درسهايي بر گرفته از قرآن براي اصلاح نفس و جامعه
درسهايي بر گرفته از قرآن براي اصلاح نفس و جامعه
در اينجا شایسته است به برخي از درسهاي قابل استفاده از قرآن جهت اصلاح نفس و جامعه و هدايت آن اشاره شود:
1- توجه به بُعد علل بیش از معلول، هنگام معالجه حالتي مشخص و اين امري مهم و ضروري است. هنگاميكه بيماري به پزشك مراجعه كرده و حالاتي را كه از آن رنج ميبرد، براي وي شرح ميدهد، مهمترين اقدام پزشك، تشخيص علت بيماري و تجويز دارو براي آن است، اما اگر وي بدون تشخيص علت بيماري به درمان حالات بيماري مانند سردرد، شكم درد یا تب اكتفا كند، بيگمان فكري اشتباه است. براي مثال كسي كه قصد آن دارد تا پديدههايي چون، آرايش، گرايش جوانان به غرب و تقليد از آنان، خودداري مردم از پرداخت خمس یا نماز نخواندن، ارتكاب اعمال ناشايستي چون شرابخواري، همجنسبازي، دوري مردم از اجراي دستورات دين و مخالفت تعمدی آنان با دين را معالجه كند، گفتن اينكه فلان كار واجب است پس آن را انجام دهيد یا فلان عمل حرام است، آن را ترك كنيد، کافی نيست، زيرا اين مردم، خود، مسلمان بوده و بدين امور آگاهي دارند، پس بايد علت ضعف عملكرد صاحبان امور ديني آنان كه مسئول اجراي دين در جامعه هستند، تشخيص و سپس درمان شود. اين ضعف ناشر دين به ضعف بُعد اخلاقي و عقيدتي در جامعه باز ميگردد به همين دليل، قرآن در مكه يعني همان اوان نزول خود با طرح برخي آراء و عقايد و دفاع از آنها با دلايل گوناگون و همچنين پاسخ به ايرادات وارد شده نسبت بهآنها بر اين دو جنبه تمركز کرده كه در بيشتر موارد نهانهاي فطري آنان را برميانگيخت، زيرا قرآن، راهنمايي عاطفي و وجداني است كه در باطن هر انساني تثبيت شده است و كسي را ياراي انكار و بريدن از آن نيست. قرآن به نمايش صحنههاي قيامت، بيان سنتهاي الهي در ارتباط با امتهاي پيشين و ارائه بسياري از مواضع پند و عبرت همت گمارد تا عقلهاي مردم را بيدار و قلبهايشان را پاك گرداند و پس از آن، آنان را موظف به اجراي احكام نمود آنها نيز با میل و رغبت اطاعت امر كردند. ما ميدانيم كه دوره تربيت در مكه نسبت به مدينه بيشتر بود و از همين موضوع، اهميت فزاينده به جنبه علتها بيش از معلولها درك ميشود.
2- از اينجا سخن از دومين درس برگرفته از روش قرآن در اصلاح نفس و جامعه آغاز ميشود و آن لزوم شكلگيري بعد اخلاقي و عقيدتي در شخصيت فرد مسلمان است كه قرآن دراینباره روشهايي چند اتخاذ ميكند كه آنها را در دروس (باید به خدا باز گرديم) برشمردم و آنجا بيان كردم كه قرآن راه عوالم سه گانه (عقل، قلب و روح) را طي كرده است. براي مثال بين خودداري آسمان از نزول بركات خود و زمين از اعطاء خير و نيكي و سيطره اشرار و عدم استجابت دعا ارتباط برقرار كرده و دليل آن را دوري مردم از دين خداوند و ترك فريضه امر به معروف و نهي از منكر قرار ميدهد. پس هر كه خواهان رهايي از چنين پيآمدهاي شومي است، بايد اين فريضه را به جا آورد كه در حديث آمده است: «إذا تركتم الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر نزعت عنكم البركات و نزلت عليكم البليات و سلّطت عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم: آن گاه كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرديد، خير و بركات از شما دور و بلاها بر سر شما فرود ميآيد و شرورهايتان بر شما تسلط مييابند، پس دعا ميكنيد اما اجابت نميشويد».
در رأس تمام اين روشها، نمايش صحنههاي هولناك مرگ و پس از آن، صحنه روز قيامت و گفتوگوي كافران و فاسقان با يكديگر و با شياطين خود در آتش و همچنين یادآوری سنتهاي الهي در ارتباط با مخالفين طاعتش است:«دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها[1]: آنها را خدا هلاك كرد؟ و اين كافران هم مانند آنها به كيفر كفر خود البته مىرسند» «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقاب[2]: خدا هم آنها را به كيفر گناهانشان مجازات كرد و خدا بدكاران را سخت به كيفر رساند» بيان نعمتهاي بيشمار و غير قابل شمارش الهي همراه با اعتراف آنان به يك حقيقت فطري كه (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان: آيا پاداش نكويى و احسان جز نكويى و احسان است؟) سپس بيان سعادتي كه قلب انسان و زندگي و جامعه او را در صورت اجرای فرامين دين آباد ميكند از جمله اين روشها است. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ[3]: و چنانچه مردم شهر و ديارها همه ايمان آورده و پرهيزكار مىشدند همانا ما درهاى بركاتى از آسمان و زمين را بر روى آنها مىگشوديم».
