ويژگيها و تمايزهاي جامعه جاهلي بر اساس مفهوم قرآني
ويژگيها و تمايزهاي جامعه جاهلي بر اساس مفهوم قرآني
نخستين ويژگي جاهليت پرستش معبودي غير از خداوند متعال است. پرستش به مفهوم فرمانبرداري و ولايتپذيري است همانگونه كه چنين مفهومي از ائمه(ع) در تفسير آيه ذيل بيان شده است: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُون[1]: آنان دانشوران دينى و راهبان خود را به جاى خداوند پروردگاران خويش برگزيدهاند و نيز مسيح پسر مريم را درحالیکه جز اين فرمان نيافتهاند كه خدايى يگانه را بپرستند كه خدايى جز او نيست؛ منزه است از شركى كه مىورزند». ایشان فرمودند: «به خدا قسم احبار و رهبان، يهود و نصارى را به پرستش خود نمىخواندند و اگر هم مىخواندند يهود و نصارى هرگز قبول نمىكردند و ليكن احبار و رهبان تعدادى از محرمات را برايشان حلال و تعدادى از حلالها را بر آنان حرام کردند و آنها هم پذيرفتند، پس آنان بدون اينكه خود متوجه باشند احبار و رهبان را پرستيدند»[2]. اين نوع پرستش براي غير خداوند در اين جامعه جاهلي وجود داشت، بدين جهت در آغاز يكي از سورههاي قرآن، عدم پرستش معبودي غير از خداوند متعال به حق خواسته شده است: «كَلَّا لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِب[3]: نه، هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو». امروزه نيز از خدايان بيشماري اطاعت و فرمانبرداري ميشود: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى[4]: اينان را از آن رو مىپرستيم تا وسيله نزديكى ما به خداى يكتا شوند» «وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه[5]: بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا به پرستش نگيرد». «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا[6]: از سروران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنان ما را گمراه كردند» «فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيد[7]: آنان پيرو فرمان فرعون شدند و فرمان فرعون به راه صواب راه نمىنمود» «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا[8]: سپس جانشين آن مردم خداپرست قومى شدند كه نماز را ضايع گذارده و شهوتهاى نفس را پيروى كردند و اینها به زودى كيفر گمراهى را خواهند ديد» «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون[9]: و چون كفار را گويند: پيروى از شريعت و كتابى كه خدا فرستاده كنيد، پاسخ دهند كه ما پيرو كيش پدران خود خواهيم بود. آيا بايست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بىعقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستى راه نيافته باشند؟» «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ * كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ[10]: و از مردم كسى هست كه از جهل و نادانى در كار خدا جدل كند و از پى هر شيطان گمراه كنندهاى رود. (در لوح تقدير) بر آن شيطان چنين فرض و لازم شده كه هر كس او را دوست و پيشواى خود سازد وى او را گمراه كند و به عذاب سوزان دوزخش رهبر شود» «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّة[11]: آن گاه كه كافران تصميم گرفتند كه دل به تعصب، تعصب جاهلى سپارند». در اين آيات، برخي مصاديق خدايان جاهليت نخست ذکر شده كه به جاي خداوند متعال پرستش ميشدند. اين خدايان از قبيل بتها، دانشمندان غير مخلص، فراعنه، هوسها و شهوتهاي نفس اماره به بدي، ابليس و تعصبات و آداب و سنن به جاي مانده از گذشتگان بوده كه ريشه آنها در پيروي از هواي نفس است: «فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين[12]: پس اگر اجابت نكردند، بهآن كه از پى هواى نفس خويش مىروند و كيست گمراهتر از آن كس كه بىآنكه راهنمايى از خدا خواهد از پى هواى نفس خويش رود؟ زيرا خدا مردم ستمكاره را هدايت نمىكند». آيا اكنون وضعيت مردم فرق كرده است؟ مقصود من از مردم، اين ملتهايي نيست كه خود را متمدن مينامند، زيرا آنان از سر تا پا در باتلاق جاهليت غرق شدهاند، اما بايد سراغ مشكل بدتري برويم سراغ كساني كه خود را مسلمان مینامند ولی در ركاب آن كفر پيشگان بوده و در پیروی از شهوتها، هوا و هوس و خدايان جديدي چون ورزش، هنر و برخي تئوريها و قوانين فاسد غوطهور هستند و پيوسته دستور بزرگان و سروراني چون رئيس قبيله و صاحبان جاه و منزلت بدون هيچ توجه و عنايتي به دين اطاعت ميشود، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام ميشمرند و همچنان آداب و سنن و رسوم به جاي مانده از پدران و اجداد، بيش از دين خداوند سبحان پيروي ميشود. بهگونهاي كه جامعه به گناه و نافرماني از خداوند رضايت ميدهد، اما به ترك اين آداب و سنن راضي نميشوند و زبان حال آنان دال بر (آتش نه ذلت) است برخلاف اسلامي كه امام حسين(ع) با اين سخن خويش در كربلا به تصوير كشیدند:
المَوتُ أولی مِن رُکُوب العَارِ و العَارُ أولی من دخولِ النَّارِ[13]
چنين امري در مانكنهاي زنانه و غير آن نیز مشخص است. اين زن بيچاره، رام عشق شده و قالب مد، اتیكت و كالاهاي صادراتي غرب چون پوشاك، لوازم آرايش و اشياء لوكس ميشود حتي اگر مخالف دين باشد. در اين صورت آيا از عبادت، اطاعت و ولايت چيزي باقي ميماند؟ البته اين امور در حد شرك آشكار هستند و قرآن ما را بدين نكته آگاه ميسازد كه همه اين خدايان در عرصه قيامت از بندگان خود بيزاري ميجويند اما در آن روز پشيماني سودي ندارد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب[14]: بعضى از مردم خدا را همتايانى اختيار مىكنند و آنها را چنان دوست مىدارند كه خدا را. ولى آنان كه ايمان آوردهاند خدا را بيشتر دوست مىدارند و آنگاه كه اين ستم پيشگان عذاب را ببينند دريابند كه همه قدرت از آن خداست. هر آينه خدا به سختى عقوبت مىكند. آنگاه كه پيشوايان، عذاب را بنگرند و از فرمانبران خويش بيزارى جويند و پيوند ميان ايشان گسسته گردد». قرآن همچنين اين خداياني را كه بشر با اطاعت و ولايت پذيري، آنها را به جاي خداوند متعال ميپرستند، چنين توصيف ميكند: «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون[15]: مثَل آنان كه سواى خدا را اوليا گرفتند، مثَل عنكبوت است كه خانهاى بساخت و كاش مىدانستند، هر آينه سستترين خانهها، خانه عنكبوت است» و نيز فرمود: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِساب[16]: اعمال كافران چون سرابى است در بيابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بهآن نزديك شود هيچ نيابد و خدا را نزد خود يابد كه جزاى او را به تمام بدهد و خدا زود به حسابها مىرسد».
