درس­هايي بر گرفته از قرآن براي اصلاح نفس و جامعه

| |زمان مطالعات : 463
  • Post on Facebook
  • Share on WhatsApp
  • Share on Telegram
  • Twitter
  • Tumblr
  • Share on Pinterest
  • Share on Instagram
  • pdf
  • نسخه چاپي
  • save

درس­هايي بر گرفته از قرآن براي اصلاح نفس و جامعه

در اينجا شایسته است به برخي از درس­هاي قابل استفاده از قرآن جهت اصلاح نفس و جامعه و هدايت آن اشاره شود:

1-­ توجه به بُعد علل بیش از معلول، هنگام معالجه حالتي مشخص و اين امري مهم و ضروري است. هنگامي­كه بيماري به پزشك مراجعه كرده و حالاتي را كه از آن رنج مي­برد، براي وي شرح مي­دهد، مهم­ترين اقدام پزشك، تشخيص علت بيماري و تجويز دارو براي آن است، اما اگر وي بدون تشخيص علت بيماري به درمان حالات بيماري مانند سردرد، شكم درد یا تب اكتفا كند، بي­گمان فكري اشتباه است. براي مثال كسي كه قصد آن دارد تا پديده­هايي چون، آرايش، گرايش جوانان به غرب و تقليد از آنان، خودداري مردم از پرداخت خمس یا نماز نخواندن، ارتكاب اعمال ناشايستي چون شرابخواري، هم­جنس­بازي، دوري مردم از اجراي دستورات دين و مخالفت تعمدی آنان با دين را معالجه كند، گفتن اينكه فلان كار واجب است پس آن را انجام دهيد یا فلان عمل حرام است، آن را ترك كنيد، کافی نيست، زيرا اين مردم، خود، مسلمان بوده و بدين امور آگاهي دارند، پس بايد علت ضعف عملكرد صاحبان امور ديني آنان كه مسئول اجراي دين در جامعه هستند، تشخيص و سپس درمان شود. اين ضعف ناشر دين به ضعف بُعد اخلاقي و عقيدتي در جامعه باز مي­گردد به همين دليل، قرآن در مكه يعني همان اوان نزول خود با طرح برخي آراء و عقايد و دفاع از آن‌ها با دلايل گوناگون و همچنين پاسخ به ايرادات وارد شده نسبت به‌آن‌ها بر اين دو جنبه تمركز کرده كه در بيشتر موارد نهان­هاي فطري آنان را برمي­انگيخت، زيرا قرآن، راهنمايي عاطفي و وجداني است كه در باطن هر انساني تثبيت شده است و كسي را ياراي انكار و بريدن از آن نيست. قرآن به نمايش صحنه­هاي قيامت، بيان سنت­هاي الهي در ارتباط با امت­هاي پيشين و ارائه بسياري از مواضع پند و عبرت همت گمارد تا عقل­هاي مردم را بيدار و قلب­هايشان را پاك گرداند و پس از آن، آنان را موظف به اجراي احكام نمود آن‌ها نيز با میل و رغبت اطاعت امر كردند. ما مي­دانيم كه دوره تربيت در مكه نسبت به مدينه بيشتر بود و از همين موضوع، اهميت فزاينده به جنبه علت­ها بيش از معلول­ها درك مي­شود.

2- از اينجا سخن از دومين درس برگرفته از روش قرآن در اصلاح نفس و جامعه آغاز مي­شود و آن لزوم شكل­گيري بعد اخلاقي و عقيدتي در شخصيت فرد مسلمان است كه قرآن در‌این‌باره روش­هايي چند اتخاذ مي­كند كه آن‌ها را در دروس (باید به خدا باز گرديم) برشمردم و آنجا بيان كردم كه قرآن راه عوالم سه گانه (عقل، قلب و روح) را طي كرده است. براي مثال بين خودداري آسمان از نزول بركات خود و زمين از اعطاء خير و نيكي و سيطره اشرار و عدم استجابت دعا ارتباط برقرار كرده و دليل آن را دوري مردم از دين خداوند و ترك فريضه امر به معروف و نهي از منكر قرار مي­دهد. پس هر كه خواهان رهايي از چنين پيآمدهاي شومي است، بايد اين فريضه را به جا آورد كه در حديث آمده است: «إذا تركتم الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر نزعت عنكم البركات و نزلت عليكم البليات و سلّطت عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم: آن گاه كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرديد، خير و بركات از شما دور و بلاها بر سر شما فرود مي­آيد و شرورهايتان بر شما تسلط مي­يابند، پس دعا مي­كنيد اما اجابت نمي­شويد».

در رأس تمام اين روش­ها، نمايش صحنه­هاي هولناك مرگ و پس از آن، صحنه روز قيامت و گفت‌وگوي كافران و فاسقان با يكديگر و با شياطين خود در آتش و همچنين یادآوری سنت­هاي الهي در ارتباط با مخالفين طاعتش است:«دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها[1]: آن‌ها را خدا هلاك كرد؟ و اين كافران هم مانند آن‌ها به كيفر كفر خود البته مى‏رسند» «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقاب[2]: خدا هم آن‌ها را به كيفر گناهانشان مجازات كرد و خدا بدكاران را سخت به كيفر رساند» بيان نعمت­هاي بي­شمار و غير قابل شمارش الهي همراه با اعتراف آنان به يك حقيقت فطري كه (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان‏: آيا پاداش نكويى و احسان جز نكويى و احسان است؟) سپس بيان سعادتي كه قلب انسان و زندگي و جامعه او را در صورت اجرای فرامين دين آباد مي­كند از جمله اين روش­ها است. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ[3]: و چنانچه مردم شهر و ديارها همه ايمان آورده و پرهيزكار مى‏شدند همانا ما درهاى بركاتى از آسمان و زمين را بر روى آن‌ها مى‏گشوديم».

