دوري از قرآن دليل انحطاط مسلمانان
دوري از قرآن دليل انحطاط مسلمانان
سخن از اين شكايت، تصادفی و بيحساب و كتاب و از روي آسودگي خاطر نبوده، بلكه از بينشي عميق و نگاهي نافذ در تحليل حقايق زندگي مسلمانان و اوضاع اَسفبار آنان سرچشمه ميگيرد، تا جایی كه به وسيله دشمنان خود كه همان ابليس، نفس امّاره و دستپرورده آن دو يعني غرب كافر است، به قتلگاه خويش كشيده
ميشوند. غربي كه تمام كوشش خود را براي جدايي ميان مسلمانان و ديباچه عزت، شرف و بزرگي آنان يعني قرآن به كار ميگيرد. آري! اين كتاب ميان مسلمانان غريب مانده بدين دليل قلبم آكنده از غم و اندوه است.
دليل ضعف و انحطاط امت اسلامي و افول و زوال حاكم بر آن، رويگرداني و عدم تمسك آنها به ریسمان محكم الهي است كه همواره آنان را به چنگزدن به آن امر فرموده است. خداي جل وجلاله ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا[1]: و همگى به رشته (دين) خدا چنگ زده و به راههاى متفرّق نرويد». رسول گرامي اسلام اين رشته الهي را چنين تبيين کرده است: «إني تارك- مخلف- فيكم الثقلين: الثقل الأكبر القرآن و الثقل الأصغر عترتي أهل بيتي هما حبل الله ممدود بينكم و بينالله عز ّوجل ما إن تمسكتم به لنتضلوا، سبب منه بيد الله و سبب بأيديكم[2]: من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاي ميگذارم: گوهر گرانبهاي بزرگتر، قرآن و گوهر گرانبهاي کوچکتر عترت و اهلبیت من كه اين دو ريسمان گسترده الهي ميان شما و خداي عز و جل هستند و تا زمانيكه بهآن تمسك جویید، گمراه نمیشويد، يك سر آن ریسمان به دست خداوند و سر ديگر آن در دستان شماست».
هركه از اهلبیت پاك پيامبر(ص) روي گرداند به قرآن تمسك نجسته است.
امت اسلامي از آن هنگام كه اهلبیت پيامبر(ص) را از جايگاه ويژه خود كه خداوند سبحان براي آنان برگزيده بود، دور کردند، كتاب خدا را نيز به دليل عدم امكان جدایي ميان آن دو (قرآن و عترت) رها کرده و از آن دوري گزيدند در حاليكه از اين سخن الهي روي برتافتند: «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَة[3]: و خداى تو هرچه خواهد بيآفريند و (هركس را صلاح داند) برگزيند، ديگران را (در نظم عالم) هيچ اختيار و گزينشى نيست» و سخن كسي كه ميگويد: «كتاب خدا ما را بس است» سخني بيهوده، فريب شيطان و از وسوسههاي نفس امّاره است كه شيطان آن را پيوسته بر زبان كسي تكرار و جاري ميسازد كه با گفتن چنین عباراتی قصد ويراني پايههاي نظام اسلامي را دارد؛ زيرا او بدين نكته آگاه است كه قرآن اثربخشي و كارآيي خود را به واسطه عمل كننده به آن و آگاه از فرامين و مفاهيم آن كه همان اهلبیت پيامبر(ص) هستند بهدست ميآورد. اين فتنه -جدایی میان قرآن و اهلبیت- بسيار كهنه و ديرينه است و از جمله كساني كه اين فتنه دامن ايشان را گرفت، حضرت علي(ع) است. آنهنگام كه مجبور به پذيرش حكميت و تعيين قرآن به عنوان داور شدند. آن حضرت فرمودند: «هذا القرآن إنما هو خط مستور بين الدفتين لا ينطق بلسان و لابد له من ترجمان و إنما ينطق عنه الرجال[4]: اين قرآن خطي نگاشته ميان دو جلد، بيش نبوده و زبان به سخن نميگشايد، بايد مترجمي داشته باشد و انسانها مترجم آن هستند» بنابراين قرآن و عترت دو برادرند كه هرگز از يكديگر جدا نشده و امكان تمسك به يكي بدون ديگري وجود ندارد؛ زیرا اهلبیت(ع) درب ورود به راه الهي هستند كه فقط بايد از طريق آن وارد شد آنچنانكه به ما دستور داده شده از دربهاي منازل به آنها وارد شویم.