اخلاق و اعتقاد است كه هدف انسان را در زندگي ترسيم ميكند و در نهايت مسير حركت وي را مشخص ميكند. براي مثال هنگاميكه مشاركت در طرحي خيرخواهانه یا ياري نيازمندي در خواست ميشود، كداميك براي همياري پيشي ميجويد: مؤمني كه در طلب رضايت و خشنودي خداوند سبحان است و اميد عوض آن را دارد يا شخصي كه از دين فاصله گرفته و نهايت هم و غم او فزوني خواهي در امور دنيوي است یا كساني كه مصداق اين آيه هستند: «قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ[4]: اينان از آخرت نوميدند، هم چنان كه آن كافرانى كه اينك در گورند از آخرت نوميدند». قطعا شخص نخست در مشاركت و همياري شتابانتر است. اين مثالي در بيان تأثير اعتقاد و اخلاق در برانگيختن انسان جهت اجراي دين است. هدف انسان مؤمن فقط خداوند متعال است پس طالب خدا و آخرت بوده و خواهان دنيا نباشيد. امت دچار انحطاط شده و گمراه گشته است، زيرا هدف خود را در زندگي گم کرده و در نتيجه گرفتار تفرقه شده است «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[5]: و اين است راه راست من است از آن پيروى كنيد و به راههاى گوناگون مرويد كه شما را از راه خدا پراكنده مىسازد. اينهاست آنچه خدا شما را بهآن سفارش مىكند، شايد پرهيزگار شويد» بر ماست كه اين خلأ را در جانهاي و عقلهاي جامعه پر كنيم تا مسيرش درست و زندگياش مطابق خواست خداوند متعال سامان يابد و بايد راه قرآن را در زنده نگه داشتن و شفقت قلبها و پاكسازي و تغذيه جانها با عقاید حقيقي كه منشأ اخلاق نيك است، در پيش گيريم. «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لايَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ[6]: آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده است كه دلهايشان در برابر ياد خدا و آن سخن حق كه نازل شده است، خاشع شود؟ همانند آن مردمى نباشند كه پيش از اين كتابشان داديم و چون مدتى برآمد دلهايشان سخت شد و بسيارى نافرمان شدند».
اين بابي است كه بايسته است انديشمندان و مربيان بهآن ورود پيدا كنند و اين همان سبك قرآن در اندرز و جان بخشيدن قلبها بوده و آيات شريفي در آن گرد آمده است كه اگر خردمند در آنها تأمل كند، بارها در شيوه زندگي خويش تجديد نظر خواهد كرد. مانند سخن خداوند در اين آيات از سوره دخان كه فرموده است: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ * وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ * كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ * فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ[7]: بعد از خود چه باغها و چشمهسارها بر جاى گذاشتند و كشتزارها و خانههاى نيكو و نعمتى كه در آن غرق شادمانى بودند. بدينسان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى ديگر واگذاشتيم. نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلت داده شد».
پيشنهاد ميكنم كتاب «القلب السليم» را مطالعه كنيد، كتابي كه شامل دو جلد يكي در زمينه عقاید و ديگري در مورد اخلاق بوده و از قلبي پاك و خالص سرچشمه گرفتهاند.
3- هدايت و اصلاح تدريجي و گرفتن دست مردم وهدایت آنها با نرمي و مدارا. نمونه اصلي براي آنان در اين مورد، تحريم تدريجي شرابخواري است- بر اين اساس كه عادتي ثابت در جامعه است و در جانها و عقلهاي مردم نفوذ پيدا كرده است- قرآن اين عمل را طي مراحل تدريجي منع كرده است، مرحله نخست: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس[8]: (اى پيغمبر) از تو از حكم شراب و قمار مىپرسند، بگو: در اين دو كار گناه بزرگى است و سودهايى براى مردم». در اين حالت برخي گفتند شراب نمينوشيم، زیرا گناه است و خداوند هرگونه اعمال زشت را چه آشكار و چه نهان و نيز گناهكارى را حرام كرده است. برخي نيز گفتند ما شراب را به ميزان منافع آن مينوشيم، سپس اين آيه نازل شد «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون[9]: هرگز در حال مستى به نماز نياييد تا بدانيد چه مىگوييد». با توجه به اين آيه نيز برخي از خوردن شراب خودداري كرده و گفتند چيزي كه منافي نماز باشد، نميخوريم، پس از آن اين آيه از سوره مائده كه منع قطعي و حتمي شراب را به دست ميدهد، نازل شد: ««يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوه[10]: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شراب و قمار و بتها و گروبندى با تيرها پليدى و كار شيطان است از آن اجتناب كنيد». اصل و حقيقت نزول تدریجی قرآن يعني به صورت بخش بخش طي بيست و سه سال به هدف-در میان اهداف مورد نظرش - درمانهاي تدريجي و مقطعي با توجه به در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان، شرايط عيني و تفاوت رتبه و استعداد مردم در دريافت و اجراء دين است.