اخلاق و اعتقاد است كه هدف انسان را در زندگي ترسيم مي­كند و در نهايت مسير حركت وي را مشخص مي­كند. براي مثال هنگاميكه مشاركت در طرحي خير­خواهانه یا ياري نيازمندي در خواست مي­شود، كداميك براي همياري پيشي مي­جويد: مؤمني كه در طلب رضايت و خشنودي خداوند سبحان است و اميد عوض آن را دارد يا شخصي كه از دين فاصله گرفته و نهايت هم و غم او فزوني خواهي در امور دنيوي است یا كساني كه مصداق اين آيه هستند: «قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ[4]: اينان از آخرت نوميدند، هم چنان كه آن كافرانى كه اينك در گورند از آخرت نوميدند». قطعا شخص نخست در مشاركت و همياري شتابان­تر است. اين مثالي در بيان تأثير اعتقاد و اخلاق در برانگيختن انسان جهت اجراي دين است. هدف انسان مؤمن فقط خداوند متعال است پس طالب خدا و آخرت بوده و خواهان دنيا نباشيد. امت دچار انحطاط شده و گمراه گشته است، زيرا هدف خود را در زندگي گم کرده و در نتيجه گرفتار تفرقه شده است «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[5]: و اين است راه راست من است از آن پيروى كنيد و به راه‏هاى گوناگون مرويد كه شما را از راه خدا پراكنده مى‏سازد. اينهاست آنچه خدا شما را به‌آن سفارش مى‏كند، شايد پرهيزگار شويد» بر ماست كه اين خلأ را در جان­هاي و عقل­هاي جامعه پر كنيم تا مسيرش درست و زندگي­اش مطابق خواست خداوند متعال سامان يابد و بايد راه قرآن را در زنده نگه داشتن و شفقت قلب­ها و پاكسازي و تغذيه جان­ها با عقاید حقيقي كه منشأ اخلاق نيك است، در پيش گيريم. «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لايَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ‏[6]: آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده است كه دل‌هايشان در برابر ياد خدا و آن سخن حق كه نازل شده است، خاشع شود؟ همانند آن مردمى نباشند كه پيش از اين كتابشان داديم و چون مدتى برآمد دل‌هايشان سخت شد و بسيارى نافرمان شدند».

اين بابي است كه بايسته است انديشمندان و مربيان به‌آن ورود پيدا كنند و اين همان سبك قرآن در اندرز و جان بخشيدن قلب­ها بوده و آيات شريفي در آن گرد آمده است كه اگر خردمند در آن‌ها تأمل كند، بارها در شيوه زندگي خويش تجديد نظر خواهد كرد. مانند سخن خداوند در اين آيات از سوره دخان كه فرموده است: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ * وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ * كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ * فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ[7]: بعد از خود چه باغها و چشمه‏سارها بر جاى گذاشتند و كشتزارها و خانه‏هاى نيكو و نعمتى كه در آن غرق شادمانى بودند. بدين‏سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى ديگر واگذاشتيم. نه آسمان بر آن‌ها گريست و نه زمين و نه به آن‌ها مهلت داده شد».

پيشنهاد مي­كنم كتاب «القلب السليم» را مطالعه كنيد، كتابي كه شامل دو جلد يكي در زمينه عقاید و ديگري در مورد اخلاق بوده و از قلبي پاك و خالص سرچشمه گرفته­اند.

3- هدايت و اصلاح تدريجي و گرفتن دست مردم وهدایت آن‌ها با نرمي و مدارا. نمونه اصلي براي آنان در اين مورد، تحريم تدريجي شرابخواري است- بر اين اساس كه عادتي ثابت در جامعه است و در جان­ها و عقل­هاي مردم نفوذ پيدا كرده است- قرآن اين عمل را طي مراحل تدريجي منع كرده است، مرحله نخست: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس[8]‏: (اى پيغمبر) از تو از حكم شراب و قمار مى‏پرسند، بگو: در اين دو كار گناه بزرگى است و سودهايى براى مردم‏». در اين حالت برخي گفتند شراب نمي­نوشيم، زیرا گناه است و خداوند هر­گونه اعمال زشت را چه آشكار و چه نهان و نيز گناهكارى‏ را حرام كرده است. برخي نيز گفتند ما شراب را به ميزان منافع آن مي­نوشيم، سپس اين آيه نازل شد «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون[9]: ‏هرگز در حال مستى به نماز نياييد تا بدانيد چه مى‏گوييد». با توجه به اين آيه نيز برخي از خوردن شراب خودداري كرده و گفتند چيزي كه منافي نماز باشد، نمي­خوريم، پس از آن اين آيه از سوره مائده كه منع قطعي و حتمي شراب را به دست مي­دهد، نازل شد: ««يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوه[10]‏: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شراب و قمار و بتها و گروبندى با تيرها پليدى و كار شيطان است از آن اجتناب كنيد». اصل و حقيقت نزول تدریجی قرآن يعني به صورت بخش بخش طي بيست و سه سال به هدف-در میان اهداف مورد نظرش - درمان­هاي تدريجي و مقطعي با توجه به در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان، شرايط عيني و تفاوت رتبه و استعداد مردم در دريافت و اجراء دين است.