هر كه ادعا ميكند بيش از ما نسبت به قرآن اهميت ميدهد بيگمان ادعايي باطل است. آري! آنان به شيوه تلفظ حروف، زيبايي صوت بههنگام قرائت قرآن تا حد آواز و اداي دقيق قواعد تجويد كه خود، وضع كرده و برخي از آنها مخالف دستور دين است، اهميت ميدهند، اما تمام اين موارد، تلاشهايي ظاهري بوده و آنچه مهم مينمايد، درك مفاهيم و مضامين قرآن و عمل به آنهاست. لفظ، پوستهاي بيش نبوده و معنا، هسته اصلي است و گوينده، لفظ را به تنهايي درنظر نميگيرد بلكه آن را به عنوان ظرفي براي معنا و ابزاري جهت رساندن آن به مخاطب برميگزيند. هدف اصلي گوينده، معنا بوده و در همين زمينه، احاديث بسياري در نكوهش افرادي كه به ظاهر حروف و الفاظ قرآن، رنگ و لعاب بخشيده و جنبه معاني و حدود آن را از دست ميدهند، وارد شده است. در حديث مشهوري آمده است: «كم من قارئ للقرآن و القرآن يلعنه: چه بسيار قاري قرآني كه قرآن وي را لعنت ميكند» زیرا او به دليل عمل نكردن به محتواي قرآن، دشمن آن است. حديثي نيز از امام جعفر صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «قراء القرآن ثلاثة: رجل قرأ القرآن فاتخذه بضاعة و استدرّ به الملوك و استطال به علي الناس فذاك من أهل النار و رجل قرأ القرآن فحفظ حروفه و ضيع حدوده و رجلٌ قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علي داء قلبه فاسهر به ليله و أضمأ به نهاره و قام به في مساجده و تجافي به عن فراشه فباولئك يدفع الله العزيز الجبار البلاء و باولئك يديل الله من الأعداء- أي ينصرهم علي الأعداء- و باولئك ينزل الله الغيث من السماء فوالله هؤلاء قراء القرآن اعزّ من الكبريت الأحمر[5]: قاريان قرآن سه دسته هستند: كسي كه قرائت قرآن را مايه تجارت خويش قرار داده به وسيله آن از پادشاهان سود بیشتر طلب کرده و به مردم دست اندازي ميكند، پس اين شخص، اهل آتش است. شخصي كه قرآن را ميخواند و حروف و الفاظ آن را حفظ ميكند اما حدود و موازين آن را تباه ميكند، اين شخص نيز اهل آتش است. كسي كه قرآن ميخواند و آن را چون دارويي بر قلب بيمار خويش مينهد با قرآن شب زنده داري و روزه داري ميكند. سجدههايش را با قرآن به جاي ميآورد و با قرآن از رختخواب خويش گريزان است. خداوند به واسطه اين افراد، بلا و مصیبت را دور ساخته و بردشمنان غالب ميشود- يعني آنان را بر دشمنات پيروز ميگرداند- و به واسطه آنان باران را از آسمان فرود ميآورد به خدا سوگند اين قاريان قرآن از ياقوت سرخ گراميتر هستند». در حديثي از امام حسن(ع) آمده است كه: «إن أحق الناس بالقرآن من عمل به و إن لم يحفظه و ابعدهم منه من لم يعمل به و إن كان يقرأه[6].: شايستهترين مردم نسبت به قرآن كسي است كه بهآن عمل كند، هر چند آن را حفظ نباشد و دورترين آنان از قرآن كسي است كه به آن عمل نكند، اگرچه آن را ميخواند».
از اين مطلب چنين برميآيد كه طرح جدایی ميان قرآن و اهلبیت پيامبر(ص) و در نتیجه تهي كردن قرآن از مضمون و محتواي آن و ترغيب و تشویق به اهتمام به الفاظ صرف، نقشهاي كهنه و ديرينه است كه معصومين(ع) نسبت بهآن هشدار دادهاند. اين چگونه توجه و اهتمامی به قرآن است درحالیکه این سخن خداي متعال را ميخوانند «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَة[7]: و خداى تو هرچه بخواهد بيآفريند و (هر كس را صلاح داند) برگزيند، ديگران را (در نظم عالم) هيچ اختيار و گزينشى نيست» اما از كساني كه برگزيده خداوند متعال هستند، روي برتافته و ديگران را بر آنان مقدم ميشمرند و اين در حالي است كه خداوند همه اين افراد را در كفهاي و تمام رسالت اسلام را در كفهاي ديگر قرار داده است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس[8]: اى پيغمبر! آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان كه اگر نرسانى تبليغ رسالت و اداء وظيفه نكردهاى و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت» و كدامين پيروي از قرآني كه با صداي رسا ميگويد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى[9]: بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندان منظور داريد» اما آنان با اهلبیت پيامبر(ص) دشمني كرده و ايشان را زير هر سنگ و کلوخی تعقيب و دنبال ميكنند كه اگر كمترين دركي از كتاب خدا داشتند، اين آيه را با آن سخن خداي تعالي پيوند ميزدند كه: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلا[10]: بگو: من از شما امّت مزد رسالت نمىخواهم، اجر من همين بس كه هر كه بخواهد (از پى من) راهى به سوى خداى خود پيش گيرد» تا بدين حقيقت دست يابند كه اهلبیت(ع) همان راهي هستند كه خداوند به پيروي از آن در اين آيه امر فرموده است: «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون[11]: و اين است راه راست من از آن پيروى كنيد و از راههاى ديگر كه موجب تفرقه شما از راه اوست متابعت نكنيد. اين است سفارش خدا به شما، شايد پرهيزكار شويد». امام محمد باقر(ع) در تفسير اين آيه چنين فرمودند: «نحن السبيل فمن أبي فهذه السبل فقد كفر[12]: این راه ما هستيم هركه از پذيرفتن آن سرباز زند، قطعا به اين راهها نيز كفر ورزيده است».