ممكن است تدريج به صورتهاي مختلف باشد. هنگاميكه درمان پديدهاي اجتماعي کهنه و ریشهدار- مانند سنتها وآداب و رسوم نادرست قبيلگي- مورد نظر باشد، ابتدا با طرح ايراداتي پيرامون ميزان صحت و فوائد آن و نيز شبه افكني در مورد آن آغاز ميكنيم. سپس به ارائه جايگزينها و گزينههاي ديگري ما به ازاي آن
ميپردازيم. در نتيجه هنگاميكه اين ترديد در اذهان مردم جاي گرفت و توجه به سمت جايگزين برتر جلب شد، نسبت به جايگزيني آن باور و يقين پيدا خواهند كرد؛ بنابراین پس از آن ميتوان به مخالفت با اين پديده برخاست؛ اما تلاش مستقيم براي نقض آن بدون چنين مقدمه چيني به مفهوم شكست سريع بوده و اين پدیده اجتماعی همچنان ثابت و پايدار خواهد ماند، زیرا فطرت انسان بر اساس احترام و پرستش نسبت به آنچه نزد او ميراث و مأنوس بوده، سرشته شده است؛ بنابراین تمام اين پرستشگران، مخالف هر نوع تلاشي براي تغيير اين پديده اجتماعي خواهند شد.
هنگاميكه حضرت رسول(ص) به پيامبري مبعوث شد، مستقيما به مخالفت با بتها برنخاست، بلكه آن حضرت به همراه حضرت علي(ع) و حضرت خديجه(س) در مقابل ديدگان قريش، خداوند متعال را پرستش ميكردند، بدون اينكه مورد سوءقصدي از جانب قریش قرار گيرند؛ اما پيامبر(ص) با این عمل خویش عرصه را براي پرسشهاي بسيار آنان از يكديگر گشودند: اين سه نفر چه ميكنند و كه را پرستش ميكنند، چرا آئين قوم خويش را ترك كردهاند، اين چه شجاعت و ايمان راسخي است كه آنان را چنين استوار و مطمئن روياروي همگان قرار ميدهد ... چنين پرسشهايي منجر به اسلام آوردن گروهي شد (رجوع شود به داستان عبد الله بن مسعود در كتبهاي سيره شناسي) درحالیکه قريش هيچ نوع مخالفتي با ايشان نكردند؛ زیرا آن حضرت خشم و كينه آنان را نسبت به آنچه كه مخالفت مستقيم با بتها در پي داشت، تحريك نكردند.
4- اهميت و توجه امت به محورهاي اساسي كيان خود كه فقط به وسيله آنها حفظ ميشود به ويژه آن دسته محورهايي كه رويگرداني امت از آنها و واگذاري آنها به حال خود، پس از پيامبر(ص) درك ميشود. بر همين اساس آن حضرت نسبت به آنها بسیار تأکید کردند مانند: امر به معروف و نهي از منكر، پيشوائي و ولايت و دوستی با مؤمنان و دشمني و مخالفت با كافران، محبت به خويشاوندان، تمسك به قرآن و عترت(ع)، اهتمام به امر مساجد و نمازهاي جماعت و جمعه. امت به محض رحلت پيامبر(ص) اين پايههاي استوار كيان خويش را فرو گذارد، در نتیجه شمارش سريع براي انحراف آغاز شد؛ بنابراین هر نوع بازگشتي به اصلاح و مصلحت، ناگزير با بازگرداندن نقش اين امور به زندگي امت امكان پذير است كه اين خود، نياز به بحثهاي جداگانهاي به خواست خداوند متعال دارد.