ممكن است تدريج به صورت­هاي مختلف باشد. هنگاميكه درمان پديده­اي اجتماعي کهنه و ریشه­دار- مانند سنت­ها وآداب و رسوم نادرست قبيلگي- مورد نظر باشد، ابتدا با طرح ايراداتي پيرامون ميزان صحت و فوائد آن و نيز شبه افكني در مورد آن آغاز مي­كنيم. سپس به ارائه جايگزين­ها و گزينه­هاي ديگري ما به ازاي آن
مي­پردازيم. در نتيجه هنگاميكه اين ترديد در اذهان مردم جاي گرفت و توجه به سمت جايگزين برتر جلب شد، نسبت به جايگزيني آن باور و يقين پيدا خواهند كرد؛ بنابراین پس از آن مي­توان به مخالفت با اين پديده برخاست؛ اما تلاش مستقيم براي نقض آن بدون چنين مقدمه چيني به مفهوم شكست سريع بوده و اين پدیده اجتماعی همچنان ثابت و پايدار خواهد ماند، زیرا فطرت انسان بر اساس احترام و پرستش نسبت به آنچه نزد او ميراث و مأنوس بوده، سرشته شده است؛ بنابراین تمام اين پرستش­گران، مخالف هر نوع تلاشي براي تغيير اين پديده اجتماعي خواهند شد.

هنگاميكه حضرت رسول(ص) به پيامبري مبعوث شد، مستقيما به مخالفت با بت­ها برنخاست، بلكه آن حضرت به همراه حضرت علي(ع) و حضرت خديجه(س) در مقابل ديدگان قريش، خداوند متعال را پرستش مي­كردند، بدون اينكه مورد سوء­قصدي از جانب قریش قرار گيرند؛ اما پيامبر(ص) با این عمل خویش عرصه را براي پرسش­هاي بسيار آنان از يكديگر گشودند: اين سه نفر چه مي­كنند و كه را پرستش مي­كنند، چرا آئين قوم خويش را ترك كرده­اند، اين چه شجاعت و ايمان راسخي است كه آنان را چنين استوار و مطمئن روياروي همگان قرار مي­دهد ... چنين پرسش­هايي منجر به اسلام آوردن گروهي شد (رجوع شود به داستان عبد الله بن مسعود در كتب­هاي سيره شناسي) در‌حالی‌که قريش هيچ نوع مخالفتي با ايشان نكردند؛ زیرا آن حضرت خشم و كينه آنان را نسبت به آنچه كه مخالفت مستقيم با بت­ها در پي داشت، تحريك نكردند.

4- اهميت و توجه امت به محورهاي اساسي كيان خود كه فقط به وسيله آن‌ها حفظ مي­شود به ويژه آن دسته محورهايي كه روي­گرداني امت از آن‌ها و واگذاري آن‌ها به حال خود، پس از پيامبر(ص) درك مي­شود. بر همين اساس آن حضرت نسبت به آن‌ها بسیار تأکید کردند مانند: امر به معروف و نهي از منكر، پيشوائي و ولايت و دوستی با مؤمنان و دشمني و مخالفت با كافران، محبت به خويشاوندان، تمسك به قرآن و عترت(ع)، اهتمام به امر مساجد و نمازهاي جماعت و جمعه. امت به محض رحلت پيامبر(ص) اين پايه­هاي استوار كيان خويش را فرو گذارد، در نتیجه شمارش سريع براي انحراف آغاز شد؛ بنابراین هر نوع بازگشتي به اصلاح و مصلحت، ناگزير با بازگرداندن نقش اين امور به زندگي امت امكان پذير است كه اين خود، نياز به بحث­هاي جداگانه­اي به خواست خداوند متعال دارد.