من معتقد نيستم سخن «كتاب خدا ما را بس است» و تبليغات پس از آن كه تاكنون ادامه داشته و در هر موردي فقط از قرآن راهنمايي ميجويد، سخن حقي است كه براي هدفي باطل به كار ميرود، بلكه سخني باطل است و نيت باطل نيز از آن اراده ميشود. آنان بدينوسيله فقط به دنبال ويراني پايههاي اسلام هستند؛ زیرا كفايت كردن به قرآن- آن چنان كه ادعا ميكنند- به مفهوم اظهار بينيازي آنان حتي از رسول خدا(ص) بوده كه اين همان ناآگاهي و ناداني كامل از همه جزئيات دین است زيرا پيامبر(ص) و امامان معصوم از خاندان ايشان هستند كه امر قرآن را برپا داشته و دستورات و احکام آن را تبيين ميكنند. حال اگر تمام دانشها در اختيار انسان باشد، آيا ميتواند بدون دريافت آنها از متخصصين آگاه به اسرار و گشايش رموز آن، پزشك یا مهندسي شود پس چگونه ميتوان در مورد قرآن چنين ادعايي را داشت. قرآنی كه «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء[13]: حقيقت هر چيز را روشن ميكند» و «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء[14]: ما در كتاب (آفرينش، بيان) هيچ چيز را فرو گذار نكرديم» و خير و صلاح همه بشريت در هر زمان و مكاني در آن وجود دارد. « وَ مالَکُم کَیفَ تَحکُمُون[15]: شما را چه شده است؟! چگونه بیدلیل حکم میکنید» رسول خدا(ص) همواره نسبت به اين خطر هشدار داده فرمودند: «لا ألقينّ أحدكم متكئاً علي اريكته يأتيه الأمر من أمري مما أمرت به أو نهيت عنه فيقول: لا ندري ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه[16]: نبينم هيچ يك از شما در حال تكيه بر تخت خود، دستوري از من، امري یا نهيي به وي رسد و او بگويد: ما نميدانيم، آنچه را در كتاب خدا بيابيم، پيروي ميكنيم».
اما دشمنان خدا و پيروان شيطان دريافتهاند كه قرآن دژ محكم اين امت و محافظ آنان از كژي و انحراف بوده و اهلبیت(ع) عهدهدار امر آن (قرآن) هستند؛ بنابراین نقشه طرد و دوري ايشان را كشيدند، در اين صورت، امت بدون پيشوا و دژ آنان نيز بدون پشتيبان باقی مانده و به آسانی طعمه دشمنان و بدخواهان خويش شدند. در نتيجه با كوچكترين شبهه و ترديدي دچار لغزش شده، با اولين فتنه سقوط ميكند و با نخستين آزمايش از هم فروميپاشد. (اين فتنه بزرگترین خدشهاي است كه بر علم قرآن و راه انديشه و تفكر در مورد آن وارد ميآيد. گواه چنين رويگرداني امت از اهلبیت(ع)، اندك بودن احاديث نقل شده از ايشان است. اگر نسبت به مقام و منزلت علم حديث در دوره خلفا و همچنين حرص و اشتياق فراوان مردم جهت دريافت اين علم درنگ و تأمل شود و سپس احاديث روايت شده از امامان علي، حسن و حسين(ع) در اين دوره به ويژه در باب تفسير قرآن برشمرده شود، نتيجه شگفتي بهدست ميآيد. صحابه كه روايتي از امام علي(ع) نقل نكردهاند، احاديثي را نيز كه تابعين از آن حضرت در مورد تمام قرآن نقل كردهاند- اگر شمارش كنم- به بيش از صد روايت نميرسد. از امام حسن(ع) نيز چه بسا ده حديث هم روايت نشده باشد، به علاوه از امام حسين(ع) حديثي ذكر نشده است. اين در حالي است كه برخي از آنان، تنها روايات وارده در خصوص تفسير قرآن را هفده هزار حديث فقط از طريق جمهور بيان كردهاند (كه سيوطي در كتاب الإتقان خويش ذكر كرده است) اين نسبت در مورد روايات فقه نيز وجود دارد.[17]
زيان قرآن در نتیجه بركناري اهلبیت(ع) از ايفاي نقشي كه خداوند براي آنها برگزيده است، چيست:
1- فقدان بسياري از علوم حقيقي كه فقط اهلبیت(ع) از قرآن درك ميكنند.
