قرآن: پند، شفاء، هدايت و رحمت
قرآن: پند، شفاء، هدايت و رحمت
در اينجا آنچه را علامه طباطبائي در تفسير آيه مذكور بيان كردهاند را به خلاصه بيان ميكنم.[1]
راغب در كتاب مفرداتش گفته است: ماده «وعظ» به معناى بازداشتن و منع كردن كسى است از كارى همراه با ترسانيدن و خليل نیز گفت است: وعظ به معناى تذكر دادن است به انجام عملى خير به بيانى كه دل شنونده را براى پذيرفتن آن تذكر نرم كند و شفاء سينهها كنايه است از اينكه آن حالت بد و خبيث روحى كه انسان را به سوى شقاوت و بدبختى سوق مىداد و عيش خوش او را مكدّر مىساخت و خير دنيا و آخرت او را از بين مىبرد زائل گرديد. از سينهها تعبير كرده است، چون مردم مىبينند كه جاى قلب داخل قفسه سينه است و از سوى ديگر معتقدند كه آدمى هر چه مىفهمد به وسيله قلبش احساس مىكند و با همين عضو است كه امور را تعقّل کرده، يكى را محبوب مىدارد و يكى ديگر را مبغوض. يكى را دوست مىدارد و از ديگر كراهت دارد. به چيزى یا كسى اشتياق مىورزد و به چيزى اميدوار و آرزومند مىشود. از اين رو سينه را مركز اسرار قلب و صفات روحى دانسته و آن را خزينه فضائل و رذائل شمردهاند.
ميگويم: احاديث بسياري بر اين دلالت ميكنند كه قرآن شفاء است حتي براي بيماريهاي جسمي، بلكه در برخي احاديث آمده است اگر سوره فاتحه هفتاد مرتبه بر مردهاي خوانده شود و او زنده برخيزد، عجيب و شگفت نخواهد بود.
كلمه «رحمت» به معناى تأثّر قلب است اما نه هر تأثّرى بلكه تأثّر خاصى كه از مشاهده ضرر یا نقص در ديگران به آدمى دست مىدهد و آدمى را وا مىدارد كه در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او برآيد؛ ولى وقتى اين كلمه به خداى تعالى که برتر از داشتن قلب است، نسبت داده شود، ديگر به معناى تأثّر قلبى نيست، بلكه به معناى نتيجه آن تأثّر است و در يك عبارت جامع، رحمت خدا به اعطاى او و افاضه وجود بر خلقش منطبق است.
من معتقد هستم اين يكي از وجوه شرح اين اسامي مباركي است كه امكان درك نسبت آنها با خداي تبارك و تعالي آن چنان كه به مخلوقات نسبت مييابند، وجود ندارد.
ما اگر اين چهار صفتى كه خداى سبحان در اين آيه براى قرآن برشمرده يعنى:
1- موعظه 2- شفاى آنچه در سينهها است 3- هدايت 4- رحمت، را در نظر گرفته، آنها را با يكديگر مقايسه کرده، آنگاه مجموع آنها را با قرآن در نظر بگيريم، خواهيم ديد كه آيه شريفه بيان جامعى است براى همه آثار طيب و نيكوى قرآن كه در نفوس مؤمنين ترسيم مىشود و آن اثر را از همان اولين لحظهاى كه به گوش مؤمنين مىرسد تا آخرين مرحلهاى كه در جان آنان استقرار دارد در قلوبشان حك مىكند.
آرى، قرآن در اولين برخوردش با مؤمنين آنان را چنين درمىيابد كه در درياى غفلت فرو رفته و موج حيرت از هر سو به آنان احاطه يافته و در نتيجه باطن آنان را به ظلمتهاى شك و ريب تاريك ساخته و دلهايشان را به انواع رذائل و صفات و حالات خبيثه بيمار ساخته، لذا با مواعظ[2] حسنه اندرزشان مىدهد و از خواب غفلت بيدارشان مىكند و از هر نيت فاسد و عمل زشت نهيشان کرده، به سوى خير و سعادت وادارشان مىسازد.
در مرحله دوم شروع به پاكسازى باطن آنان از هر صفت خبيث و زشتی مىكند و بهطوردائم آفاتى را از عقل آنان و بيماريهايى را از دل آنان يكى پس از ديگرى زائل مىسازد، تا جايى كه بكلى رذائل باطنى انسانهاى مؤمن را زايل سازد.
در مرحله سوم آنان را به سوى معارف حقه و اخلاق كريمه و اعمال صالحه دلالت و راهنمايى مىكند، آن هم دلالتى با لطف و مهربانى به اين معنا كه در دلالتش رعايت درجات را مىكند و به اصطلاح دست آدمى را گرفته پا به پا مىبرد و او را منزل به منزل نزديك مىكند، تا در آخر به سر منزل مقربين رسانيده به فوز مخصوص به مخلصين رستگار سازد.
در مرحله چهارم جامه رحمت بر آنان پوشانيده در دار كرامت منزلشان مىدهد و بر اريكه سعادت مستقرشان مىسازد. تا جايى كه به انبياء و صديقين و شهدا و صالحين (وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً: و آنان همراهانى نيكويند) ملحقشان کرده و در زمره بندگان مقرب خود در اعلى عليين جاى مىدهد.
بنابراین، قرآن كريم واعظى است شفادهندهِ بيماريهاى درونى و راهنمايى است هادى به سوى صراط مستقيم و افاضهكننده رحمتى است كه شفا دادن و هدايت و افاضه رحمتش به اذن خداى سبحان است و بس. به اين معنا كه اين خود قرآن است كه چنين آثار و بركاتى دارد، نه اينكه به وسيله چيز ديگرى اين آثار را داشته باشد، چون قرآن سبب متصل میان خدا و خلقش است، بنابراین خود او است كه براى مؤمنين، موعظه و شفاء و رحمت و هدايت است).[3]
[1] - الميزان: 10/ 80- 81.
[2] - اين موعظه را در سورههاي مكي مانند مدثر و مزمل كه ابتدا نازل شدند، مي توان ديد، اين سورهها داراي آهنگهاي تند و حروفي قدرتمند بوده كه تأثير آنها مانند صاعقه الكتريسيته براي بيداري شخص غافل استفاده ميشود، همانگونه كه مضامين اين سورهها نيز بر يادآوري جهان آخرت، مرگ، وحشت و هراس قيامت، سرانجام تكذيب كنندگان و بيان سنتهاي الهي و صاعقههايي مانند آن در مورد امتها تمركز كرده است.
[3] - الميزان: 10/ 81.