5- آرامش، اطمينان خاطر و كاهش زحمات و سختي­هاي فردي كه براي اصلاح جامعه و هدايت آن مي­كوشد یا به تعبير ما آورنده قرآن به عنوان پيام اصلاح با آن روبروست «المص * كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِين‏[11]: الف، لام، ميم، صاد. كتابى است كه بر تو نازل شده، در دل تو از آن ترديدى نباشد، تا به آن بيم دهى و مؤمنان را پندى باشد»«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ[12]: مباد كه برخى از چيزهايى را كه بر تو وحى كرده‏ايم واگذارى و به‌آن دلتنگ باشى كه مى‏گويند: چرا گنجى بر او افكنده نمى‏شود؟ و چرا فرشته‏اى همراه او نمى‏آيد؟ »«وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ * إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ[13]: صبر كن، كه صبر تو جز به توفيق خدا نيست و بر ايشان محزون مباش و از مكرشان دلتنگى منماى» «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[14]: شما را به مال و جان آزمايش خواهند كرد و از زبان اهل كتاب و مشركان آزار فراوان خواهيد شنيد. اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگار باشيد نشان قدرت اراده شماست». ظريف­ترين و لطيف­ترين تعبير، اين سخن خداوند متعال است: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا[15]: در برابر فرمان پروردگارت شكيبا باش كه تو تحت نظر مايى‏» كه عين عنايت، لطف و مهرباني، حفاظت، ارج نهادن، بينش و غير آن است. سوره­هاي كاملي را مي­يابيم كه فقط با چنين هدفي نازل شده­اند مانند سوره يوسف كه احساس مي­شود در دوران تعصب­گرايي كه پيامبر(ص) در مكه قبل از هجرت تجربه كرده است، نازل شده باشد آن جا كه پیامبر(ص) با مرگ ابوطالب و خديجه(س) ياران خویش را از دست داده و عملا از اسلام آوردن قريش نااُميد شد، پس برآن شد تا پناهگاه ديگري غير از مكه مانند طائف بيابد اما در اين امر موفق نشد و عرصه بر مؤمنان تنگ آمد كه در اين هنگام سوره يوسف بر آنان نازل گشت و داستان چگونگي توطئه برادران با برادر كوچك خود و به چاه افكندن او را كه طبق عوامل طبيعي به مفهوم مرگ است، روايت مي­كند، اما خداوند متعال كارواني را براي نجات او مي­فرستد و به خانواده پادشاه مصر فروخته مي­شود پس از آن به مصيبت و بلاي همسر عزيز و ديگر زنان مصر گرفتار شده و سال­ها زنداني مي­شود اما خداوند بزرگ او را از زندان، رهايي بخشيده و علم تعبير خواب به او مي­آموزد و به بركت آن به مقام خزانه داري مصر مي­رسد. سپس با تسخير قلوب مردم به واسطه اخلاق و تدبير نيك خويش صاحب اختيار مصر مي­شود و اينجاست كه آن برادران خيانتكار با خواري و زبوني روبروي او قرار مي­گيرند و او با روح بزرگ و قلب مهربان خود از آنان درمي­گذرد و به‌ آن‌ها مي­گويد: «قالَ لاتَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين[16]‏: گفت: امروز شما را سرزنش نبايد كرد؛ خدا شما را مى‏بخشايد كه او مهربان‏ترين مهربانان است». خداوند او را با پدر و برادر خويش گرد هم آورد. پيامبر(ص) نيز آن هنگام كه قريش همين عمل را مرتكب شدند تا اينكه خداوند آن حضرت را در برابر آنان ياري كرده و وسط شهر خود، مكه، بر امور آن‌ها مسلط ساخت، همين كلام را به عاريت گرفت سخن برادر بزرگوار خويش، يوسف(ع) را براي آنان تكرار كرد: «لاتثریب علیکم الیوم اذهبوا فانتم الطلقاء: امروز هيچ سرزنشي بر شما نيست برويد شما آزاد هستيد»، پس از آنكه آن‌ها ­را چنين مورد پرسش قرار داده كه ما تروني فاعلاً بكم: رفتار مرا با خود چگونه مي­بينيد. گفتند: (أخ كريم و ابن عم: برادري بزرگوار و پسر عمو) و اين اقرار   قريش نسبت به بزرگي و عظمت وجود آن حضرت است آن چنان كه برادران يوسف نيز پيش از اين چنين اقراري كردند. سوره قصص نيز كه عنايت خداوند به حضرت موسي(ع) و فرو رفتن قارون در زمين را نقل مي­كند، چنين مفهومي را ارائه مي­دهد.

