن در باب هستي و زندگي، پس از آن كه دانشجو در مطالعات پيشين خود، تفسيري اجمالي از الفاظ قرآن را فراگرفته است. اين امور با مطالعه موضوعي آيات قرآن نه با روش مرسوم جزء جزء بهدست ميآيد، هر چند كه اين روش، پايه مطالعه موضوعي است. در كتاب مدخل إلي تفسير القرآن: مقدمهاي بر تفسير قرآن كه اين بحث، مقدمه آن به شمار ميرود، بين اين دو روش (موضوعي و جزء جزء) مقايسهاي انجام دادم.
بر موضوعات علمي يعني موضوعاتي كه پیرامون حقایق روز هستند، چه در سطح اعتقادات یا اخلاق یا فكر و انديشه متمركز ميشود. براي مثال موضوعاتي چون تقوی، صبر، فقه و دانش، توحيد، امامت، شيطان، معاد، جامعه اسلامی و اركان نظام یا عوامل فروپاشي آن، اميد و آرزو، پند و عبرت، سنتهاي خداوند در ارتباط با امتها و جوامع و از اين دست مسائل بررسي شود و از آن پس بسياري از افكار و انديشهها تغيير پيدا خواهد كرد، زیرا بر اساس تحقيق در نمونههايي از الفاظ قرآن، مفاهيم رايج و كنوني این الفاظ قرآنی بهطور دقيق با فهم قرآني آنها منطبق نيست و اين به دليل غبار انبوه تاویلها و تفسيرهاي خودسرانه، حاكمیت خواستهها و تعصبات و هجوم مخالفين و غير آن است.
فقه و فقيه در اصطلاح قرآني
اندكي قبل، مفهوم جاهليت در اصطلاح قرآني و همچنين ويژگيها و مشخصههاي جامعه جاهلي و جايگزينهاي الهي كه قرآن ارائه ميدهد به عنوان نمونهاي از يك مفهوم اجتماعي مطرح كرديم و اكنون درك قرآني از لفظ حوزوي (فقه) را به عنوان نمونهاي ديگر ارائه ميدهم. مفهوم رايج فقه نزد ما علم به احكام شرعي است اما در اصطلاح قرآني به مفهوم شناخت خداوند متعال است و همانگونه كه مشخص است هيچ ارتباطي ميان اين دو مفهوم وجود ندارد بلكه نسبت ميان آن دو از نوع عموم من وجه است. در اين آيه از قرآن چنين آمده است: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون[1]: چرا از هر گروهى دستهاى به سفر نروند تا دانش دين خويش را بياموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشدار دهند، باشد كه از زشتكارى حذر كنند». ما ميدانيم كه تقوي و پرهيزكاري از شناخت احكام شرعي نشأت نميگيرد، بلكه پرهيزكاري داراي ريشههاي روحي، نفسي و عقلي بوده و پس از حصول شناخت و تقوي در قلب به فراگيري احكام شرعي و بکارگیری آنها برميخيزد. انسان، خود ميتواند با مطالعه كتب فقهي و درنگ و تأمل در آن از آغاز تا پايان اين امر را تجربه كند تا ببیند آيا قلب او از چيزي تغذيه کرده و یا بر پرهيزکاری و تقواي آن افزوده شده است. چه بسيار فقيه به مفهوم اصطلاحي آن ديدهايم كه مشتاق دنيا بوده و بهطور كامل از خداوند متعال دور است. قرآن خبر چنين فقيهي را براي ما اینگونه روايت ميكند: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون[2]: خبر آن مرد را بر ايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم و او از آن علم عارى گشت و شيطان در پىاش افتاد و در زمره گمراهان درآمد. اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مىبخشيديم، ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت. مثَل او چون مثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كنى زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كنى بازهم زبان از دهان بيرون آرد. مثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است. قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند».