اين بحث قابل اهميتي است، زیرا توجه مردم را نسبت به كژباوریها و اعتقادات خويش و دوري آنان از توحيد خالص و ناب جلب کرده و بر اين نكته تأكيد ميكند كه فرمانبرداري آنان از خداوند متعال نسبت به اطاعت از اين بتهاي بيشمار بسيار کمتر است؛ اما عنوان بحث (بتهاي جاهليت جديد) است و نهاني بودن بتها و عدم توجه بهآنها حتي براي مؤمنان گذشته از ديگران، بر اهميت این بحث
ميافزايد.
اما در سطح شرك پنهان، مصيبت بزرگتر بوده و به ندرت عملي خالص يافت
ميشود، اگر صاحب اين عمل بر خالص بودن کار خویش باور دارد، پس چرا هنگام ساخت يك مسجد، نام خود را بر لوحي بزرگ مينويسد یا چرا بخشش خود را با منّت همراه كرده و مدام از آن سخن ميگويد اگر براي رضاي خداوند است؟
2- دومين ويژگي جاهليت اينكه قانوني كه امور مردم را سامان ميدهد و دعاوي آنان را مورد حل و فصل قرار ميدهد از دين خداوند سبحان فاصله دارد: «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ[17]: آيا حكم جاهليت را مىجويند؟». به تعبير قرآن، هر حكمي مغاير با دستورات الهي، حكم جاهليت است، حال آنكه ما بسياري از افراد جامعه خود را مشاهده ميكنيم كه در قبيلههاي خود مغلوب بسياري از عادات و سنن قبيلگي هستند كه خدا بر اثبات آنها حجتى نازل نكرده است و فقط مردمي نادان و دور از خدا آنها را وضع كردهاند. اين يك نمونه است اما ميتوان با نگاهي به ديگر نهادهاي اجتماعي مصداق اين موضوع را يافت. ميبينيم كه در كشورهاي مختلف جهان، قوانين و مقررات و (ايدئولوژيهايي) حاكم است كه بشر ناقصي آن را وضع كرده كه اختيار هيچ سود و زيانى را براى خويش نداشته و فراتر از نوك بيني خود را نميبيند. در نتيجه هر روز مادهاي را در قانون تغيير داده و بندي را به آن اضافه و بندي را از آن حذف ميكند، اشكال بند ديگر را برطرف و معايب آن را اصلاح ميكند. آري اين چنين است. حديث شريف، هر نوع مخالفتي با دين و كوتاهي در اعمال آن را جاهليت توصيف ميکند مانند اين سخن امام(ع): «من مات و لم يوصَ مات ميتة جاهلية: هر كس بميرد و وصيتي نكرده باشد به مرگ جاهليت مرده است».
بنابراين، فرعوني كه ميگويد: «ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى[18]: شما را جز آنچه خود مصلحت ديدهام راهى ننمايم». حالتي منحصر به یک فرد وخاص یک شخص نيست، بلكه اين حالت مدام نزد بسیاری از كساني كه خود را به جاي خداوند، قانونگذار ميدانند، تكرار ميشود.
3- از ديگر نشانههاي جاهليت، انحراف اعتقادات آن است كه خداوند در اين آيه بهآن اشاره كرده است: «يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّة[19]: با پندارى جاهلى به خداوند گمان نادرست بردند». براي مثال آنان بر اين باور بودند هرگاه انسان مرتكب گناه شود با قرباني كردن به پيشگاه خدايان از كيفر آن نجات مييابد. جامعه ما نيز بر اثر آنچه كه خطيبان منبر امام حسين(ع) به افكار آنان القاء كردهاند، معتقد است هر گاه انسان عمل ناپسند یا گناه كبيرهاي مرتكب شود، قطره اشكي بر امام حسين(ع) براي ورود او به بهشت كافي است. با استناد به اين حديث شريف: «من بكي علي الحسين و لو مقدار جناح بعوضة وجبت له الجنة: هر كه بر حسين(ع) بگريد، هر چند به اندازه پرِ پشهاي، بهشت بر او واجب ميشود» یا به اين سخن شاعر استدلال ميكنند كه:
فإن النارَ لیس تمسُّ جسماً علیه غبارُ زوارِ الحُسین[20]
ما منكر كرامت و بزرگداشت امام حسين(ع) از جانب خداوند متعال نيستيم كه البته ايشان سزاوار این تكريم و بلکه بيشتر از آن هستند، اما اين امر بر اساس شرايط بوده و جزئی از اسباب و علت ورود به بهشت است و ناگزير باید با اسباب و علت ديگري از ميان شروط، كامل شود، همچنین بايد مانعي وجود نداشته باشد كه نخستين شرط آن اطاعت از اوامر و نواهي خداوند متعال است و قرآن در این باره به صراحت ميگويد: «وَ لايَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى[21]: هرگز از احدى جز آن كسى كه خدا از او راضى است شفاعت نكنند». در حديثي از امام جعفر صادق(ع) آمده است: «لن تنال شفاعتنا مستخفاً بالصلوة: شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك شمارد، نميرسد» اين موضوع با اين آيه نيز مغاير است: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه[22]: پس هر كس به قدر ذرهاى كار نيك كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هر كس به قدر ذرهاى كار زشتى مرتكب شده آن هم به كيفرش خواهد رسيد» مگر اينكه عمل خود را با توبه راستين جبران كند.
این انحراف در اعتقادات و باورها، در دوری مردم از دین و عدم آگاهی آنها تأثیر مهمی دارد، البته بعد از آنکه محو و مدهوش این باورهای دور از قرآن شده و بهآن اعتماد کرده و در نتیجه عمل به فرامین قرآن را ترک کردند.