5- آرامش، اطمينان خاطر و كاهش زحمات و سختيهاي فردي كه براي اصلاح جامعه و هدايت آن ميكوشد یا به تعبير ما آورنده قرآن به عنوان پيام اصلاح با آن روبروست «المص * كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِين[11]: الف، لام، ميم، صاد. كتابى است كه بر تو نازل شده، در دل تو از آن ترديدى نباشد، تا به آن بيم دهى و مؤمنان را پندى باشد»«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ[12]: مباد كه برخى از چيزهايى را كه بر تو وحى كردهايم واگذارى و بهآن دلتنگ باشى كه مىگويند: چرا گنجى بر او افكنده نمىشود؟ و چرا فرشتهاى همراه او نمىآيد؟ »«وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ * إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ[13]: صبر كن، كه صبر تو جز به توفيق خدا نيست و بر ايشان محزون مباش و از مكرشان دلتنگى منماى» «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[14]: شما را به مال و جان آزمايش خواهند كرد و از زبان اهل كتاب و مشركان آزار فراوان خواهيد شنيد. اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگار باشيد نشان قدرت اراده شماست». ظريفترين و لطيفترين تعبير، اين سخن خداوند متعال است: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا[15]: در برابر فرمان پروردگارت شكيبا باش كه تو تحت نظر مايى» كه عين عنايت، لطف و مهرباني، حفاظت، ارج نهادن، بينش و غير آن است. سورههاي كاملي را مييابيم كه فقط با چنين هدفي نازل شدهاند مانند سوره يوسف كه احساس ميشود در دوران تعصبگرايي كه پيامبر(ص) در مكه قبل از هجرت تجربه كرده است، نازل شده باشد آن جا كه پیامبر(ص) با مرگ ابوطالب و خديجه(س) ياران خویش را از دست داده و عملا از اسلام آوردن قريش نااُميد شد، پس برآن شد تا پناهگاه ديگري غير از مكه مانند طائف بيابد اما در اين امر موفق نشد و عرصه بر مؤمنان تنگ آمد كه در اين هنگام سوره يوسف بر آنان نازل گشت و داستان چگونگي توطئه برادران با برادر كوچك خود و به چاه افكندن او را كه طبق عوامل طبيعي به مفهوم مرگ است، روايت ميكند، اما خداوند متعال كارواني را براي نجات او ميفرستد و به خانواده پادشاه مصر فروخته ميشود پس از آن به مصيبت و بلاي همسر عزيز و ديگر زنان مصر گرفتار شده و سالها زنداني ميشود اما خداوند بزرگ او را از زندان، رهايي بخشيده و علم تعبير خواب به او ميآموزد و به بركت آن به مقام خزانه داري مصر ميرسد. سپس با تسخير قلوب مردم به واسطه اخلاق و تدبير نيك خويش صاحب اختيار مصر ميشود و اينجاست كه آن برادران خيانتكار با خواري و زبوني روبروي او قرار ميگيرند و او با روح بزرگ و قلب مهربان خود از آنان درميگذرد و به آنها ميگويد: «قالَ لاتَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين[16]: گفت: امروز شما را سرزنش نبايد كرد؛ خدا شما را مىبخشايد كه او مهربانترين مهربانان است». خداوند او را با پدر و برادر خويش گرد هم آورد. پيامبر(ص) نيز آن هنگام كه قريش همين عمل را مرتكب شدند تا اينكه خداوند آن حضرت را در برابر آنان ياري كرده و وسط شهر خود، مكه، بر امور آنها مسلط ساخت، همين كلام را به عاريت گرفت سخن برادر بزرگوار خويش، يوسف(ع) را براي آنان تكرار كرد: «لاتثریب علیکم الیوم اذهبوا فانتم الطلقاء: امروز هيچ سرزنشي بر شما نيست برويد شما آزاد هستيد»، پس از آنكه آنها را چنين مورد پرسش قرار داده كه ما تروني فاعلاً بكم: رفتار مرا با خود چگونه ميبينيد. گفتند: (أخ كريم و ابن عم: برادري بزرگوار و پسر عمو) و اين اقرار قريش نسبت به بزرگي و عظمت وجود آن حضرت است آن چنان كه برادران يوسف نيز پيش از اين چنين اقراري كردند. سوره قصص نيز كه عنايت خداوند به حضرت موسي(ع) و فرو رفتن قارون در زمين را نقل ميكند، چنين مفهومي را ارائه ميدهد.
6- تشويق به فراگيري و آموزش علم و دانش و آگاهي از هر آنچه انسان را به خداوند سبحان نزديك كرده و شناخت او را افزون ميكند. گفته شده است در قرآن بيش از پانصد آيه در تشويق به فراگيري دانش و تفكر و ستايش دانشمندان و نكوهش ناداني و نادانان و بيان فرجام آنان وجود دارد به گونهاي كه قرآن ويژگي فقه، دانش و شناخت خداوند متعال را دليلي بر نيروي مضاعف مؤمنان كه بر اساس تفسير برداشت شده از اين آيه ده برابر نيروي دشمنان بود، قرار ميدهد. خداوند ميفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون[17]: اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ برانگيز. اگر از شما بيست تن باشند و در جنگ پايدارى كنند، بر دويست تن غلبه خواهند يافت و اگر صد تن باشند، بر هزار تن از كافران پيروز مىشوند. زيرا آنان مردمى عارى از فهمند» اين در حالي است كه عنصر صبر، يكي از عناصر مهم پيروزي را فقط به مثابه يك برابر در افزايش نيرو قرار ميدهد. خداوند فرمود: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِين[18]: اكنون خدا بار از دوشتان برداشت و از ناتوانيتان آگاه شد. اگر از شما صد تن باشند و در جنگ پاى فشرند، بر دويست تن پيروز مىشوند و اگر از شما هزار تن باشند به يارى خدا بر دو هزار تن پيروز مىشوند و خدا با آنهاست كه پايدارى مىكنند». اين فهم و آگاهي تمام جنبههاي زندگي را در برميگيرد. از چه رو قرآن سرشار از انديشههايي است كه تحت آنچه ميتوان فقه رويارويي با كفار ناميد، قرار ميگيرد؟ «وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً[19]: و در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد. اگر شما آزار مىبينيد، آنان نيز چون شما آزار مىبينند، ولى شما از خدا چيزى را اميد داريد كه آنان اميد ندارند و خدا دانا و حكيم است»؛ بنابراین تازمانیکه زيانها بر هر دو طرف فرود ميآيد با این تفاوت که شما به رحمت خداوند در آخرت اميد دارید و خسراني نميبينيد حال آنكه كفار نزد خداوند هيچ اميدي جز عذاب دردناك ندارند، پس فرار از رويارويي با دشمن براي چيست؟ و این عمل مصداق این سخن خداوند متعال است كه ميفرمايد: «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ[20] مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ[21]: آنها نيز مىپنداشتند حصارهاشان را توان آن هست كه در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سويى كه گمانش را نمىكردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افكند، چنانكه خانههاى خود را به دست خود و مؤمنان خراب مىكردند. پس اى اهل بصيرت، عبرت بگيريد» و نيز ميفرمايد: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ[22] أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ[23] وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ * وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُون[24]: اهل مدينه و عربهاى باديهنشين اطراف آن را نرسد كه از همراهى با پيامبر خدا تخلف ورزند و نبايد كه از او به خود پردازند. زيرا در راه خدا هيچ تشنگى به آنها چيره نشود يا به رنج نيفتند يا به گرسنگى دچار نگردند يا قدمى كه كافران را خشمگين سازد برندارند يا به دشمن دستبردى نزنند، مگر آنكه عمل صالحى برايشان نوشته شود، كه خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىسازد و هيچ مالى چه اندك و چه بسيار خرج نكنند و از هيچ واديى نگذرند، مگر آنكه به حسابشان نوشته شود، تا خدا پاداششان دهد، چون پاداش نيكوترين كارى كه مىكردهاند»؛ بنابراین كوتاهي و تأخير در بذل جهد و مال كه مقتضاي طاعت خداوند است از چه رو بوده و چرا چنين سوءظني به خداوند متعال وجود دارد بهگونهاي كه هرگاه از مردم تقاضاي پرداخت حقوق شرعي چون خمس و زكات و مانند آنكه بر عهده آنهاست، شود، سستي ميورزند. خداوند دراینباره ميفرمايد: «ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِين[25]:آنگاه پيامبرانمان و كسانى را كه ايمان آوردهاند مىرهانيم. زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را برهانيم». از آن جمله است اين آيات مباركه از سوره محمد (ص) كه اگر با روح و فكر و قلب خود توان انتقال به آن دوره زماني نيك و پرسعادت از زندگي بشر را داشته باشي و چنين تصور كني كه ميان گروهي مؤمن، پيرامون حضرت رسول(ص) هستي كه در آغاز رسالت، شرایط و روزگار سختی همراه ايشان بودند، آنهنگام كه شمار آنان اندك و ضعيف و ناتوان بودند و قريش آنان را به سختي ميآزردند تا آن دورهاي كه درماندگي و نااميدي پس از جنگ احزاب در مشركان رخنه كرد تا اینکه پيامبر(ص) با ابتكار عمل خویش زمام امور را به دست گرفته و پيروزيهاي پي در پي از صلح حديبيه تا پيروزي در خيبر و فتح مكه و طائف و سپس يمن و كل شبه جزيره نصيب آنان شد، پس چنين تصور كن كه تو آنجا حضور داري و اين خطاب بزرگ قرآني از جانب پروردگار و مدبر امورت و آفريننده آسمانها و زمين بر تو نازل شده و بهطور مستقيم با آن حضرت سخن ميگويد تا به تو ابلاغ كند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ [26]إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ[27]: به نام خداى بخشاينده مهربان خدا اعمال كسانى را كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند باطل ساخته است. خدا گناه كسانى را كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند و بهآنچه بر محمد نازل شده- كه آن حق است و از جانب پروردگارشان- ايمان آوردهاند از آنها زدود و كارهايشان را به صلاح آورد و اين بهآن سبب است كه كافران از باطل پيروى كردند و آنان كه ايمان آوردند از حقى كه از جانب پروردگارشان آمده بود، پيروى كردند. خدا براى مردم اينچنين مثَل مىزند. چون با كافران روبرو شديد، گردنشان را بزنيد و چون آنها را سخت فرو كوفيد، اسيرشان كنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد كنيد يا به فديه. تا آن زمان كه جنگ به پايان آيد و اين است حكم خدا و اگر خدا مىخواست از آنان انتقام مىگرفت، ولى خواست تا شما را به يكديگر بيازمايد و آنان كه در راه خدا كشته شدهاند اعمالشان را باطل نمىكند. زودا كه هدايتشان كند و كارهايشان را به صلاح آورد و به بهشتى كه برايشان وصف كرده است داخلشان سازد. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد و پايدارى خواهد بخشيد. هلاكت و شوربختى باد بر كافران. خدا اعمالشان را باطل كرده است. زيرا آنان چيزى را كه خدا نازل كرده است ناخوش دارند. خدا نيز اعمالشان را نابود كرد. آيا در زمين سير نكردهاند تا بنگرند كه عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودهاند چگونه بوده است؟ خدا هلاكشان كرد و كافران نيز عاقبتى آن چنان خواهند داشت. اين بهآن سبب است كه خدا ياور كسانى است كه ايمان آوردهاند و كافران را هيچ ياورى نيست. خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته مىكنند به بهشتهايى كه نهرها در آن جارى است داخل خواهد كرد. ولى كافران از اين جهان متمتع مىشوند و چون چارپايان مىخورند و جايگاهشان آتش است. چه قريههايى كه مردمش از مردم قريه تو، كه از آن بيرونت كردند، بسى نيرومندتر بودند كه هلاكشان كرديم و هيچ يارىكنندهاى نداشتند. آيا كسى كه از جانب پروردگارش دليل روشنى دارد، همانند كسانى است كه كردار بدشان در نظرشان آراسته شده و از پى هواهاى خود مىروند؟» «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون[28]: خدا به كسانى از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند وعده داد كه در روى زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد و دينشان را- كه خود برايشان پسنديده است- استوار سازد و وحشتشان را به ايمنى بدل كند. مرا مىپرستند و هيچچيزى را با من شريك نمىكنند و آنان كه از اين پس ناسپاسى كنند، نافرمانند».
خداوند در اين ميان، مؤمنين را از تلاشهاي منافقاني برحذر ميدارد كه آنان را از پيكار و رويارويي با دشمنان باز داشته و شتابزدگی آنان و تجهيزات اندكشان را به سخره ميگيرند در حالي كه از راز نيرو و قدرت مؤمنين كه همان ارتباط و پيوند با خداوند متعال است، غافل هستند. پس به این سخنان خداوند گوش فرا دهید كه ميفرمايد: «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم[29]: منافقان و آن كسان كه در دل بيماريى دارند گفتند: اينان را دينشان بفريفته است و هر كس كه به خدا توكل كند او را پيروزمند و حكيم خواهد يافت».
در اين راستا- یعنی در فقه مقابله با كفار- همه وعدههاي الهي به پيروزي، وراثت زمين و فرجام نيك آنان، همراهی و یاری و خدا با آنان، نزول ملائكه بر آنان همراه با آرامشي از جانب پروردگارشان و رفع ترس و انده از آنان، ميثاق معامله نيك با آنان كه جانها و مالهايشان را به بهاي بهشت از آنها ميخرد، همه آن وعدهها در این فقه قرار ميگيرد. مضاعف بودن پاداش قرض براي رضاي خداوند متعال و انفاق در راه او نيز اين به همين صورت بوده كه در اين بحث مختصر مجال بيان همه جزئيات نيست.
حقيقت بزرگي كه قرآن در این زمینه اثبات ميكند، اين است كه شكست و پيروزي مقابل دشمن خارجي – كفار- فرع شكست و پيروزي در برابر دشمن درون نفس اماره يعني همان شيطان است؛ بنابراین هنگاميكه قرآن مؤمنين را به جانشيني در زمين و به ارث بردن آن و هر چه بر آن است، وعده ميدهد، گام نخست در اين مسير را اصلاح ذات و اجرا و اعمال روش الهي بر نفس قرار میدهد: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُون[30]: و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم و آنها را در آن سرزمين مكانت بخشيم و به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزى را كه از آن مىترسيدند نشان دهيم». قرآن در اين آيات ابتدا مؤمنين را ائمه قرار ميدهد كه اين خود به مفهوم پاكسازي و پاك نگه داشتن نفس است و تأكيد ميكند پيروزي بر كفار اگر با پيروزي بر شيطان و خلوص عمل براي خداوند سبحان همراه نباشد، هيچ ارزشي ندارد، زیرا اگر عمل انسان در پي كسب رضايت و خشنودي خداوند نباشد، مؤمنان و كفار با هم برابر بوده و هر دو گروه، اهل دنيا هستند و هيچ بهرهاي از آخرت نخواهند برد. براي مثال قرآن در بيان بزرگي شكست مسلمانان در جنگ احد و زيان دردناكي كه برآنان وارد شد، آنان را چنين مورد خطاب قرار ميدهد كه: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا از ميان شما آنان كه در روز مقابله آن دو گروه بگريختند به سبب پارهاى از اعمالشان شيطان آنان را به خطا افكنده بود.» شكست و روي تافتن مسلمانان به سبب گناهاني بود كه مرتكب شدند و در مقابل ميگويد: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم[31]: اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد» ياري خداوند به سبب اطاعت از او است و در غير اين صورت خداوند از جهانيان بينياز است آنچنان كه در آيه قبل بيان شد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُم[32] ... : خدا به كسانى از شما كه ايمان آوردهاند ...». اينجاست كه پيامبر(ص) رهبران مجاهدين را كه از پيكار برگشتند، مورد خطاب قرار داد كه: (مرحباً بكم، قضيتم الجهاد الأصغر و بقي عليكم الجهاد الأكبر. قيل: و ما هو يا رسول الله(ص)؟ قال: جهاد النفس: خوش آمديد! جهاد کوچکتر را بهجاي آورديد و جهاد بزرگتر شما باقي است. گفته شد: اي رسول خدا! جهاد بزرگتر چيست؟ فرمودند: جهاد نفس).
