قيم

| |زمان مطالعات : 404
  • Post on Facebook
  • Share on WhatsApp
  • Share on Telegram
  • Twitter
  • Tumblr
  • Share on Pinterest
  • Share on Instagram
  • pdf
  • نسخه چاپي
  • save

قيم

اين صفت از واژه «قيمومه: ولايت و سرپرستي» گرفته شده است. قرآن، ولي و سرپرست بندگان بوده تا آنان را به سمت مصالح خويش سوق داده، رهبري و راهنمايي كند و تمام اسباب و عوامل سعادت دنيا و آخرت را براي آنان مهيا نمايد، همان‌گونه كه سرپرست يك خانواده يا جامعه چنين عمل مي­كند. راه و روش قرآن بر همه روش­هاي ديگر چه در سطح اعتقادات یا در زمينه قوانين، مقدم و راهبر آ­ن­هاست، اين روش­ها تابع روش قرآن بوده و در برابر آن محكوم و فروتن هستند. اگر بشريت به دنبال خير و سعادت خويش باشد نه به­دنبال اعمالي كه با دوري از قرآن و توسل به عقل ناقص بشر انجام مي­دهد كه غالبا تسليم خواسته­ها و منافع است، بداند كه سرپرستي اصلي و برتر در اين زندگي از آن قرآن است. آيه شريفه «وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجا[1]: و در آن هيچ كژى ننهاد» با اين توصيف كه هيچ نوع كژي در قرآن وجود نداشته و هيچ عيب و نقص و قصوري به‌آن راه ندارد، راه سرپرستي آن را هموار کرده است. يكي از شروط ولايت و سرپرستي بر بشر اين است كه هر كه خواستار كامل كردن ديگري باشد، ابتدا خود بايد كامل باشد، همان‌گونه كه گفته­اند: كسي كه فاقد شيئي باشد، نمي­تواند آن را به ديگري عطا كند. از ديگر لوازم سرپرستي بر بشر اين است كه كسي بدين امر مبادرت ورزد كه هيچ عيب و نقص و كوتاهي نداشته باشد و اين شرايط فقط در اين كتاب بزرگ و نيز همسان آن، ثقل کوچک‌تر يعني اهل‌بیت نبوت(ع) تحقق يافته است و هر چه غير از آنان باشد، شايستگي ولايت و سرپرستي جامعه را ندارد. احاديث بسياري در اين ارتباط وجود دارد كه اولويت قرآن و اهل‌بیت(ع) را واجب کرده است.

آيه «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكا[2]: و هر كه از ياد من روى برتابد بى‏گمان او را زيستنى تنگ خواهد بود» ضنك يعني تنگ و سخت و اين صفت هر كسي است كه از ياد خداوند متعال رويگردان شده و ارتباطش با او قطع شده و دور از قرآن زندگي مي­كند كه در اين صورت دچار تنگدستي و سيه­روزي و درد مي­شود، زیرا از رحمت گسترده الهي جدا شده و طعمه اميال، حرص و آز و هوس­هاي نامحدود خود مي­شود؛ بنابراین به خاطر ترس از مرگ، پيوسته در وحشت به سر مي­برد و در دنيايي كه همه دل­مشغولي او بوده، زيان ديده و در آخرت هيچ بهره­اي نصيبش نمي­شود. در بيم از دست دادن اموال و دارائي­هاي خود، پيوسته به‌آن‌ها حرص مي­ورزد، طمع هميشگي، وي را وادار به كسب چیزهایی مي­كند که در توانش نيست، زندگي وي هميشه با رنج و سختي همراه است زيرا پيوسته به دنبال سرابي مي­دود و گمان مي­كند سعادت وی در آن چیزی است که به‌دست ­آورده است، تا اینکه متوجه می­شود همه آن‌ها وهم وخیالی بیش نبوده و در نتیجه در پی چیز دیگری می­شتابد. به عنوان مثال گمان می­کند سعادت او در مال و ثروت است به­گونه­اي كه ملياردها پول جمع مي­كند اما با عدم تحقق سعادت وي در مال و ثروت، آن را در خانه­هاي زيبا مي­بيند، پس خانه­هايي بنا مي­كند كه كسي مانند آن را نديده است اما باز نيكبختي خويش را در آن نمي­يابد و به جست و جوي آن در زنان مي­پردازد، هر تعداد زن كه بخواهد از آن‌ها برخوردار مي­شود اما سرانجام، خود را در بن بست مي­بيند و مصداق اين سخن الهي مي­گردد: «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي‏: آنگاه چون ماه را تابان ديد گفت: اين پروردگار من است‏» ماه، كنايه از مال و ثروت است و گمان مي­كند پروردگار او بوده و ضامن سعادت وي است اما «فَلَمَّا أَفَل‏: چون فرو شد» و در تحقق سعادت او شكست خورد: «قالَ لاأُحِبُّ الْآفِلِين:‏ گفت ناپديد­شوندگان را دوست نمى‏دارم‏» «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَة: هنگامى كه خورشيد را درخشان ديد»، خورشيد كنايه از امور دنيوي ديگر است «قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَر: گفت: اين پروردگار من است، اين بزرگ‌تر است‏» اين همان است كه آرامش قلبی و سعادت مرا تأمين مي­كند زيرا «هذا أَكْبَر: اين بزرگ‌تر است» و تأثيري بس مهم­تر و بزرگ‌تر دارد «فَلَمَّا أَفَل‏: چون فرو شد» و اين پروردگار جديد در تحقق سعادت او ناكام ماند «قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِين:‏ گفت ناپديدشوندگان را دوست نمى‏دارم‏» و اين خدايان ناقص حتي براي خود مالك هيچ سود و زياني نيستند چه رسد به ديگران. در اين حال اگر در جست و جوي حقيقت خالص و بي­آلايش باشد، هدايت او مقرر گردد و اين سخن مؤمنان را بر زبان جاري سازد: «قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين‏[3]:گفت: اى قوم من! من از آنچه شريك (خداوند) قرار مى‏دهيد بيزارم* من با درستى آيين روى خويش به سوى كسى آورده‏ام كه آسمان‏ها و زمين را آفريده است و من از مشركان نيستم» اما اگر اين­گونه نباشد، تيره­بختي او حتمي گردد و در پاسخ وي گفته شود: «‏وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِساب[4]‏: و كردارهاى كافران چون سرابى است در بيابانى خشك كه تشنه آن را آب مى‏پندارد تا چون به‌آن رسد آن را چيزى نيابد و (كافر) خداوند را نزد آن (كارهاى خويش) فرا مى‏يابد كه به حسابش تمام مى‏رسد و خداوند حسابرسى سريع است».