4- از نشانههای جاهلیت، بيحجابي، آرايش، ظهور فتنه و فساد و رواج اعمال ناشايست است. خداوند ميفرمايد: «وَ لاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى[23]: و مانند دوره جاهليت پيشين با آرايش و خودآرايى بيرون نياييد». جامعه امروز در فسق و فجور و انواع انحراف و گمراهي مردم و همچنين به فساد افكندن بشر بر ملتهاي پيشين، پيشي گرفته است و تمام امكانات پيشرفته خود را براي گسترش اين امور به كار گرفته است. همانگونه كه جاهليت روشهايي را ابداع و قوانيني را جهت ارضاي غريزه جنسي خود با شيوههاي شيطاني وضع ميكرد. براي مثال قريش قانوني وضع كرده بود كه براي انسان، طواف كعبه را با جامه خويش حرام ميدانست. بدين دليل كه وي با اين جامهها معصيت خدا را كرده و در آنها گناهاني را مرتكب شده است. پس بهناچار باید با لباسهايي نو یا لباسهايي از اهل مكه یا به صورت برهنه طواف كند و هركه چنين جامهاي نمیيافت- چه زن و چه مرد- برهنه و عريان خانه كعبه را طواف ميكرد. در اين ميان زناني بودند كه براي پوشش شرمگاه خويش دست خود را برآن نهاده و چنين ميسرودند كه:
الیوم یبدو بعضه او کلُّه ومابدا منه فلا أحلُّه[24]
امروزه نيز پيروان شيطان براي اشاعه فحشاء، روشهايي غير از ابزار فسق و فجور براي مثال با نام ورزش به كار ميگيرند كه فساد آنها کمتر از فساد موجود در اين آلات لهو و لعب نيست، بلكه ترحم اين آلات به دليل پنهاني بودن و ناپسندي آنها نزد همگان و همچنين شرمساري صاحب آن از برچسب ننگ بيشتر است. حال آنكه به اين ورزشها به صورت آشكار پرداخته ميشود، صاحب آنها خود به اين اعمال افتخار ميكند و مردم نيز عمل او را تحسين ميكنند. آيا ميبيني اين افراد چگونه بازيچه شيطان شده كه مطابق خواست خود با آنان رفتار ميكند؟ اسامي و عناوين ديگر مانند ملكه زيبايي یا به اسم ارائه مد یا به اسم هنر نيز اينگونه هستند كه همگي بيبند و باري و لااباليگري و فسق و فجور است اما در پوششي مقبول نزد جامعه عرضه ميشود و فقط كسي كه پرواي الهي داشته باشد از اين اعمال رهايي مييابد. هدف واحدي از اين امور دنبال ميشود و آن اينكه بشريت در توحش حيواني، هرج و مرج جنسي و آتش افروخته شهوت كه نه هيچ باقى مىگذارد و نه چيزى را وا مىگذارد، زندگي كند.
5- از ويژگيهاي جاهليت، تصورات باطل و نگاه نادرست به زندگي است. به عنوان مثال برخي از جاهليها ازدواج دختران خود را با مرداني غير از قبيله خويش نميپذيرفتند چون آنان كه به (حمس: دلير و بيباك) مشهور بودند، خود را بالاتر از ديگران ميديدند. در جاهليت امروز نيز اقشار بسياري كه شايد بارزترين مصداق آنان برخي سادات منتسب به پيامبر اكرم(ص) هستند، وجود دارند كه زنان خويش را فقط به ازدواج سيدي مانند خود درميآورند. در اين صورت گاهي دخترانشان، مجرد باقي مانده و فرصت ازدواج را از دست ميدهند و از حق قانوني خود كه برخورداري از نعمت تشكيل خانواده و سعادت مادرانه است، محروم ميشوند. همه اين پيآمدها به سبب اين نگرش اشتباه و جاهلانه است كه از اصول و مباني قرآن فاصله دارند: «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساء[25]: شما را از يك تن بيافريد و از آن يك تن همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسيار پديد آورد». از دستورات پيامبر اكرم(ص) اين است (إذا رضيتم الرجل عقله و دينه فزوجوه: اگر از عقل و دين مرد رضايت داريد، او را همسر دهيد). اگر اين سادات به دليل انتساب به پيامبر(ص) شرافت و بزرگي دارند، شرافت پيامبر(ص) در انتساب ايشان به دين اسلام و اطاعت از خداوند متعال بوده نه اينكه محمد بن عبدالله هستند: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِين[26]: اگر شرك بياوريد اعمالتان ناچيز گردد و خود از زيانكنندگان خواهيد بود» «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ* فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ[27] اگر او بعض از سخنان را بر ما بسته بود قطعا ما دست راستش را میگرفتیم سپس رگ گردنش را میبریدیم و نابودش میساختیم و هیچکدامتان نمیتوانستید او را از ما پنهان سازید و از کیفر ما رهایی بخشید». آن حضرت ميفرمايند: «و لو عصيت لهويت: اگر نافرماني كني، بيگمان هلاك خواهي شد». پس ارزش اينان كه با نام پيامبر(ص) تجارت ميكنند، درحالیکه خلاف دين آن حضرت عمل ميكنند، چيست؟
6- از ديگر علائم جاهليت، تفاوت ارزشها و معيارها از موازین الهي و حقيقي گرفته تا شيطاني و دروغين است كه بشر به وسيله آنها بر ديگري برتري ميجويد. قرآن آشكارا ميگويد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير[28]: بىگمان گرامىترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست به راستى خداوند دانايى آگاه است». «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون[29]: بگو: به فضل خدا و رحمت او شادمان شوند، زيرا اين دو از هرچه مىاندوزند بهتر است»؛ اما جاهليت با مال و مقام و فرزندان بسيار اظهار برتري ميكند: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ* حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر[30]: شما مردم را افتخار به بسيارى اموال و فرزند و عشيره سخت (از ياد خدا و مرگ) غافل داشته است. تا آنجا كه به ملاقات (اهل) قبور رفتيد» «وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِين[31]: و گفتند: اموال و اولاد ما از همه بيشتر است و كس ما را عذاب نكند». اين امور كاملا روشن و مشخص است بهگونهاي كه نيازي به ذكر مثالهايي نبوده و دو آيه ذيل اين مقايسه مهم و قابل توجه در ميان ديگر معیارها به خوبی تبيين ميكند: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ* قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِباد[32]: در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفسانى و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ برنهاده و چارپايان و زراعت. همگی متاع زندگى اين جهانى هستند، درحالیکه فرجام نیک نزد خدا است. بگو: آيا شما را به چيزهايى بهتر از اینها آگاه كنم؟ براى آنان كه پرهيزگارى پيشه كنند، در نزد پروردگارشان بهشتهايى است كه نهرها در آن روان است. اينان با زنان پاكيزه در عين خشنودى خدا، جاودانه در آنجا خواهند بود و خدا از حال بندگان آگاه است». همچنين خداوند متعال ميفرمايد: «وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُون[33]: اموال و اولادتان چيزى نيست كه شما را به ما نزديك سازد. مگر آنان كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند، كه پاداش اينان به سبب اعمالشان دو برابر است و ايمن در غرفههاى بهشت هستند».