وقتی امروزه مسلمانان به موضوع رژيم اشغالگر صهيونيست اهميت نشان ميدهند و براي نابودي آن تلاش ميكنند، بايد توجه داشته باشند كه اين رژيم فقط يكي از علائم و نشانههاي بيماري است كه در نتیجه بيماري پنهان دیگر در میان امت اسلامي که اصل و علت آن بیماری بوده، بر پيكره امت اسلامي ظاهر شده است و آن همان دوري مسلمانان از راه و روش الهي در زندگي خويش است. آنان نبايد فقط به علائم بيماري توجه كرده و از علت آن غافل باشند. مثل آنان- بر اساس تشبيه يكي از انديشمندان[33]- شبيه آنچه در ميدان گاوبازي اتفاق ميافتد، است، كه در اين ميدان، گاو وحشي تمام نيرو و تلاش و خشم خود را بر تكه پارچهاي قرمز متمركز ميكند و از شخص گاوباز كه آن پارچه را تكان ميدهد، غافل است. در نتيجه گاوباز خنجر را بر گردن گاو فرود ميآورد كه به نقطه حساس بدن وي برخورد کرده و موجب مرگ او میشود و گاو تا لحظه مرگ و نابودي خود از آن غافل است. پس آيا وضعيت ما نيز شبيه حال اين گاو نيست؟! ميبينيم كه امت اسلامي فقط در صورت پيروزي بر نفس خود و به ميزان رجوع و بازگشت به خداوند متعال به پيروزي بر دشمنان خويش نزديك ميشود.
7- تكرار و استمرار دورههاي درمان و عدم اكتفا به يك بار درمان هنگام عهده دار شدن امر اصلاح حالتي انحرافي يا برطرف کردن نقص یا درمان خطاهاي فكري، عقيدتي و رفتاري امت. براي مثال ميبينيم داستانهاي برخي پيامبران بيش از ده بار تكرار شده است و هر طرح و برنامهاي، انگيزه و تأثير و نقش خاصي در تحقق هدف داشته و هر كدام تأثيري متفاوت از يكديگر به جاي ميگذارد هر چند همگي داراي يك مفهوم و مضمون باشند. هنگام بررسي موضوع آرايش و فساد اخلاقي زن مقابل مرد و قرار دادن نفس خويش به عنوان شيطاني كه از ياد و طاعت خداوند باز ميدارد تا تجسم عيني اين گفته ابليس باشد: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين[34]: من هم ايشان را از راه راست تو منحرف مىكنم. آنگاه از پيش و از پس و از چپ و راست بر آنان مىتازم و بيشترينشان را شكرگزار نخواهى يافت» و اينكه اين زنان فاسق روشهاي گوناگوني از جمله آرايش و بيحجابي در خيابان تا حركات عشوهگرانه در دانشگاهها، نمايان ساختن نقاط تحريك كننده بدن در ورزش و تا نمايشهاي فاسد و هرزه در هنر را براي انحراف مردان و به گناه افكندن آنان به كار ميگيرند؛ بنابراین هنگاميكه عهده دار برخورد با اين بيماري كشنده در جامعه ميشويم، ميتوان آن را در كتابي در مورد پديدههاي منحرف اجتماعي یا کتابی در ارتباط با موضوع زن یا تأثير ورزش و هنر در نابودي ارزشهاي اخلاقي جامعه یا كتابي درباره مشكلات دانشجويان، خواستهها و آرزوهاي آنان یا كتابي با همين مضامين در مورد جوانان، كتابي درباره دانش خانواده كه متضمن روابط خانوادگي و اجتماعي مطابق با آموزههاي ديني است یا كتابهایی از اين دست بررسي كرد، زيرا اين مشكل مهم و خطرناك با تمام اين محورها مرتبط بوده و رسيدگي آن در چارچوب هر يك از آنها، قالب و راهكاري متفاوت از محوري ديگر در جهت حل اين مشكل ارائه میدهد و شمار اقشاري كه مخاطب اين كتابها هستند، افزايش يافته و در نهايت با بررسي اين مشكل از همه ابعاد آن، راهكار ارائه شده، كامل خواهد بود.
8- خط مشي قرآن براي هدايت انسان راههاي متفاوتي دارد و از آنجا که انسان داراي عوالم سهگانه نفس، عقل و قلب است، ميبينيم كه قرآن همگی را تسخير كرده و آنها را براي جذب بشر به سمت اطاعت خداوند متعال به كار ميگيرد. در اين زمينه توضيحي نسبتا مفصلی در درسهاي (بايد به قرآن باز گرديم) ارائه شد.