6- تشويق به فراگيري و آموزش علم و دانش و آگاهي از هر آنچه انسان را به خداوند سبحان نزديك كرده و شناخت او را افزون مي­كند. گفته شده است در قرآن بيش از پانصد آيه در تشويق به فراگيري دانش و تفكر و ستايش دانشمندان و نكوهش ناداني و نادانان و بيان فرجام آنان وجود دارد به گونه­اي كه قرآن ويژگي فقه، دانش و شناخت خداوند متعال را دليلي بر نيروي مضاعف مؤمنان كه بر اساس تفسير برداشت شده از اين آيه ده برابر نيروي دشمنان بود، قرار مي­دهد. خداوند مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون[17]: اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ برانگيز. اگر از شما بيست تن باشند و در جنگ پايدارى كنند، بر دويست تن غلبه خواهند يافت و اگر صد تن باشند، بر هزار تن از كافران پيروز مى‏شوند. زيرا آنان مردمى عارى از فهمند» اين در حالي است كه عنصر صبر، يكي از عناصر مهم پيروزي را فقط به مثابه يك برابر در افزايش نيرو قرار مي­دهد. خداوند فرمود: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِين[18]‏: اكنون خدا بار از دوشتان برداشت و از ناتوانيتان آگاه شد. اگر از شما صد تن باشند و در جنگ پاى فشرند، بر دويست تن پيروز مى‏شوند و اگر از شما هزار تن باشند به يارى خدا بر دو هزار تن پيروز مى‏شوند و خدا با آن‌هاست كه پايدارى مى‏كنند». اين فهم و آگاهي تمام جنبه­هاي زندگي را در برمي­گيرد. از چه رو قرآن سرشار از انديشه­هايي است كه تحت آنچه مي­توان فقه رويارويي با كفار ناميد، قرار مي­گيرد؟ «وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً[19]: و در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد. اگر شما آزار مى‏بينيد، آنان نيز چون شما آزار مى‏بينند، ولى شما از خدا چيزى را اميد داريد كه آنان اميد ندارند و خدا دانا و حكيم است‏»؛ بنابراین تا‌زمانی‌که زيان­ها بر هر دو طرف فرود مي­آيد با این تفاوت که شما به رحمت خداوند در آخرت اميد دارید و خسراني نمي­بينيد حال آنكه كفار نزد خداوند هيچ اميدي جز عذاب دردناك ندارند، پس فرار از رويارويي با دشمن براي چيست؟ و این عمل مصداق این سخن خداوند متعال است كه مي­فرمايد: «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ[20] مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ[21]: آن‌ها نيز مى‏پنداشتند حصارهاشان را توان آن هست كه در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سويى كه گمانش را نمى‏كردند بر آن‌ها تاخت آورد و در دلشان وحشت افكند، چنان­كه خانه‏هاى خود را به دست خود و مؤمنان خراب مى‏كردند. پس اى اهل بصيرت، عبرت بگيريد» و نيز مي­فرمايد: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ[22] أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ[23] وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ * وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏[24]: اهل مدينه و عربهاى باديه‏نشين اطراف آن را نرسد كه از همراهى با پيامبر خدا تخلف ورزند و نبايد كه از او به خود پردازند. زيرا در راه خدا هيچ تشنگى به آن‌ها چيره نشود يا به رنج نيفتند يا به گرسنگى دچار نگردند يا قدمى كه كافران را خشمگين سازد برندارند يا به دشمن دستبردى نزنند، مگر آنكه عمل صالحى برايشان نوشته شود، كه خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى‏سازد و هيچ مالى چه اندك و چه بسيار خرج نكنند و از هيچ واديى نگذرند، مگر آنكه به حسابشان نوشته شود، تا خدا پاداششان دهد، چون پاداش نيكوترين كارى كه مى‏كرده‏اند»؛ بنابراین كوتاهي و تأخير در بذل جهد و مال كه مقتضاي طاعت خداوند است از چه رو بوده و چرا چنين سوءظني به خداوند متعال وجود دارد به­گونه­اي كه هرگاه از مردم تقاضاي پرداخت حقوق شرعي چون خمس و زكات و مانند آنكه بر عهده آن‌هاست، شود، سستي مي­ورزند. خداوند دراین­باره مي­فرمايد: «ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِين‏[25]:آن­گاه پيامبرانمان و كسانى را كه ايمان آورده‏اند مى‏رهانيم. زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را برهانيم». از آن جمله است اين آيات مباركه از سوره محمد (ص) كه اگر با روح و فكر و قلب خود توان انتقال به آن دوره زماني نيك و پرسعادت از زندگي بشر را داشته باشي و چنين تصور كني كه ميان گروهي مؤمن، پيرامون حضرت رسول(ص) هستي كه در آغاز رسالت، شرایط و روزگار سختی همراه ايشان بودند، آن­هنگام كه شمار آنان اندك و ضعيف و ناتوان بودند و قريش آنان را به سختي مي­آزردند تا آن دوره­اي كه درماندگي و نااميدي پس از جنگ احزاب در مشركان رخنه كرد تا اینکه پيامبر(ص) با ابتكار عمل خویش زمام امور را به دست گرفته و پيروزي­هاي پي در پي از صلح حديبيه تا پيروزي در خيبر و فتح مكه و طائف و سپس يمن و كل شبه جزيره نصيب آنان شد، پس چنين تصور كن كه تو آنجا حضور داري و اين خطاب بزرگ قرآني از جانب پروردگار و مدبر امورت و آفريننده آسمان­ها و زمين بر تو نازل شده و به‌طور مستقيم با آن حضرت سخن مي­گويد تا به تو ابلاغ كند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ  فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ [26]إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ  وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ  أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ[27]: به نام خداى بخشاينده مهربان خدا اعمال كسانى را كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند باطل ساخته است. خدا گناه كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته كرده‏اند و به‌آنچه بر محمد نازل شده- كه آن حق است و از جانب پروردگارشان- ايمان آورده‏اند از آن‌ها زدود و كارهايشان را به صلاح آورد و اين به‌آن سبب است كه كافران از باطل پيروى كردند و آنان كه ايمان آوردند از حقى كه از جانب پروردگارشان آمده بود، پيروى كردند. خدا براى مردم اين­چنين مثَل مى‏زند. چون با كافران روبرو شديد، گردنشان را بزنيد و چون آن‌ها را سخت فرو كوفيد، اسيرشان كنيد و سخت ببنديد. آن­گاه يا به منت آزاد كنيد يا به فديه. تا آن زمان كه جنگ به پايان آيد و اين است حكم خدا و اگر خدا مى‏خواست از آنان انتقام مى‏گرفت، ولى خواست تا شما را به يكديگر بيازمايد و آنان كه در راه خدا كشته شده‏اند اعمالشان را باطل نمى‏كند. زودا كه هدايتشان كند و كارهايشان را به صلاح آورد و به بهشتى كه برايشان وصف كرده است داخلشان سازد. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد و پايدارى خواهد بخشيد. هلاكت و شوربختى باد بر كافران. خدا اعمالشان را باطل كرده است. زيرا آنان چيزى را كه خدا نازل كرده است ناخوش دارند. خدا نيز اعمالشان را نابود كرد. آيا در زمين سير نكرده‏اند تا بنگرند كه عاقبت كسانى كه پيش از آن‌ها بوده‏اند چگونه بوده است؟ خدا هلاكشان كرد و كافران نيز عاقبتى آن چنان خواهند داشت. اين به‌آن سبب است كه خدا ياور كسانى است كه ايمان آورده‏اند و كافران را هيچ ياورى نيست. خدا كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته مى‏كنند به بهشت­هايى كه نهرها در آن جارى است داخل خواهد كرد. ولى كافران از اين جهان متمتع مى‏شوند و چون چارپايان مى‏خورند و جايگاهشان آتش است. چه قريه‏هايى كه مردمش از مردم قريه تو، كه از آن بيرونت كردند، بسى نيرومندتر بودند كه هلاكشان كرديم و هيچ يارى‏كننده‏اى نداشتند. آيا كسى كه از جانب پروردگارش دليل روشنى دارد، همانند كسانى است كه كردار بدشان در نظرشان آراسته شده و از پى هواهاى خود مى‏روند؟» «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏[28]: خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته كرده‏اند وعده داد كه در روى زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آن‌ها بودند جانشين ديگران كرد و دينشان را- كه خود برايشان پسنديده است- استوار سازد و وحشتشان را به ايمنى بدل كند. مرا مى‏پرستند و هيچ­چيزى را با من شريك نمى‏كنند و آنان كه از اين پس ناسپاسى كنند، نافرمانند».