7- يكي از مشخصههاي مشترك ميان دو جاهليت نخست و امروزي، گسترش رذائل اخلاقي است كه آشكارترين نمونههاي آن شرابخواري، كم فروشي، تقلب و خيانت، دروغ و همجنس بازي است. « وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَر[34]: و در محفل خود مرتكب كارهاى ناپسند مىشويد؟» «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُم[35]: و به مردم كم نفروشيد» «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ* الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ* وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُون[36]: واى بر كمفروشان. آنان كه چون از مردم كيل مىستانند آن را پُر مىكنند و چون براى مردم مىپيمايند يا مىكشند از آن مىكاهند» بلكه آنان انسان پاك را به سخره ميگيرند: «وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُون[37]: جواب قوم او جز اين نبود كه گفتند: آنها را از قريه خود برانيد كه آنان مردمى هستند كه از كار ما بيزارى مىجويند». بهگونهاي كه نام جعفر بن أبي طالب به عنوان كسي كه شراب و زنا را در جاهلیت بر خود حرام کرد، در تاريخ ثبت شده است. از ديگر رذيلتهاي اخلاقي آنان، خوردن حق ضعيف توسط افراد قدرتمند و نابودي اخلاق و ارزشهاي انساني علاوه بر ارزشهاي الهي بوده و آنچه براي آنها مهم مينمايد، منافع شخصي است. آري اين تمدن امروز است كه ملتهايي را بهطور كامل از بين برده و مالها و جانها را براي آنچه منافع خويش مينامند که از هر چيز برايشان بالاتر است، نابود ميكنند؛ اما هدف حقيقي كه همان خشنودي خداوند و رستگاري در آخرت است، واپسگرايي و كهنهپرستي به حساب ميآيد. خداوند ميفرمايد: «وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْء[38]: اما گروهى ديگر كه چون مردم عصر جاهلى به خدا گمانى باطل داشتند، هنوز دستخوش اندوه خويش بودند و مىگفتند: آيا هرگز كار به دست ما خواهد افتاد؟». آري اين مقصود نهايي آنان است و همان هدفي است كه براي رسيدن به آن ميگويند: آيا ممكن است ما را قدرتى بهدست آيد.
8- از مهمترين ويژگيهاي جاهليت، بلكه عامل اصلي حصول آن، ترك امر به معروف و نهي از منكر است. همان كه رسول خدا (ص) از آن برحذر داشته است: «كيف بكم إذا فسدت نساؤكم و فسق شبابكم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟ فقيل له: و يكون ذلك يا رسول الله؟ فقال: نعم، و شر من ذلك، كيف بكم إذا أمرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروف؟ فقيل له: يا رسول الله و يكون ذلك؟ قال: نعم، و شر من ذلك، كيف بكم إذا رأيتم المعروف منكراً و المنكر معروفاً[39]: حال شما چگونه است آن گاه كه زنانتان فاسد و جوانانتان تبهكار شوند درحالیکه امر به معروف و نهي از منكر نكردهايد؟ گفته شد: اي رسول خدا؟ آيا به راستي چنين خواهد شد؟ فرمودند: آري و بدتر از آن نيز اتفاق خواهد افتاد، حال شما چگونه است هنگاميكه امر به منكر(زشتيها) و نهي از معروف (نيكيها) ميكنيد؟ گفته شد: اي رسول خدا؟ آيا اين اتفاق خواهد افتاد؟ فرمودند: آري و بدتر از آن نيز رخ ميدهد، چه ميكنيد آن هنگام كه نيكيها را زشت و ناپسند و زشتيها را نيك و پسنديده ميبينيد؟». آري! اين همان چيزي است كه جوامع امروزي بهآن رسيدهاند. به تعبير قرآن اهمال و كوتاهي در وهله اول مربوط به دانشمندان ديني و روحانيون و سستي و غفلت آنان در انجام وظيفه خويش است و اي طلاب و فضلاي حوزه شريف! بارزترين مصداق روحانيون شما هستيد: «وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* لَوْ لايَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ[40]: بسيارى از آنها را بنگرى كه در گناه و ستمكارى و خوردن حرام مىشتابند؛ بسيار بدكارى را پيشه خود کردند. چرا علما و روحانيون آنها را از گفتار زشت و خوردن مال حرام باز نمىدارند؟ همانا كارى بسيار زشت را پيشه کردند» «كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُون* تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُون[41]: آنها هيچگاه يكديگر را از كار زشت خود نهى نمىكردند و آنچه مىكردند بسى قبيح و ناشايسته بود. بسيارى از آنها را خواهى ديد كه با كافران دوستى مىكنند. ذخيرهاى كه براى خود پيش مىفرستند و آن غضب خداست بسيار بد ذخيرهاى است و آنها در عذاب جاويد خواهند بود». ترك امر به معروف و نهي از منكر، يكي ديگر از مشخصههاي جامعه دور از اسلام و همراه هميشگي كافران است: حضرت علي(ع) در این باره فرمودند: «اما بعدُ فإنه إنما هلك من كان قبلكم حيثما عملوا من المعاصي و لم ينههم الربانيون و الاحبار عن ذلك و إنهم لما تمادوا في المعاصي و لم ينههم الربانيون و الاحبار عن ذلك نزلت بهم العقوبات فامروا بالمعروف و انهوا عن المنكر و اعلموا أن الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر لن يقرّبا أجلاً و لن يقطعا رزقاً: اما بعد! گذشتگان شما فقط بدين دليل هلاك شدند كه هر نوع گناهي مرتكب شدند و روحانيون و راهبان آنان را از گناه باز نداشتند، پس آنگاه كه در گناهان خود فرو رفتند و روحانيون و راهبان آنان را منع نكردند، كيفر و مجازات بر آنان فرود آمد. پس امر به معروف و نهي از منكر كنيد و بدانيد كه با امر به معروف و نهي از منكر زمان هيچ مرگي نزديك نشده و هيچ رزقي قطع نميشود»[42]. مؤمنان بدون برپایی اين فريضه نه نزد خداوند و نه نزد رسول او حتي نزد دشمنان خود نيز هيچ ارزشي ندارند. به همين دليل در ميان قريش خداپرستان و يكتاپرستاني بودند كه پرستش بتها را رها کرده و فقط خداوند سبحان را عبادت ميكردند، اما به دليل ترك اين وظيفه بزرگ، نزد مشرکان منزلت و ابهتي نداشتند.
