قيم
قيم
اين صفت از واژه «قيمومه: ولايت و سرپرستي» گرفته شده است. قرآن، ولي و سرپرست بندگان بوده تا آنان را به سمت مصالح خويش سوق داده، رهبري و راهنمايي كند و تمام اسباب و عوامل سعادت دنيا و آخرت را براي آنان مهيا نمايد، همانگونه كه سرپرست يك خانواده يا جامعه چنين عمل ميكند. راه و روش قرآن بر همه روشهاي ديگر چه در سطح اعتقادات یا در زمينه قوانين، مقدم و راهبر آنهاست، اين روشها تابع روش قرآن بوده و در برابر آن محكوم و فروتن هستند. اگر بشريت به دنبال خير و سعادت خويش باشد نه بهدنبال اعمالي كه با دوري از قرآن و توسل به عقل ناقص بشر انجام ميدهد كه غالبا تسليم خواستهها و منافع است، بداند كه سرپرستي اصلي و برتر در اين زندگي از آن قرآن است. آيه شريفه «وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجا[1]: و در آن هيچ كژى ننهاد» با اين توصيف كه هيچ نوع كژي در قرآن وجود نداشته و هيچ عيب و نقص و قصوري بهآن راه ندارد، راه سرپرستي آن را هموار کرده است. يكي از شروط ولايت و سرپرستي بر بشر اين است كه هر كه خواستار كامل كردن ديگري باشد، ابتدا خود بايد كامل باشد، همانگونه كه گفتهاند: كسي كه فاقد شيئي باشد، نميتواند آن را به ديگري عطا كند. از ديگر لوازم سرپرستي بر بشر اين است كه كسي بدين امر مبادرت ورزد كه هيچ عيب و نقص و كوتاهي نداشته باشد و اين شرايط فقط در اين كتاب بزرگ و نيز همسان آن، ثقل کوچکتر يعني اهلبیت نبوت(ع) تحقق يافته است و هر چه غير از آنان باشد، شايستگي ولايت و سرپرستي جامعه را ندارد. احاديث بسياري در اين ارتباط وجود دارد كه اولويت قرآن و اهلبیت(ع) را واجب کرده است.
آيه «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكا[2]: و هر كه از ياد من روى برتابد بىگمان او را زيستنى تنگ خواهد بود» ضنك يعني تنگ و سخت و اين صفت هر كسي است كه از ياد خداوند متعال رويگردان شده و ارتباطش با او قطع شده و دور از قرآن زندگي ميكند كه در اين صورت دچار تنگدستي و سيهروزي و درد ميشود، زیرا از رحمت گسترده الهي جدا شده و طعمه اميال، حرص و آز و هوسهاي نامحدود خود ميشود؛ بنابراین به خاطر ترس از مرگ، پيوسته در وحشت به سر ميبرد و در دنيايي كه همه دلمشغولي او بوده، زيان ديده و در آخرت هيچ بهرهاي نصيبش نميشود. در بيم از دست دادن اموال و دارائيهاي خود، پيوسته بهآنها حرص ميورزد، طمع هميشگي، وي را وادار به كسب چیزهایی ميكند که در توانش نيست، زندگي وي هميشه با رنج و سختي همراه است زيرا پيوسته به دنبال سرابي ميدود و گمان ميكند سعادت وی در آن چیزی است که بهدست آورده است، تا اینکه متوجه میشود همه آنها وهم وخیالی بیش نبوده و در نتیجه در پی چیز دیگری میشتابد. به عنوان مثال گمان میکند سعادت او در مال و ثروت است بهگونهاي كه ملياردها پول جمع ميكند اما با عدم تحقق سعادت وي در مال و ثروت، آن را در خانههاي زيبا ميبيند، پس خانههايي بنا ميكند كه كسي مانند آن را نديده است اما باز نيكبختي خويش را در آن نمييابد و به جست و جوي آن در زنان ميپردازد، هر تعداد زن كه بخواهد از آنها برخوردار ميشود اما سرانجام، خود را در بن بست ميبيند و مصداق اين سخن الهي ميگردد: «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي: آنگاه چون ماه را تابان ديد گفت: اين پروردگار من است» ماه، كنايه از مال و ثروت است و گمان ميكند پروردگار او بوده و ضامن سعادت وي است اما «فَلَمَّا أَفَل: چون فرو شد» و در تحقق سعادت او شكست خورد: «قالَ لاأُحِبُّ الْآفِلِين: گفت ناپديدشوندگان را دوست نمىدارم» «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَة: هنگامى كه خورشيد را درخشان ديد»، خورشيد كنايه از امور دنيوي ديگر است «قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَر: گفت: اين پروردگار من است، اين بزرگتر است» اين همان است كه آرامش قلبی و سعادت مرا تأمين ميكند زيرا «هذا أَكْبَر: اين بزرگتر است» و تأثيري بس مهمتر و بزرگتر دارد «فَلَمَّا أَفَل: چون فرو شد» و اين پروردگار جديد در تحقق سعادت او ناكام ماند «قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِين: گفت ناپديدشوندگان را دوست نمىدارم» و اين خدايان ناقص حتي براي خود مالك هيچ سود و زياني نيستند چه رسد به ديگران. در اين حال اگر در جست و جوي حقيقت خالص و بيآلايش باشد، هدايت او مقرر گردد و اين سخن مؤمنان را بر زبان جاري سازد: «قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين[3]:گفت: اى قوم من! من از آنچه شريك (خداوند) قرار مىدهيد بيزارم* من با درستى آيين روى خويش به سوى كسى آوردهام كه آسمانها و زمين را آفريده است و من از مشركان نيستم» اما اگر اينگونه نباشد، تيرهبختي او حتمي گردد و در پاسخ وي گفته شود: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِساب[4]: و كردارهاى كافران چون سرابى است در بيابانى خشك كه تشنه آن را آب مىپندارد تا چون بهآن رسد آن را چيزى نيابد و (كافر) خداوند را نزد آن (كارهاى خويش) فرا مىيابد كه به حسابش تمام مىرسد و خداوند حسابرسى سريع است».
وي اين چنين در بدبختي و سيهروزي و سختي ميان چكش مرگ كه هر لحظه ممكن است او را ربوده و به سوي خود كشاند و نيز سندان حرص و آز باقي ميماند «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياة[5]: و آنان را به زندگى آزمندترين مردم خواهى يافت». به همين دليل است كه بيشترين آمار خودكشي مربوط به كشورهاي
سرمايهدار یا كشورهایي است كه با بحران غذا روبرو هستند و ريشه اين بدبختي و هلاكت در خلأ معنويت است.
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيم[6]: به راستى، روشنايى و كتابى روشن از سوى خداوند نزد شما آمده است* خداوند با آن (روشنايى) هر كسى را كه در پى خشنودى وى باشد به راههاى بىگزند، راهنمايى مىكند و آنان را با اراده خويش از تيرگىها به سوى روشنايى بيرون مىآورد و آنها را به راهى راست رهنمون مىگردد». بهراستی قرآن نوري است كه ابتدا در قلب مؤمن طلوع ميكند و سپس او را از آلودگيها و تيرگيهاي گناه و عصيان پاك كرده و صفحه قلب او را جلا ميدهد تا آماده دريافت جلوههاي حق گردد. قرآن نور هدايت امت و جامعه به راهي است كه ضامن سعادت آنهاست.
يكي از ظرافتهاي بياني قرآن، آوردن واژه «نور» به صورت مفرد و واژه «ظلمات» به صورت جمع است، بدين دليل كه راه حق فقط يكي بوده و تعدد نپذيرد، هر چند كه شاخهها و مصاديق آن زياد باشد، خداوند متعال فرمودند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم[7]: ما را به راه راست هدايت كن» درحالیکه راههاي تاريك و باطل، بيشمار و خداياني كه از راه خداوند يگانه متعال باز ميدارند، فراوان هستند.
از آثار و بركات قرآن اين كه هر كه را در پي خشنودى خداوند است به راههاى سلامت هدايت كند و نخستين نعمت سلامتي كه به وي عطا ميكند، سلامت نفس، آرامش قلب و روشني درك و فهم است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[8]: آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد». سپس سلامتي خانواده، ميان خانوادهاي كه بر اساس اسلام و آموزههاي قرآن بنا شده است «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون[9]: و از نشانههاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى آفريد. تا بهوسیله ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد. در اين عبرتهايى است براى مردمى كه تفكر مىكنند» و پس از آن صلح و امنيت ميان افراد جامعه زماني كه آداب و احكام اسلام بر آنان حاكم باشد: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا[10]: و به نعمت او با هم برادر شديد»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم[11]: محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار قويدل و سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند»، «يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ[12]: (آنان را) بر خويش برمىگزينند هر چند خود نيازمند باشند».
[1] - كهف: 1.
[2] - طه: 124.
[3] - انعام: 77- 79.
[4] - نور: 39.
[5] - بقره: 96.
[6] - مائده: 15- 16.
[7] - فاتحه: 6.
[8] - رعد: 28.
[9] - روم: 21.
[10] - آل عمران: 103.
[11] - فتح: 29.
[12] - حشر: 9.