 خداوند در اين ميان، مؤمنين را از تلاش­هاي منافقاني برحذر مي­دارد كه آنان را از پيكار و رويارويي با دشمنان باز داشته و شتابزدگی آنان و تجهيزات اندكشان را به سخره مي­گيرند در حالي كه از راز نيرو و قدرت مؤمنين كه همان ارتباط و پيوند با خداوند متعال است، غافل هستند. پس به این سخنان خداوند گوش فرا دهید كه مي­فرمايد: «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم[29]‏: منافقان و آن كسان كه در دل بيماريى دارند گفتند: اينان را دينشان بفريفته است و هر كس كه به خدا توكل كند او را پيروزمند و حكيم خواهد يافت‏».

در اين راستا- یعنی در فقه مقابله با كفار- همه وعده­هاي الهي به پيروزي، وراثت زمين و فرجام نيك آنان، همراهی و یاری و خدا با آنان، نزول ملائكه بر آنان همراه با آرامشي از جانب پروردگارشان و رفع ترس و انده از آنان، ميثاق معامله نيك با آنان كه جان­ها و مال­هايشان را به بهاي بهشت از آن‌ها مي­خرد، همه آن وعده­ها در این فقه قرار مي­گيرد. مضاعف بودن پاداش قرض براي رضاي خداوند متعال و انفاق در راه او نيز اين به همين صورت بوده كه در اين بحث مختصر مجال بيان همه جزئيات نيست.

حقيقت بزرگي كه قرآن در این زمینه اثبات مي­كند، اين است كه شكست و پيروزي مقابل دشمن خارجي كفار- فرع شكست و پيروزي در برابر دشمن درون نفس اماره يعني همان شيطان است؛ بنابراین هنگاميكه قرآن مؤمنين را به جانشيني در زمين و به ارث بردن آن و هر چه بر آن است، وعده مي­دهد، گام نخست در اين مسير را اصلاح ذات و اجرا و اعمال روش الهي بر نفس قرار می­دهد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُون[30]‏: و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم و آن‌ها را در آن سرزمين مكانت بخشيم و به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزى را كه از آن مى‏ترسيدند نشان دهيم». قرآن در اين آيات ابتدا مؤمنين را ائمه قرار مي­دهد كه اين خود به مفهوم پاكسازي و پاك نگه داشتن نفس است و تأكيد مي­كند پيروزي بر كفار اگر با پيروزي بر شيطان و خلوص عمل براي خداوند سبحان همراه نباشد، هيچ ارزشي ندارد، زیرا اگر عمل انسان در پي كسب رضايت و خشنودي خداوند نباشد، مؤمنان و كفار با هم برابر بوده و هر دو گروه، اهل دنيا هستند و هيچ بهره­اي از آخرت نخواهند برد. براي مثال قرآن در بيان بزرگي شكست مسلمانان در جنگ احد و زيان دردناكي كه برآنان وارد شد، آنان را چنين مورد خطاب قرار مي­دهد كه: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا از ميان شما آنان كه در روز مقابله آن دو گروه بگريختند به سبب پاره‏اى از اعمالشان شيطان آنان را به خطا افكنده بود.» شكست و روي تافتن مسلمانان به سبب گناهاني بود كه مرتكب شدند و در مقابل مي­گويد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم‏[31]: اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد» ياري خداوند به سبب اطاعت از او است و در غير اين صورت خداوند از جهانيان بي­نياز است آن­چنان كه در آيه قبل بيان شد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُم[32] ... ‏: خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده‏اند ...». اينجاست كه پيامبر(ص) رهبران مجاهدين را كه از پيكار برگشتند، مورد خطاب قرار داد كه: (مرحباً بكم، قضيتم الجهاد الأصغر و بقي عليكم الجهاد الأكبر. قيل: و ما هو يا رسول الله(ص)؟ قال: جهاد النفس: خوش آمديد! جهاد کوچک‌تر را به­جاي آورديد و جهاد بزرگ‌تر شما باقي است. گفته شد: اي رسول خدا! جهاد بزرگ‌تر چيست؟ فرمودند: جهاد نفس).