يك گواه بر اين موضوع كه مفهوم فقه، شناخت خداوند متعال است، قرار گرفتن قلب كه همان جايگاه شناخت حقيقي خداوند است، در آيات شريفه به عنوان مكان فقه است درحالیکه محل احكام شرعي عقل است. خداوند میفرمایند: «وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُون[3]: بر دلهايشان مُهر نهاده شده و نمىفهمند».«لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها[4]: ايشان را دلهايى است كه بدان نمىفهمند» بدين دليل آيه شريفه، این فقه يعنی همان شناخت استوار نسبت به خداوند و مبدأ و معاد را عامل افزايش ده برابري نيروي مؤمنان قرار ميدهد، خداوند ميفرمايد:«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون[5]: اى پيامبر، مؤمنان را به جنگ برانگيز. اگر از شما بيست تن باشند و در جنگ پايدارى كنند، بر دويست تن غلبه خواهند يافت و اگر صد تن باشند، بر هزار تن از كافران پيروز مىشوند. زيرا آنان مردمى عارى از فهمند». حديثي از رسول خدا (ص) نيز بر چنين مفهومي تأكيد ميكند، ايشان ميفرمايند: «الا أخبركم بالفقيه حقاً؟ من لم يُقنط الناس من رحمة الله و لم يؤمنهم من عذاب الله و لم يؤيسهم من روح الله و لم يرخّص في معاصي الله و لم يترك القرآن رغبة عنه إلي غيره، ألا لا خير في علم ليس فيه تفهم، ألا لا خير في قراءة ليس فيها تدبر، ألا لا خير في عبادة ليس فيها تفقه[6]: آيا شما را نسبت به فقيه حقيقي آگاه سازم؟ کسی كه مردم را از رحمت خدا نااُميد نكرده و از عذاب الهي ايمن نداند از بخشش خداوند مأيوس نگرداند، مجوز معصيت و نافرماني خداوند را ندهد و قرآن را به دليل تمايل به غير آن وانگذارد. آگاه باشيد كه در علم بدون درك و فهم، قرائت بدون تدبر و عبادت بدون تفقه، خير و بركتي نیست). اين حديث در كتاب الوسائل موجود بوده و ادامه آن در منبع ديگري[7] ذكر شده که عبارت است از: (فإنه إذا كان يوم القيامة نادي منادٍ: يا أيها الناس إن اقربكم من الله تعالي مجلساً أشدُّكم له خوفاً و إن أحبكم إلي الله أحسنكم عملاً و إن اعظمكم عند الله نصيباً أعظمكم فيما عنده رغبة، ثم يقول عز و جل: لا اجمع لكم اليوم خزي الدنيا و خزي الآخرة، فيأمر لهم بكراسي فيجلسون عليها و أقبل عليهم الجبار بوجهه و هو راض عنهم و قد أحسن ثوابهم: در روز قيامت منادي ندا میدهد اي مردم! نزديكترین جايگاه به خداوند را بيمناكترين شما نسبت به او دارد، محبوبترين شما نزد او، نيكوكارترين شماست، بهرهمندترين شما نزد خداوند كسي است كه علاقهمندترين شماست نسبت به آنچه نزد اوست. سپس خداوند عز و جل ميفرمايد: امروز خواري دنيا و آخرت را با هم براي شما جمع نميكنم. پس به آنان امر ميكند تا بر اريكههايي بنشينند و خداوند جبار به آنها روي كرده از آنان راضي است و پاداش آنان را نيك ميگرداند).
بنابراین، هر آنچه مايه تقرب انسان به خداوند متعال گردد از ويژگيهاي فقيه است. در حديثي از امير المؤمنين(ع) آمده است: «كانت الفقهاء و الحكماء إذا كاتب بعضهم بعضاً كتبوا ثلاثة ليس معهن رابعة: من كانت الآخرة همّه كفاه الله همّه من الدنيا و من أصلح سريرته أصلح الله علانيته و من أصلح فيما بينه و بين الله عز و جل أصلح الله فيما بينه و بين الناس[8]: فقيهان و خردمندان هنگاميكه با يكديگر مكاتبه ميكنند، سه توصيه را بيان ميكنند كه مورد چهارم ندارد: هر كه آخرت همّ و غمّ او باشد، خداوند او را از تلاش براي دنيا بينياز كند، هر كه باطن خويش را نيكو كند، خداوند ظاهرش را نيكو گرداند و هركه مابين خود را با خداوند اصلاح كند، خداوند مابين او را با مردم اصلاح كند.