وي اين چنين در بدبختي و سيه­روزي و سختي ميان چكش مرگ كه هر لحظه ممكن است او را ربوده و به سوي خود كشاند و نيز سندان حرص و آز باقي مي­ماند «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياة[5]: و آنان را به زندگى آزمندترين مردم خواهى يافت‏». به همين دليل است كه بيشترين آمار خودكشي مربوط به كشورهاي
سرمايه­دار یا كشورهایي است كه با بحران غذا روبرو هستند و ريشه اين بدبختي و هلاكت در خلأ معنويت است.

«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏[6]: به راستى، روشنايى و كتابى روشن از سوى خداوند نزد شما آمده است* خداوند با آن (روشنايى) هر كسى را كه در پى خشنودى وى باشد به راه‏هاى بى‏گزند، راهنمايى مى‏كند و آنان را با اراده خويش از تيرگى‌ها به سوى روشنايى بيرون مى‏آورد و آن‌ها را به راهى راست رهنمون مى‏گردد». به‌راستی قرآن نوري است كه ابتدا در قلب مؤمن طلوع مي­كند و سپس او را از آلودگي­ها و تيرگي­هاي گناه و عصيان پاك كرده و صفحه قلب او را جلا مي­دهد تا آماده دريافت جلوه­هاي حق گردد. قرآن نور هدايت امت و جامعه به راهي است كه ضامن سعادت آن‌هاست.

يكي از ظرافت­هاي بياني قرآن، آوردن واژه «نور» به صورت مفرد و واژه «ظلمات» به صورت جمع است، بدين دليل كه راه حق فقط يكي بوده و تعدد نپذيرد، هر چند كه شاخه­ها و مصاديق آن زياد باشد، خداوند متعال فرمودند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم[7]‏: ما را به راه راست هدايت كن» در‌حالی‌که راه­هاي تاريك و باطل، بي­شمار و خداياني كه از راه خداوند يگانه متعال باز مي­دارند، فراوان هستند.­‏

از آثار و بركات قرآن اين كه هر كه را در پي خشنودى خداوند است به راه‏هاى سلامت هدايت كند و نخستين نعمت سلامتي كه به وي عطا مي­كند، سلامت نفس، آرامش قلب و روشني درك و فهم است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[8]: آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دل‌ها آرامش مى‏يابد». سپس سلامتي خانواده، ميان خانواده­اي كه بر اساس اسلام و آموزه­هاي قرآن بنا شده است «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون‏[9]: و از نشانه‏هاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى آفريد. تا به‌وسیله ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد. در اين عبرتهايى است براى مردمى كه تفكر مى‏كنند»  و پس از آن صلح و امنيت ميان افراد جامعه زماني كه آداب و احكام اسلام بر آنان حاكم باشد: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا[10]: و به نعمت او با هم برادر شديد»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏[11]: محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار قويدل و سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند»، «يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ[12]: (آنان را) بر خويش برمى‏گزينند هر چند خود نيازمند باشند».



[1] - كهف: 1.

[2] - طه: 124.

[3] - انعام: 77- 79.

[4] - نور: 39.

[5] - بقره: 96.

[6] - مائده: 15- 16.

[7] - فاتحه: 6.

[8] - رعد: 28.

[9] - روم: 21.

[10] - آل عمران: 103.

[11] - فتح: 29.

[12] - حشر: 9.