وقتی امروزه مسلمانان به موضوع رژيم اشغالگر صهيونيست اهميت نشان مي­دهند و براي نابودي آن تلاش مي­كنند، بايد توجه داشته باشند كه اين رژيم فقط يكي از علائم و نشانه­هاي بيماري است كه در نتیجه بيماري پنهان دیگر در میان امت اسلامي که اصل و علت آن بیماری بوده، بر پيكره امت اسلامي ظاهر ­شده است و آن همان دوري مسلمانان از راه و روش الهي در زندگي خويش است. آنان نبايد فقط به علائم بيماري توجه كرده و از علت آن غافل باشند. مثل آنان- بر اساس تشبيه يكي از انديشمندان[33]- شبيه آنچه در ميدان گاوبازي اتفاق مي­افتد، است، كه در اين ميدان، گاو وحشي تمام نيرو و تلاش و خشم خود را بر تكه پارچه­اي قرمز متمركز مي­كند و از شخص گاوباز كه آن پارچه را تكان مي­دهد، غافل است. در نتيجه گاوباز خنجر را بر گردن گاو فرود مي­آورد كه به نقطه حساس بدن وي برخورد کرده و موجب مرگ او می­شود و گاو تا لحظه مرگ و نابودي خود از آن غافل است. پس آيا وضعيت ما نيز شبيه حال اين گاو نيست؟! مي­بينيم كه امت اسلامي فقط در صورت پيروزي بر نفس خود و به ميزان رجوع و بازگشت به خداوند متعال به پيروزي بر دشمنان خويش نزديك مي­شود.

7- تكرار و استمرار دوره­هاي درمان و عدم اكتفا به يك بار درمان هنگام عهده دار شدن امر اصلاح حالتي انحرافي يا برطرف کردن نقص یا درمان خطاهاي فكري، عقيدتي و رفتاري امت. براي مثال مي­بينيم داستان­هاي برخي پيامبران بيش از ده بار تكرار شده است و هر طرح و برنامه­اي، انگيزه و تأثير و نقش خاصي در تحقق هدف داشته و هر كدام تأثيري متفاوت از يكديگر به جاي مي­گذارد هر چند همگي داراي يك مفهوم و مضمون باشند. هنگام بررسي موضوع آرايش و فساد اخلاقي زن مقابل مرد و قرار دادن نفس خويش به عنوان شيطاني كه از ياد و طاعت خداوند باز مي­دارد تا تجسم عيني اين گفته ابليس باشد: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين[34]‏: من هم ايشان را از راه راست تو منحرف مى‏كنم. آن­گاه از پيش و از پس و از چپ و راست بر آنان مى‏تازم و بيشترينشان را شكرگزار نخواهى يافت‏» و اينكه اين زنان فاسق روش­هاي گوناگوني از جمله آرايش و بي­حجابي در خيابان تا حركات عشوه­گرانه در دانشگاه­ها، نمايان ساختن نقاط تحريك كننده بدن در ورزش و تا نمايش­هاي فاسد و هرزه در هنر را براي انحراف مردان و به گناه افكندن آنان به كار مي­گيرند؛ بنابراین هنگاميكه عهده دار برخورد با اين بيماري كشنده در جامعه مي­شويم، مي­توان آن را در كتابي در مورد پديده­هاي منحرف اجتماعي یا کتابی در ارتباط با موضوع زن یا تأثير ورزش و هنر در نابودي ارزش­هاي اخلاقي جامعه یا كتابي درباره مشكلات دانشجويان، خواسته­ها و آرزوهاي آنان یا كتابي با همين مضامين در مورد جوانان، كتابي درباره دانش خانواده كه متضمن روابط خانوادگي و اجتماعي مطابق با آموزه­هاي ديني است یا كتاب­هایی از اين دست بررسي كرد، زيرا اين مشكل مهم و خطرناك با تمام اين محورها مرتبط بوده و رسيدگي آن در چارچوب هر يك از آن­ها، قالب و راهكاري متفاوت از محوري ديگر در جهت حل اين مشكل ارائه می­دهد و شمار اقشاري كه مخاطب اين كتاب­ها هستند، افزايش يافته و در نهايت با بررسي اين مشكل از همه ابعاد آن، راهكار ارائه شده، كامل خواهد بود.

8- خط مشي قرآن براي هدايت انسان راه­هاي متفاوتي دارد و از آنجا که انسان داراي عوالم سه­گانه نفس، عقل و قلب است، مي­بينيم كه قرآن همگی را تسخير كرده و آن­ها را براي جذب بشر به سمت اطاعت خداوند متعال به كار مي­گيرد. در اين زمينه توضيحي نسبتا مفصلی در درس­هاي (بايد به قرآن باز گرديم) ارائه شد.