اين در حالي است كه انجام چنين وظيفهاي به درستي از ويژگيهاي جامعه اسلامي قرار داده شده است: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه[43]: شما بهترين امتى هستيد از ميان مردم پديد آمده، كه امر به معروف و نهى از منكر مىكنيد و به خدا ايمان داريد» «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز* الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور[44]: و خدا هر كس را كه ياريش كند، يارى مىكند و خدا توانا و پيروزمند است. همان كسان كه اگر در زمين مكانتشان دهيم نماز مىگزارند و زكات مىدهند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند و سرانجام همه كارها با خداست». «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر[45]: بايد كه از ميان شما گروهى باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر كنند» «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم[46]: مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان يكديگرند. به نيكى فرمان مىدهند و از ناشايست باز مىدارند و نماز مىگزارند و زكات مىدهند و از خدا و پيامبرش فرمانبردارى مىكنند. خدا اينان را رحمت خواهد كرد، خدا پيروزمند و حكيم است». غير از اين شواهد، آيات بيشماري نيز در این مورد وجود دارد و ما در اینجا درصدد بررسي عميق نيستيم، زیرا اين بحث فقط بر پايه اشارات بوده و صرفا فتح بابی جهت انديشيدن در اين قضايا است كه از هر دري به لطف و رحمت گسترده خداوند هزار در باز ميشود.
9- از ديگر نشانههاي جاهليت، سيطره خرافه و افسانه است. مثلا عربها صداي كلاغ و جغد را به فال بد ميگرفتند و جهان كنوني غرب نيز بدون هيچ مفهومي عدد سيزده (13) را نحس و بد يُمن ميدانند. امروزه تعداد فالبينها و پيشگويان گسترش يافته و بازار آنان رونق گرفته است و ما هر روزه شاهد روي آوردن مردم به كف بينها، رمالها، اخترشناسان، فالگيرها و طالعبینان و پیشگویان و مانند آن هستيم كه افراد ابله و ساده لوح فريب آنها را ميخورند.
10- از ديگر نشانههاي جاهليت بازداشتن از قرآن و دور كردن مردم از آن با روشهاي مختلف است. نضر بن حارث از جمله كساني كه به سرزمين فارس سفر كرده و برخي اخبار پادشاهان آن جا را فرا گرفته بود، پيامبر(ص) را تعقيب ميكرد، هنگاميكه آن حضرت از مجلسي برمیخاستند، نضر در آن مجلس نشسته و برآنان سخن رانده ميگفت: قصه كداميك از ما زيباتر است من يا محمد؟ كافران، قرآن را افسانههاي پيشينيان یا سخناني توصيف ميكردند كه براي پيامبر نوشته شده و روز و شب بر ايشان ديكته ميشود یا سخني کذب و دروغ آشكار میدانستند و بههنگام تلاوت آن حضرت با صداي بلند كف ميزدند تا مانع شنيدن آن شوند. قرآن موضع آنان راچنين بيان ميكند:«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُون[47]: كافران گفتند: به اين قرآن گوش مدهيد و سخن بيهوده بهآن بياميزيد، شايد پيروز گرديد» و نيز ميفرمايد: «وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ[48]: و اگر معجزهاى ببينند، روى بگردانند و گويند: جادويى بزرگ است». آري اين جاهليت امروز است كه قرآن را با همان اوصاف گذشته چون (كلام محمد است و نبوغي انساني را به تصوير ميكشد و وحي الهي نيست) توصيف ميكنند. آنان تلاش بسيار کردند تا در زمينه تناقضهاي قرآني كتابي گرد آورند اما هنگاميكه از اين كار درماندند و قرآن نابودشان ساخت و وجود خويش را بر آنها تحميل كرد، با توسل به پليدي و نيرنگ خود به تهيسازي قرآن از محتوا و كنار گذاشتن بُعد عملي آن از واقعيات زندگي روي آوردند و آن را به چيزي شبيه ترانهها و نواهايي كه نوازندگان مينوازند و حاضران با فريادهاي «الله الله اي شيخ» شادي خويش را ابراز ميكنند تبديل کردند یا اینکه آنرا فقط به طلسمها و تعویذهایی كه بر سينه یا سر در خانههاي خويش آويزان ميكنند و نه بيشتر، بدل کردند كه اين روش بسيار خطرناكتر و حيلهگرانهتر از شيوه نضر بن حارث و امثال او بوده و اثر آن بسيار بدتر است.
11- يكي از رفتارهاي بارز جاهليها ركود و ايستايي بر سنتهاي به جاي مانده از گذشتگان و تعهد و پايبندي و عدم ترك آن است، هر چند دليل و برهان خلاف آن را به اثبات رساند. چنين رفتاري نتيجه قشريگري، فقدان سلامت فكر و انديشه و عدم نرمي و انعطاف پذيري عواطف آنان بوده بر اين اساس كه آنچه نسلهايي متمادی و بهطور پياپي بر پدران و اجداد آنها ميگذرد، پاكي و قداستي بهدست ميآورد كه در هم شكستن آن دشوار است. قرآن بارها اين مفهوم را تكرار كرده است بهگونهاي كه از آنها چنین فهميده میشود که اين نوع رفتارهاي جاهلانه، رنج مشتركي همه پيامبران بوده است. خداوند ميفرمايد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون[49]: چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مىرويم كه پدرانمان مىرفتند. حتى اگر پدرانشان بيخرد و گمراه بودهاند» «إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ * فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُون[50]: آنها پدران خود را پيش از خود گمراه يافتند و بر پى ايشان شتابان مىروند». «قالُوا أَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ[51]: گفتند: آيا نزد ما آمدهاى تا تنها اللَّه را بپرستيم و آنچه را كه پدرانمان مىپرستيدند رها كنيم؟ اگر راست مىگويى آنچه را كه به ما وعده مىدهى بياور» «بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ[52]: بلكه گفتند: ما پدران خود را به عقايد و آيينى يافتيم و البته ما هم كه در پى آنها رويم بر هدايت هستيم و همچنين ما هيچ رسولى پيش از تو در هيچ شهر و ديارى نفرستاديم جز آنكه اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند كه ما پدران خود را بر آيين و عقايدى يافتيم و از آنها البته پيروى خواهيم كرد. آن رسول ما به آنان گفت: اگر چه من به آيينى بهتر از دين (باطل) پدرانتان شما را هدايت كنم (باز هم پدران را تقليد مىكنيد)؟ آنها پاسخ دادند (به هر تقدير) ما به آنچه شما را به رسالت آن فرستادهاند كافريم». دو آيه آخر گواه این هستند كه هر كه در پي آزادي و رهايي جامعه خويش و تلاش براي اصلاح آن باشد طبق اين آيه با اين رنج بزرگ روبرو خواهد شد: «وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ[53]: همچنين ما هيچ رسولى پيش از تو در هيچ شهر و ديارى نفرستاديم جز آنكه ...» و فقط مختص پيامبران نیست.