در حديثي از امام رضا(ع) آمده است: « من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت، إن الصمت باب من ابواب الحكمة و ان الصمت يكسب المحبة و إنه دليل علي كل خير[9]: از نشانههاي فقه، بردباري، دانش و سكوت است، سكوت دري از درهاي حكمت بوده محبت ميآورد و راهنماي هر خير و نيكي است».
با جمع بين دو حديث میتوان اين مفهوم را استنباط کرد، در كتاب الخصال از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمودند: «صنفان من أمتي إذا صلحا صلحت أمتي و إذا فسدا فسدت أمتي: الأمراء و الفقهاء: دو گروه از امت من هستند كه اگر اصلاح شوند، امت من نيز اصلاح گردد و اگر فاسد باشند، امت من نيز به فساد گرايد: اين دو گروه حاكمان و فقيهان هستند) و در كتاب الوسائل[10]عن الامالي به جاي واژه «علما: دانشمندان» «قراء: قاريان» ذكر شده است كه اگر حديث بعدي را كه در وصف قاريان است بهآن ضميمه كنيم به مفهوم مذكور دست مييابيم.
ميان مفهوم فقيه طبق اصطلاح قرآني و فقيه با مفهوم حوزوي رابطه عموم من وجه برقرار است، زيرا گاهي شخصي فقيه به مفهوم قرآني آن بوده اما فقيه از نظر حوزوي نیست، زیرا بسياري از اولياء عارف الهي وجود دارند كه داراي كرامات مشهودي هستند، هرچند که رتبهاي عالي در علوم حوزوي كسب نكردهاند. عكس اين موضوع نيز وجود دارد، گاهي شخصي را مييابيم كه ذهن او پر از نظريهها و انديشههاي اصولي و عقلي و مسائل فقهي است طوریكه حتي به ظريفترين و پيچيدهترين آنها احاطه و تسلط دارد، اما قلب او با ياد خداي تعالي آباد نگشته و اگر از او سادهترين مسائل در باب پاكسازي نفس، سلوك شايسته در راه خداوند متعال، پالايش درون و طهارت قلب پرسش شود، سرگشته و حيران خواهد ماند. امثال چنين شخصي، فقيه به مفهوم قرآني آن نيستند، بلكه فقيه كامل كسي است كه جامع هر دو مفهوم فقه باشد آنگونه كه علماي مقدس ما چنین هستند، كساني كه در فقه و اصول به مقامي برجسته و در عرفان به منزلتي والا رسيدهاند. آنان هستند كه مقصود و منظور اين حديث شريف هستند: «الفقهاء امناء الرسل: فقيهان، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند). بايد با چنين نگاه قرآني، احاديث شريف را درك و استنباط كنيم تا بدين وسيله، مفاهيم والاي آن از دست نرود.
من در اينجا فقط يك حديثي را بيان ميكنم كه مسئوليت حوزه شريف را در بيداري جامعه و هدايت و اصلاح آن تبيين ميسازد. روايت شده است كه (أن رسول الله خطب فحمد الله و أثني عليه ثم ذكر طوائف من المسلمين فأثني عليهم، ثم قال: ما بال اقوامٍ لايتعلمون من جيرانهم و لايتفقهون و لايتفطنون؟ و الذي نفسي بيده ليعلمنّ جيرانهم أو ليتفقهن أو ليتفطنن أو لأعالجهم بالعقوبة في دار الدنيا، ثم نزل و دخل بيته، فقال اصحاب رسول الله(ص) من يعني به الكلام؟ قالوا: ما نعلم يعني بها الكلام إلا الأشعريين فقهاء علماء و لهم جيران جفاة جهلة.