بسيار مي­بينيم كه قرآن سرشت انسان را مورد پرسش قرار داده و آن را برمي­انگيزد. در برخي احاديث، دليل نزول قرآن (برانگيختن نهان­هاي فطري بشر) بيان شده است؛ بنابراین وجدان، آشكارترين و صادق­ترين دليلي است كه هيچ كس در مورد آن بحث و جدلي نداشته و به قرآن كه فطرت انساني را براي اثبات خالق مورد خطاب قرار مي­دهد، گوش مي­سپارد: «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ[35] ‏: آيا آن منى را كه برون مى‏ريزيد ديده‏ايد؟ آيا شما او را مى‏آفرينيد يا ما آفريننده‏ايم؟» «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون[36]: آيا چيزى را كه مى‏كاريد ديده‏ايد؟ آيا شما مى‏رويانيدش يا ما روياننده‏ايم‏» «أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُون[37]‏: آيا آبى را كه مى‏نوشيد ديده‏ايد؟ آيا شما آن را از ابر فرو مى‏فرستيد يا ما فرو فرستنده‏ايم‏» «أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُن[38]: ‏آيا آن آتشى را كه مى‏افروزيد ديده‏ايد؟آيا درختش را شما آفريده‏ايد يا ما آفريننده‏ايم‏» یا در مقام نكوهش انسان نافرمان مي­فرمايد: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسان[39]‏: آيا پاداش نيكى جز نيكى است‏» در‌حالی‌که انسان نسبت به نعمت­هاي الهي تكبر مي­ورزي«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها[40]: و اگر نعمت خداوند را بر شماريد نمى‏توانيد شمار كرد».



[1] - محمد: 10.

[2] - آل عمران: 11.

[3] - اعراف:96.

[4] -ممتحنه: 13.

[5] - انعام: 153.

[6] - حديد: 16.

[7] - دخان: 25- 29.

[8] - بقره: 219.

[9]  نساء: 43.

[10] - مائده: 90.

[11] -اعراف: 1- 2.

[12]- هود: 12.

[13] -نحل: 127- 128.

[14] - آل عمران: 186.

[15] - طور: 48.

[16] - يوسف: 92.

[17] - انفال: 65.

[18] - انفال: 66.

[19] - نساء: 104.

[20] - حصون(دژها) عنواني است كه بر مصاديق بسياري منطبق است از جمله تكنولوژي مدرن  كه با آن مسلح شده و پشت آن پنهان مي­شوند و آن را دژ محكمي براي خود جهت حفاظت و در امان ماندن از عذاب خداوند قرار مي­دهند كه در اين صورت شبيه پسر نوح هستند كه گفت: (آنك به كوهى پناه مى‏جويم كه مرا از آب نگاه مى‏دارد) مقصود از كوه همه عوامل بازدارنده و نقاط قوتي است كه در زندگي جامعه چون برتري كوه بر زمين متمايز مي­شوند كه از آن جمله، مال و مقام، عشیره و قبیله، سلطه جويان، سلاح­هاي پيشرفته و تكنولوژي جديد است كه همگي دژها و كوه­هايي هستند كه فرد پناه آورنده به‌آن‌ها گمان مي­كند او را از عذاب الهي حفظ مي­كنند اما پاسخ الهي هميشه يكي است: «امروز هيچ پناهى از «امر» خداوند نخواهد بود»(هود: 43).

[21] - حشر: 2.

[22] - بلكه همه افراد جامعه مسلمان.

[23] - رسول لقبي است براي هر آنكه عهده دار هدايت جامعه خويش به سمت رضا و خشنودي پروردگار متعال است.

[24] - توبه: 120- 121.

[25] - يونس: 103.

[26] - اين آيه چارچوب كلي اين رويارويي را به تصوير مي­كشد. مؤمنين صاحب اختياري دارند كه آنان را مورد عنايت قرار داده و تربيت، سعادت و مصلحت آنان را بر عهده دارد و او خداوند تبارك و تعالي است. در حاليكه كفار هيچ ياوري ندارند، ياور آنان شيطان ناتواني است كه هنگام نبرد گريخته و آنان را ياري نمي­كند «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ: شيطان كردارشان را در نظرشان بياراست و گفت: امروز از مردم كسى بر شما پيروز نمى‏شود و من پناه شمايم. ولى چون دو فوج رو به رو شدند او باز گشت و گفت: من از شما بيزارم، كه چيزهايى مى‏بينم كه شما نمى‏بينيد، من از خدا مى‏ترسم كه او به سختى عقوبت مى‏كند» (انفال: 48).

[27] - محمد: 1- 14.

[28] - نور: 55.

[29] - انفال: 49.

[30] - قصص: 5- 6.

[31] - محمد: 7.

[32] - نور: 55.

[33] - این اندیشمند، شیخ جودت سعید است.

[34] - اعراف: 16- 17.

[35] - واقعه: 58- 59.

[36] - واقعه: 63- 64.

[37] - واقعه: 68- 69.

[38] - 71- 72.

[39] - الرحمن: 60.

[40] - ابراهيم:34. النحل: 18.