در اين مورد نيز جاهليت امروز با جاهليت نخست تفاوتي نداشته و شواهد بسياري در اين زمينه وجود دارد و جوامع ما از اين (گرايش ملازم و هميشگي) به تعبير يكي از انديشمندان حوزه بسيار رنج ميبرد.
12- يكي از نشانههاي جاهليت، عدم شناخت امام حقيقي است (من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية: هر كه بميرد و امام زمان خويش را نشناخته باشد به مرگ جاهليت مرده است). مقصود از شناخت فقط شناخت نام نيست بلكه مقصود، شناخت تمام و كمال وظيفه و مسئوليت در قبال امام و انجام شايسته آن است. اين قصور و كوتاهي از جانب ما در قبال امام عصر (ارواح ما فداي ايشان باد) كاملا آشكار است. اين دعاي مروی و منقول، چنين جاهليتي را توصيف ميكند: « اللهم عرفني نفسك فإنك إن لم تعرفني نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفني رسولك فإنك إن لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فإنك إن لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني: پروردگارا خود را به من بشناسان كه اگر خود را نشناساني، پيامبرت را نخواهم شناخت. پروردگارا! رسولت را به من بشناسان كه اگر اينگونه نشود، حجت تو را نخواهم شناخت، پروردگارا حجتت را بر من بشناسان كه اگر حجتت را نشناسم از دينت گمراه خواهم شد» و گمراهي از دين عين جاهليت است؛ بنابراین در مورد لزوم وجود حجت و امام در هر زمان و وظيفه ما در زمان غيبت و مسئوليتمان در قبال امام(ع) و پاسخگويي به بسياري از پرسشها و مسائل فكري مرتبط با موضوع امام(ع) به بحثي كامل نياز است از آن جهت که امام از اذهان مؤمنين غايب و پنهان است، چه برسد به غير مؤمنين به ايشان، درحالیکه ائمه(ع) تنها دربهاي ورود به آستان الهي هستند كه فقط بايد از آنها وارد شد پس كسي كه درب ورود را نميشناسد، چگونه به راه خداوند سبحان هدايت ميشود و پس از خداوند فقط گمراهي آشكار است.
3- از ديگر ويژگيهاي جاهليت، تسليم شدن در برابر ماديات و عدم اقرار به جهان ماوراء ماده و انكار غيب است: «وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِين[54]: و گفتند: جز اين زندگى دنيوى ما هيچ نيست و ما ديگر بار زنده نخواهيم شد» «وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّون[55]: و گفتند: جز زندگى دنيوى ما هيچ نيست. مىميريم و زنده مىشويم و ما را جز دهر هلاك نكند. آنان را بهآن دانشى نيست و جز در پندارى نيستند». قرآن جهت پيريزي اهدافي والا براي زندگي بشر آمده است «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون[56]: جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريدهام». «قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيب[57]: و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم. گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد. شما را جز او خدايى نيست. اوست كه شما را از زمين پديد آورده است و خواست كه آبادانش داريد. پس آمرزش خواهيد و به درگاهش توبه كنيد. هر آينه پروردگار من نزديك است و دعاها را اجابت مىكند» «ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون[58]: آن گاه شما را در روى زمين جانشين آنها گردانيديم تا بنگريم كه چگونه عمل مىكنيد». انسان فقط براي اين دنيا آفريده نشده است تا تمام توان و تلاش خويش را وقف آن كند، بلكه انسان به عنوان جانشيني بر زمين گمارده شده است تا آن را آباد كرده و مزرعه آخرت خويش قرار دهد. خالق انسان نيز كردار او را برشمرده تا چگونگي عملكرد وي را مورد بررسي قرار دهد و نكوهش الهي نیز شامل چنين انسانی ميشود که غرق در ماديات گشت: « أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً * أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى * ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى * أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى[59]: آيا انسان مىپندارد كه او را به حال خود واگذاشتهاند؟ آيا او نطفهاى از منى كه در رحمى ريخته شده، نبوده است؟ سپس لختهاى خون؟ آن گاه به اندام درستش بيافريد و آنها را دو صنف كرد: نر و ماده. آيا خداوند قادر نيست كه مردگان را زنده سازد؟». آري پروردگارا! پاك و منزهي و قادر بر هر چيز - بله- اما اين مانع از آن نميشود تا انسان سهم خود را از دنيا بستاند بدون اينكه آن را هدف نهايي خويش قرار دهد، بلكه آن را در خدمت هدف حقيقي خود كه همان خشنودي و رضايت خداوند متعال است به كار ميگيرد: «وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِين[60]: در آنچه خدايت ارزانى داشته، سراى آخرت را بجوى و بهره خويش را از دنيا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين از پى فساد مرو كه خدا فسادكنندگان را دوست ندارد». هيچ اشكال و ايرادي در كسب دنيا نيست، بلكه هدف واقع شدن دنيا و عدم بهرهمندي از آن جهت افزايش طاعت و فرمانبرداري، عيب است و آيا درجات آخرت جز محصول استفاده از اين دنياست به همين دليل گفته شده است «الدنيا مزرعة الآخرة: دنيا مزرعه آخرت است». در حديث ديگري نيز آمده است: «الدنيا متجر اولياء الله: دنيا محل تجارت دوستان خداوند است». پس آنها در دنيا با خداوند تجارتي ميكنند كه هرگز زيان نكنند.