فاجتمعوا جماعة من الاشعريين فدخلوا علي النبي(ص) فقالوا: ذكرت طوائف من المسلمين بخير و ذكرتنا بشر فما بالنا؟ فقال رسول الله(ص) لتعلمن جيرانكم و لتفقهنهم و لتأمرنهم و لتنهنهم أو لأعاجلنكم بالعقوبة في دار الدنيا، فقالوا: يا رسول الله فأمهلنا سنة ففي سنة ما نعلمهم و يتعلمون فامهلهم سنة ثم قرأ رسول الله(ص): «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ * كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ([11])([12]): پيامبر(ص) خطبهاي خواند و ابتدا حمد و ثنای الهي را به جاي آورد سپس برخي از مسلمين را نام برده و آنها را ستودند و آن گاه فرمودند: چه مىشود مردمى را كه از همسايگان خود علم و ادب و احكام دين نمىآموزند و به اين وسيله خود را آشناى به احكام دين و متفطن به آن نمىسازند؟ سوگند به آن خدايى كه جانم بهدست اوست يا اين است كه همسايگان را ياد مىدهند و از آنان ياد مىگيرند، يا خود متفطن مىشوند يا اين است كه من خود در دنيا آنها را عقوبت خواهم كرد قبل از آنكه خداوند در قيامت عقوبتشان كند، آنگاه از منبر فرود آمده و به منزل تشريف برد. اصحاب آن حضرت با هم به گفتوگو پرداخته و از يكديگر مىپرسيدند غرضش از اين كلام چه كسى بود؟! گفتند: جز اشعريون كسى به نظر ما نمىرسد، آنهايند كه خودشان عالم و فقيهاند و همسايگانشان مردمي جفاپيشه و نادانند. اين گفتوگو و سؤال و جوابها به گوش اشعريها رسيد جمعى از ايشان براى تحقيق قضيه و اينكه آيا روى سخن رسول اللَّه(ص) با ايشان بوده يا نه، شرفياب حضور رسول اللَّه(ص) شده و عرض كردند: عدهاى از مسلمين را به خير و خوبى ياد فرموديد و ما را به زشتى، مگر چه گناه و تخلفى از ما سر زده است؟ پيامبر فرمود: يا اين است كه همسايگان را علم و دين ياد مىدهيد و آنان را داناى به احكام دين مىسازيد و نيز امر به معروف و نهى از منكرشان مىكنيد، يا اينكه در همين دنيا و قبل از رسيدنتان به عقوبت آخرت عقوبتتان خواهم کرد، عرض كردند ای رسول خدا پس يك سال به ما مهلت بده، زيرا تعليم و تعلم آنان دست كم يك سال وقت لازم دارد، آن جناب پذيرفته و يك سال مهلتشان داد، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود: «كافران از بنى اسرائيل بر زبان داود و عيسى پسر مريم لعنت شدهاند از اين رو كه نافرمانى و تجاوز مىكردند. از كار ناپسند باز نمىايستادند بىگمان، زشت است كارى كه مىكردند».
موارد مذكور برخي پيشنهاداتي بود كه در اين زمينه به حوزه شريف تقديم ميكنم. وظيفه مشترك همه، جديّت و پشتكار در تلاوت قرآن و بهرهمندي از آن در ساعات شب و اول و آخر روز است. از خلال احاديث بعدي با نمونههاي بسياري از اين امر آشنا خواهيم شد.
اين وظيفه فقط مختص حوزه نبوده، بلکه به دليل وجوب بيشتر اين وظيفه بر آنان نسبت به ديگران، ما فقط آنها را مورد خطاب قرار ميدهيم در غير اين صورت افراد جامعه همگي بر اساس موقعيت خود مسئول پيروي از اين برنامهها هستند؛ بنابراین افرادي كه شناخت اندكي نسبت به قرآن دارند با خواندن تفاسير ساده مانند تفسير شبر آغاز كنند و من به همه مسلمانان نصيحت ميكنم- واين تجربه خود من است- كه زندگي خويش را با قرآن آغاز كرده و قرآن را از روی نسخههای تفسير شدهاي مانند نمونه مذكور تلاوت كند تا در خلال تلاوت، فهم واژگان براي وي سهل و هموار گردد و چند ختم قرآن را بدين منوال ادامه دهد تا اينكه شناختي اجمالي نسبت به قرآن پيدا كند. سپس به همان نسخه قرآن بازگردد تا همگام با تلاوت آن با استفاده از كتابهاي تفسير چون «الميزان» و «في ظلال القرآن» توانائيهاي خويش را گسترش دهد و كتابهايي را مطالعه كند كه مفاهيم قرآني را شرح داده یا قرآن را بر اساس موضوعات آن بررسي كرده باشد بهگونهاي كه يكي از اين كتابها عنوان پژوهش قرار گيرد و پس از مطالعه و بررسي قرآن، آيات مرتبط با اين عنوان جمع آوري شود. در نهايت از اين مجموعه آيات، ديدگاه و نظريه قرآن - من در اينجا برخي اصطلاحات فكري را براي انس گرفتن اذهان با آنها همراه با جانب احتياط به عاريت ميگيرم- در ارتباط با اين موضوع بهدست آيد، موضوعی كه بايد مشكل واقعي موجود در جامعه چه از نوع عقيدتي، اخلاقي، فكري یا غير آن را مورد بررسي قرار دهد.