بسيار ميبينيم كه قرآن سرشت انسان را مورد پرسش قرار داده و آن را برميانگيزد. در برخي احاديث، دليل نزول قرآن (برانگيختن نهانهاي فطري بشر) بيان شده است؛ بنابراین وجدان، آشكارترين و صادقترين دليلي است كه هيچ كس در مورد آن بحث و جدلي نداشته و به قرآن كه فطرت انساني را براي اثبات خالق مورد خطاب قرار ميدهد، گوش ميسپارد: «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ[35] : آيا آن منى را كه برون مىريزيد ديدهايد؟ آيا شما او را مىآفرينيد يا ما آفرينندهايم؟» «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون[36]: آيا چيزى را كه مىكاريد ديدهايد؟ آيا شما مىرويانيدش يا ما رويانندهايم» «أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُون[37]: آيا آبى را كه مىنوشيد ديدهايد؟ آيا شما آن را از ابر فرو مىفرستيد يا ما فرو فرستندهايم» «أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُن[38]: آيا آن آتشى را كه مىافروزيد ديدهايد؟آيا درختش را شما آفريدهايد يا ما آفرينندهايم» یا در مقام نكوهش انسان نافرمان ميفرمايد: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسان[39]: آيا پاداش نيكى جز نيكى است» درحالیکه انسان نسبت به نعمتهاي الهي تكبر ميورزي«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها[40]: و اگر نعمت خداوند را بر شماريد نمىتوانيد شمار كرد».
[1] - محمد: 10.
[2] - آل عمران: 11.
[3] - اعراف:96.
[4] -ممتحنه: 13.
[5] - انعام: 153.
[6] - حديد: 16.
[7] - دخان: 25- 29.
[8] - بقره: 219.
[9] نساء: 43.
[10] - مائده: 90.
[11] -اعراف: 1- 2.
[12]- هود: 12.
[13] -نحل: 127- 128.
[14] - آل عمران: 186.
[15] - طور: 48.
[16] - يوسف: 92.
[17] - انفال: 65.
[18] - انفال: 66.
[19] - نساء: 104.
[20] - حصون(دژها) عنواني است كه بر مصاديق بسياري منطبق است از جمله تكنولوژي مدرن كه با آن مسلح شده و پشت آن پنهان ميشوند و آن را دژ محكمي براي خود جهت حفاظت و در امان ماندن از عذاب خداوند قرار ميدهند كه در اين صورت شبيه پسر نوح هستند كه گفت: (آنك به كوهى پناه مىجويم كه مرا از آب نگاه مىدارد) مقصود از كوه همه عوامل بازدارنده و نقاط قوتي است كه در زندگي جامعه چون برتري كوه بر زمين متمايز ميشوند كه از آن جمله، مال و مقام، عشیره و قبیله، سلطه جويان، سلاحهاي پيشرفته و تكنولوژي جديد است كه همگي دژها و كوههايي هستند كه فرد پناه آورنده بهآنها گمان ميكند او را از عذاب الهي حفظ ميكنند اما پاسخ الهي هميشه يكي است: «امروز هيچ پناهى از «امر» خداوند نخواهد بود»(هود: 43).
[21] - حشر: 2.
[22] - بلكه همه افراد جامعه مسلمان.
[23] - رسول لقبي است براي هر آنكه عهده دار هدايت جامعه خويش به سمت رضا و خشنودي پروردگار متعال است.
[24] - توبه: 120- 121.
[25] - يونس: 103.
[26] - اين آيه چارچوب كلي اين رويارويي را به تصوير ميكشد. مؤمنين صاحب اختياري دارند كه آنان را مورد عنايت قرار داده و تربيت، سعادت و مصلحت آنان را بر عهده دارد و او خداوند تبارك و تعالي است. در حاليكه كفار هيچ ياوري ندارند، ياور آنان شيطان ناتواني است كه هنگام نبرد گريخته و آنان را ياري نميكند «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ: شيطان كردارشان را در نظرشان بياراست و گفت: امروز از مردم كسى بر شما پيروز نمىشود و من پناه شمايم. ولى چون دو فوج رو به رو شدند او باز گشت و گفت: من از شما بيزارم، كه چيزهايى مىبينم كه شما نمىبينيد، من از خدا مىترسم كه او به سختى عقوبت مىكند» (انفال: 48).
[27] - محمد: 1- 14.
[28] - نور: 55.
[29] - انفال: 49.
[30] - قصص: 5- 6.
[31] - محمد: 7.
[32] - نور: 55.
[33] - این اندیشمند، شیخ جودت سعید است.
[34] - اعراف: 16- 17.
[35] - واقعه: 58- 59.
[36] - واقعه: 63- 64.
[37] - واقعه: 68- 69.
[38] - 71- 72.
[39] - الرحمن: 60.
[40] - ابراهيم:34. النحل: 18.