14- يكي از ويژگيهاي جاهليت، پراكندگي، تفرقه و چنددستگي است: «وَ لاتَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ *مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[61]: از مشركان مباشيد. از آنان مباشيد كه دين خود را پارهپاره كردند و فرقهفرقه شدند و هر فرقهاى به هر چه داشت دلخوش بود». تمام اين مشكلات به دليل از دست دادن محور واحدي است كه بايد همه بر گرد آن جمع شوند، اين محور توحيد، خداوند متعال است و كعبه شريف رمز آن قرار داده شده است، اما جامعه دور از قرآن، ابتدا به كشورها و ملتهاي پراكندهاي تقسيم شده تا جایی كه امروزه تعداد كشورهاي جهان به بيش از 180 كشور ميرسد. سپس از نظر نژاد و مليت حتي داخل يك كشور پاره پاره ميشود. از جنبه فكري نيز چند دسته ميشوند؛ يكي كمونيست و ديگري سرمايه دار درحالیکه همه با يكديگر هموطن بوده و از يك نژاد و دين هستند و ايدئولوژي آنان حتي در يك دين واحد بلكه در يك مذهب چند شاخه است و هر گروهي خود نيز به فرقههاي ديگري تقسيم ميشود و اين چنين است كه: (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ: هر فرقهاى به هر چه داشت دلخوش بود). قرآن يادآور شده است كه اين تفرقه و پراكندگي يكي از عواقب نافرجام دوري از راه و روش الهي است: «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ[62]: بگو: او قادر بر آن هست كه از فراز سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد، يا شما را گروه گروه درهم افكند و خشم و كين گروهى را به گروه ديگر بچشاند. بنگر كه آيات را چگونه گوناگون بيان مىكنيم. باشد كه به فهم دريابند». اسلام آمده است تا به وسيله قرآن آنان را با يكديگر متحد گرداند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون[63]: و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد و از نعمتى كه خدا بر شما ارزانى داشته است ياد كنيد: آنهنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد، خدا شما را از آن برهانيد. خدا آيات خود را براى شما اينچنين بيان مىكند، شايد هدايت يابيد» «وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيم وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيم[64]: و اگر خواستند كه تو را بفريبند، خدا براى تو كافى است. اوست كه تو را به يارى خويش و يارى مؤمنان تأييد كرده است. دلهایشان را به يكديگر مهربان ساخت. اگر تو همه آنچه را كه در روى زمين است انفاق مىكردى، دلهاى ايشان را به يكديگر مهربان نمىساختى. ولى خدا دلهایشان را به يكديگر مهربان ساخت كه او پيروزمند و حكيم است».
15- از نشانههاي آشكار جاهليت، ترس از مرگ و هر آنچه بهآن اشاره ميكند، بوده و اين امر بدين دليل است كه آنان آخرت را زيان كرده و نهايت كوشش خويش را ارضاء شهوتها و آزمنديهاي خويش قرار دادهاند. «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ[65]: بگو: اگر راست مىگوييد كه سراى آخرت نزد خدا ويژه شماست نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد. ولى به سبب اعمالى كه مرتكب شدهاند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد. خدا ستمكاران را مىشناسد. آنان را از مردم ديگر، حتى مشركان به زندگى اين جهانى حريصتر خواهى يافت و بعضى از كافران دوست دارند كه هزار سال در اين دنيا زيست كنند؛ و اين عمر دراز عذاب خدا را از آنان دور نخواهد ساخت، كه خدا به اعمالشان بيناست» «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين[66]: بگو: اى قوم يهود، هر گاه مىپنداريد كه شما دوستان خدا هستيد، نه مردم ديگر، پس تمناى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد و آنان به سبب اعمالى كه پيش از اين مرتكب شدهاند، هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد و خدا به ستمكاران داناست» «فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْت[67]: و چون وحشت فراز آيد بينى كه به تو مىنگرند و چشمانشان در حدقه مىگردد مثل كسى كه از مرگ بيهوش شده باشد». اما قرآن حقيقتي انكارناپذيري را براي آنان معين ميكند كه گريزي از آن نيست: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون[68]: بگو: آن مرگى كه از آن مىگريزيد شما را درخواهد يافت و سپس نزد آن داناى نهان و آشكارا برگردانده مىشويد تا به كارهايى كه كردهايد آگاهتان سازد» «قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلا[69]: بگو: اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد، هرگز گريختن سودتان ندهد و آنگاه از زندگى جز اندكى بهرهمند نخواهيد شد» «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَة[70]: هر جا كه باشيد و لو در حصارهاى سخت استوار، مرگ شما را درمىيابد» «قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِم[71]: بگو: اگر در خانههاى خود هم مىبوديد، كسانى كه كشتهشدن بر آنها مقرر شده است از خانه به قتلگاهشان بيرون مىرفتند». ترس از مرگ فقط با آماده شدن براي آن به وسيله ايمان، عمل صالح و آبادي آخرت با آنچه كه موجب رضايت خداوند و نزديكی بدو شده از بين ميرود.
من احساس ميكنم تا به اینجا به اين موضوع اشاره كافي كرده و باب انديشه در اين زمينه را به ميزان کافی گشودهام؛ زیرا مهمترين گام در درمان بيماريها و آفتهاي اجتماعي، تشخيص دقيق بيماري و پس از آن تجويز داروي مناسب است.
هماكنون از خلال اين نكات متعدد، تحقق نام جاهليت بر بشريت امروز براي ما مشخص شد و دانستيم كه لطف خداوند نسبت به بندگان خويش هميشگي بوده و فقط ويژه گروهي خاص نیست؛ بنابراین جاهليت ديروز مهمتر از جاهليت امروز نبوده و ويژگي خاصي نداشته است تا خداوند متعال قرآن را به خاطر آنان نازل كرده و پيامبر(ص) را براي آنان برانگيخته باشد و در مقابل، جاهليت امروز را بيهوده و باطل رها كرده باشد. پس جاهلیت امروز چقدر نيازمند مصلحي كه همان حجت بن الحسن _جانهاي ما فداي ايشان باد_ است و ما چقدر محتاج قرآن هستيم كه ما را از پستي جاهليت به قله اسلام رهايي بخشد. بايد تلاش خود را در استفاده از ظرفيت قرآن و توان آن در درمان بيماريهاي بشريت و صعود به پلههاي كمال به كار گيريم؛ زیرا قرآن تا روز قيامت زنده و جاويدان و دست گشاده است و قدرت آن در تشخيص بيماري و اعطاي دارو براي هر جامعهاي و در هر زمان و مكاني از نشانههاي جاودانگي قرآن است. بر ماست كه از رازهاي نهفته قرآن مشورت بگيريم و درمان بيماريها و آفتهاي فردي و اجتماعي خود را از قرآن بخواهيم. پس هر گاه امت دچار تفرقه و پراكندگي شد، درمان آن در اين آيه است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[72]: و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد» البته پس از آگاهي به اينكه ریسمان الهي بر اساس حديث شريف، قرآن و اهلبیت(ع) هستند. هر گاه امت گرفتار ترس و سستي شد، دواي آنان اين آيه است: «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَة[73]: هر جا كه باشيد هر چند در حصارهاى سخت استوار، مرگ شما را درمىيابد» «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ[74]: بگو: آن مرگى كه از آن مىگريزيد شما را درخواهد يافت» اگر جامعه به سختيها و رنجها و بلايايي مبتلا شد، شفاي آنان در اين آيه است: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيب[75]: مىپنداريد كه به بهشت خواهيد رفت؟ و هنوز آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر سر شما نيامده؟ به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند، تا آنجا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ بدان كه يارى خدا نزديك است». اگر مردم احساس يأس و نااميدي كردند، درمان آن اين آيه است: «لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُون[76]: از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مىشوند» «قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون[77]:گفت: و جز گمراهان چه كسى از بخشايش پروردگار خويش نااميد مىگردد؟» «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد[78]: ما پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگى دنيا و در روز قيامت كه شاهدان براى شهادت بر پاى مىايستند، يارى مىكنيم» و اگر مسئوليت انحراف و ستم را به دوش ديگران یا روزگار انداختيم، بايد اين آيات را بخوانيم: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك[79]: هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود تو است» «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم[80]: خدا چيزى را كه از آن مردمى است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند» «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[81]: خدا بر آنها ستم روا نداشت. آنان خود بر خود ستم كردند». اگر مردم بدون تفكر و تأمل و بينش پشت سر عدهاي بسيار راه افتاده كه زبان حال آنان «عيد با مردم بر پا شده است» باشد، پاسخ قرآن به آنان اين است: «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِين[82]: هر چند تو به ايمانشان حريص باشى، بيشتر مردم ايمان نمىآورند» «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ[83]: اگر از اكثريتى كه در اين سرزمينند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه سازند. زيرا جز از پى گمان نمىروند و جز به دروغ سخن نمىگويند» «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُون[84]: و بيشترشان به خدا ايمان نياورند بلكه هم چنان مشركند». يكي از آسيبهاي اجتماعي كه قرآن معالجه كرده است، شايعهپراكني است و اين بيماري كشندهاي است كه جامعه را از هم پراكنده كرده، بنيان آن را متزلزل و افكار آن را آشفته و پريشان ميكند. قرآن در اين زمينه و در درمان آن ميگويد: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلَّا قَلِيلا[85]: و چون خبرى، چه ايمنى و چه ترس به آنها رسد، آن را در همه جا فاش مىكنند و حال آنكه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع مىكردند، حقيقت امر را از آنان درمىيافتند و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندكى، همگان از شيطان پيروى مىكرديد». آيات بسياري وجود دارد كه بيماريهاي مزمن ما را درمان ميكند.
[1] - توبه: 31
[2]- اين اصطلاح مهم قرآني (عبادت) به دليل ابهام آن در افكار جامعه نياز به توضيح و تأمل بيشتري دارد. آنان گمان ميكنند كه عبادت و پرستش نماز و يا سجده است و به مفهوم اطاعت و فرمانبرداري نيست. بدين جهت مشكلي نميبينند كه نماز و روزه آنان براي خدا باشد اما آداب و رفتارشان در زندگي بر خلاف دستورات الهي باشد و اين مفهوم مهمي است كه بايد شبهه آن دفع شود. در همين ارتباط، سخني از امام جواد (ع) نقل شده است که فرمودند: «من اصغي إلي ناطق فقد عبده، فإن كان هذا الناطق عن الله فقد عبد الله و إن كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس: هر كه به سخنگويي گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است اگر اين سخنگو از جانب خدا سخن بگويد، وي خدا را پرستش كرده است و اگر از زبان ابليس سخن گويد، او ابلیس را پرستش كرده است». تحت العقول: 336.
[3] - علق: 19.
[4] - زمر: 3.
[5] - آل عمران: 64.
[6]- احزاب: 67.
[7] - هود: 97.
[8] - مريم: 59.
[9] - بقره: 170.
[10] - حج: 3-4.
[11] -فتح: 26.
[12] - قصص:50.
[13] - مرگ، شايستهتر ازپذيرفتن ننگ و آن نيز سزاوارتر از داخل شدن در آتش است.
[14] - بقره: 165- 167.
[15] - عنكبوت: 41.
[16] - نور: 39
[17] - مائده: 50.
[18] - غافر: 29.
[19] - آل عمران: 154.
[20] - آتش جسمي را كه غبار زائران حسين (ع) بر آن نشسته است، لمس نميكند.
[21] - انبياء: 28.
[22] -زلزله: 7- 8.
[23] - احزاب: 33.
[24] - امروز بخشي و يا همه آن آشكار ميشود و آنچه را مشخص باشد، حلال نميكنم.
[25] - نساء: 1.
[26] - زمر: 65.
[27] - حاقه: 44- 47.
[28]- حجرات: 13.
[29] - يونس: 58.
[30] - تكاثر: 1.
[31] - سبأ: 35.
[32] - آل عمران: 14- 15.
[33] - سبأ: 37.
[34] - عنكبوت: 29.
[35] - اعراف: 85، هود: 85.، شعراء: 183.
[36] - مطففين: 1- 3.
[37] - اعراف: 82.
[38] - آل عمران: 154.
[39] - الوسائل: مج11، كتاب امر به معروف و نهي از منكر، ابواب امر و نهي و مناسبتهاي آن دو، باب1، ح12.
[40] - مائده: 62- 63.
[41] - مائده: 79- 80.
[42] - الوسائل: مج11، كتاب امر به معروف و نهي از منكر، ابواب امر و نهي و مناسبتهاي آن دو، باب1، ح7.
[43] - آل عمران: 110.
5- حج: 40- 41.
[45] -آل عمران: 104.
[46] - توبه: 71.
[47] - فصلت: 26.
[48] - قمر: 2.
[49]- بقره: 170.
[50] - صافات: 69- 70.
[51] - اعراف: 70.
[52] - زخرف: 22- 24.
[53] - زخرف: 23.
[54] - انعام: 29.
[55] - جاثيه: 24.
[56] - ذاريات: 56.
[57]- هود: 61.
[58] - يونس: 14.
[59] - قيامت: 36- 40.
[60] - قصص: 77.
[61] - روم: 31- 32.
[62]- انعام: 65.
[63]- آل عمران: 103.
[64] - انفال: 62- 65.
[65] - بقر: 94- 96.
[66] - جمعه: 6- 7.
[67] - احزاب: 19.
[68] - جمعه: 8.
[69]- احزاب: 16.
[70] - نساء: 78.
[71] - آل عمران: 154.
[72] - آل عمران: 103.
[73] - نساء: 78.
[74] جمعه: 8.
[75] - بقره: 214.
[76] - يوسف: 87.
[77] - حجر: 56.
[78] - غافر: 51.
[79] نساء: 79.
[80] - رعد: 11.
[81] آل عمران: 117.
[82]- يوسف: 103.
[83]- انعام: 116.
[84] - يوسف: 106.
[85] - نساء: 83.