بهتر است اين امر، همراه با يكي از اساتيد فاضل حوزه شريف پيگيري شود تا آنان را راهنمایی كرده به پرسشهايشان پاسخ دهد و آنان را نسبت به مصالح خود، رهنمون سازد. جامعه و حوزه يكديگر را كامل ميكنند، حوزه جامعه را ارشاد ميكند و جامعه نيز حوزه را ملزم ميكند تا در سطح مسئوليت خويش و مطابق با نيازها و ضرورتهاي امت و همگام با روزگار خويش گام بردارد كه در اين صورت، عناصر نيك و لايق حوزه از غير آن تفكيك شده و امت شخص شايستهتر را براي خويش درمييابد.
قرآن آنچنان كه بايد، درك نميشود مگر زماني كه انسان آن را به عنوان پيامي براي اصلاح نفس خويش و اطرافيان خود برگيرد و به وسيله قرآن با لغزش وانحرافي كه دامن بشريت را فرا ميگيرد، رويارو شود. در اين صورت، انسان در محيطي مانند محيط نزول قرآن زندگي ميكند و در اين هنگام اسرار قرآن بر او گشوده ميشود و قرائت قرآن صرف تبرك جستن بهآن كفايت نميكند، هر چند در اين امر فضل و برتري غير قابل انكاري وجود دارد.
ضروري است يكي از این پژوهشها، قرآن را بر اساس تاريخ نزول آيات مورد بررسی قرار دهد، اگر چه به سبب عدم وجود دليلي قطعي براي آن تاريخ، احاطه كامل به اين موضوع امري دشوار است و فقط امكان شكار و کشف برخي موارد آن وجود دارد؛ اما با توجه به نزول تدريجي قرآن بر اساس حوادث و رويدادها، این پژوهش در زمينه شناخت برنامههاي قرآن برای اصلاح جامعه، فوايد بيشماري به همرا خواهد داشت.
اين نزول تدريجي قرآن به جاي نزول دفعي و يكباره، در اوضاع و شرايطي كه قرآن مورد بررسي قرار داده است، تأثير مستقيم و كارآمدی دارد: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا[13]: و قرآن را به تفاريق نازل كرديم تا تو آن را با تأنى بر مردم بخوانى و نازلش كرديم، نازل كردنى به كمال». از آنجا که قرآن كتاب تربيت، هدايت و زنده كردن است؛ بنابراین بايد نزول آن به صورت تدريجي و همراه با آرامي و ملايمت باشد تا درمان مناسب را در وقت مناسب و به ميزان نياز نه کمتر و نه بيشتر، نه پيش از موعد و نه پس از آن ارائه دهد. قرآن اين چنين با نرمي و مدارا دست امت را گرفته تا خود را پس از گذشت دو دهه در قله عظمت، كمال، ابهت، عزت و مناعت بيابد.
[1] - توبه: 122.
[2] - اعراف: 175- 176.
[3]-. توبه: 87
[4] -.اعراف: 179
[5]- انفال: 65.
[6] - الوسائل: كتاب نماز، ابواب قرائت قرآن، باب 3، ح7.
[7] - مدينه البلاغه: 98 از كتاب الجفريات.
[8] - الخصال: ابواب سه گانه، ص129.
[9] - الخصال: ابواب سه گانه، 158.
[10] - كتاب الصلاة: ابواب قرائت قرآن، باب 8، حديث6.
[11] - مائده: 78- 79.
[12]- الميزان: 6/ 84 از كتاب الدر المستور.
[13] - اسراء: 106.