2- عقب نشيني قرآن از پرداختن به نقش خود در اصلاح افراد و جامعه؛ زیرا قرآن و اهلبیت(ع) دو برادرند كه هرگز از يكديگر جدا نميشوند و قرآن فقط توسط ايشان ميتواند در زندگي امت كارا و اثرگذار باشد.
3- بازيچه قرار گرفتن قرآن به دست بازيگران و صاحبان نيّات و خواستههاي شخصي، بلكه حتی دشمنان تا جایی كه هر يك از آنان در كتاب خدا دليلي بر اعتقاد خود مييابد حتي فرقه خوارج نيز، همانگونه كه پس از ماجراي حكميت ميان آنان و ابن عباس اتفاق افتاد به قرآن استدلال ميكردند كه حضرت علي(ع) وي را از اقامه حجت و برهان با قرآن نهي فرمودند؛ زیرا قرآن (حمّال ذو وجوه: حمّال و داراي وجوه بسياري است) و معاني حقيقي آن قرباني تعبيرها و تفسيرهايي شده است كه خود قرآن از پيروي آنها منع ميكند: «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ: آنان كه در دلشان ميل به باطل است از پى متشابه رفته تا به تأويل كردن آن در دين راه شبهه و فتنهگرى پديد آرند»؛ اما پاسخ كاملا روشن است و قرآن در آغاز آيه آن را بيان كرده است «وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم[18]: در صورتى كه تأويل آن را كسى جز خداوند و اهل دانش نداند»؛ البته آشكارترين مصاديق ثابت قدمان در دانش، اهلبیت(ع) هستند.
4- پراكندگي امت و نابودي و از همگسستگي آن، زيرا محافظ امت و مركز تجمع آن، بر اساس تفسير رسول خدا(ص) از اين آيه، قرآن و اهلبیت(ع) هستند: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا[19]: و همگى به رشته (دين) خدا چنگ زده و به راههاى متفرّق نرويد». ايشان فرمودند: «أنهم الكتاب و العترة: آنان، كتاب خدا و عترت هستند». حضرت زهرا(س) نيز در خطبه خويش در مسجد پيامبر(ص) از اين محافظ چنين تعبير کردند: « وجعل امامتنا نظاماً للملة: خداوند، امامت و پيشوائي ما را مايه انسجام دين قرار داد» يعني به وسيله امامت ما امور مردم سامان گرفته و ثبات مييابد؛ بنابراین نتيجه دوري از اهلبیت(ع)، نابودي امت به دست سلطهگران و هواپرستاني است كه از قرآن براي نابودي مالها و جانها سوءاستفاده ميكنند. يكي از واعظان سلطهجويان و رهروان آنها، اين اعمال ناپسند آنان را با اين آيه توجيه ميكرد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِيالْأَمْرِ مِنْكُم[20]: فرمان خدا و رسول و فرمانداران(از طرف خدا و رسول) را كه از خود شما هستند، اطاعت كنيد» در حقيقت اين سردمداران كافر و تبهكار را ولي امر مسلمين قرار دادند.
[1] - آل عمران: 103.
[2] - البحار: 92/ 102.
[3] - قصص: 68.
[4] - نهج البلاغه: ج1، خطبه 125.
[5] - الخصال، صدوق: ابواب سه گانه ، ص 142.
[6] - ارشاد القلوب، اثر دیلمی: 79.
[7] - قصص: 68.
[8] - مائده: 67.
[9] - شوري: 23.
[10] - فرقان: 57.
[11] - انعام: 153.
[12] - الميزان: 7/ 385.
[13] - نحل: 89.
[14] - انعام: 38.
[15] - صافات:154.
[16] - الميزان:3/ 164.
[17] - الميزان في تفسير القرآن: 5/ 274- 275.
[18] - آل عمران: 7.
[19] - آل عمران: 103.
[20] - نساء: 59.