دوري از قرآن دليل انحطاط مسلمانان

| |زمان مطالعات : 348
  • Post on Facebook
  • Share on WhatsApp
  • Share on Telegram
  • Twitter
  • Tumblr
  • Share on Pinterest
  • Share on Instagram
  • pdf
  • نسخه چاپي
  • save

دوري از قرآن دليل انحطاط مسلمانان

 

سخن از اين شكايت، تصادفی و بي­حساب و كتاب و از روي آسودگي خاطر نبوده، بلكه از بينشي عميق و نگاهي نافذ در تحليل حقايق زندگي مسلمانان و اوضاع اَسف­بار آنان سرچشمه مي­گيرد، تا جایی كه به وسيله دشمنان خود كه همان ابليس، نفس امّاره و دست­پرورده آن دو يعني غرب كافر است، به قتلگاه خويش كشيده
مي­شوند. غربي كه تمام كوشش خود را براي جدايي ميان مسلمانان و ديباچه عزت، شرف و بزرگي آنان يعني قرآن به كار مي­گيرد. آري! اين كتاب ميان مسلمانان غريب مانده بدين دليل قلبم آكنده از غم و اندوه است.

دليل ضعف و انحطاط امت اسلامي و افول و زوال حاكم بر آن، روي­گرداني و عدم تمسك آن‌ها به ریسمان محكم الهي است كه همواره آنان را به چنگ­زدن به آن امر فرموده است. خداي جل وجلاله مي­فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا[1]: و همگى به رشته (دين) خدا چنگ زده و به راههاى متفرّق نرويد». رسول گرامي اسلام اين رشته الهي را چنين تبيين کرده است: «إني تارك- مخلف- فيكم الثقلين: الثقل الأكبر القرآن و الثقل الأصغر عترتي أهل بيتي هما حبل الله ممدود بينكم و بين­الله عز ّوجل ما إن تمسكتم به لن­تضلوا، سبب منه بيد­ الله و سبب بأيديكم[2]: من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاي مي­گذارم: گوهر گرانبهاي بزرگ‌تر، قرآن و گوهر گرانبهاي کوچک‌تر عترت و اهل‌بیت من كه اين دو ريسمان گسترده الهي ميان شما و خداي عز و جل هستند و تا زمانيكه به‌آن تمسك جویید، گمراه نمی­شويد، يك سر آن ریسمان به دست خداوند و سر ديگر آن در دستان شماست».

هركه از اهل‌بیت پاك پيامبر(ص) روي گرداند به قرآن تمسك نجسته است.

امت اسلامي از آن هنگام كه اهل‌بیت پيامبر(ص) را از جايگاه ويژه خود كه خداوند سبحان براي آنان برگزيده بود، دور کردند، كتاب خدا را نيز به دليل عدم امكان جدایي ميان آن دو (قرآن و عترت) رها کرده و از آن دوري گزيدند در حالي­كه از اين سخن الهي روي برتافتند: «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَة[3]: و خداى تو هر­چه خواهد بيآفريند و (هر­كس را صلاح داند) بر­گزيند، ديگران را (در نظم عالم) هيچ اختيار و گزينشى نيست» و سخن كسي كه مي­گويد: «كتاب خدا ما را بس است» سخني بيهوده، فريب شيطان و از وسوسه­هاي نفس امّاره است كه شيطان آن را پيوسته بر زبان كسي تكرار و جاري مي­سازد كه با گفتن چنین عباراتی قصد ويراني پايه­هاي نظام اسلامي را دارد؛ زيرا او بدين نكته آگاه است كه قرآن اثربخشي و كارآيي خود را به واسطه عمل كننده به آن و آگاه از فرامين و مفاهيم آن كه همان اهل‌بیت پيامبر(ص) هستند به‌دست مي­آورد. اين فتنه -جدایی میان قرآن و اهل‌بیت- بسيار كهنه و ديرينه است و از جمله كساني كه اين فتنه دامن ايشان را گرفت، حضرت علي(ع) است. آن­هنگام كه مجبور به پذيرش حكميت و تعيين قرآن به عنوان داور شدند. آن حضرت فرمودند: «هذا القرآن إنما هو خط مستور بين الدفتين لا ينطق بلسان و لابد له من ترجمان و إنما ينطق عنه الرجال[4]: اين قرآن خطي نگاشته ميان دو جلد، بيش نبوده و زبان به سخن نمي­گشايد، بايد مترجمي داشته باشد و انسان‌ها مترجم آن هستند»  بنابراين قرآن و عترت دو برادرند كه هرگز از يكديگر جدا نشده و امكان تمسك به يكي بدون ديگري وجود ندارد؛ زیرا اهل‌بیت(ع) درب ورود به راه الهي هستند كه فقط بايد از طريق آن وارد شد آن­چنانكه به ما دستور داده شده­ از درب­هاي منازل به آن‌ها وارد شویم.

هر كه ادعا مي­كند بيش از ما نسبت به قرآن اهميت مي­دهد بي­گمان ادعايي باطل است. آري! آنان به شيوه تلفظ حروف، زيبايي صوت به‌هنگام قرائت قرآن تا حد آواز و اداي دقيق قواعد تجويد كه خود، وضع كرده و برخي از آن‌ها مخالف دستور دين است، اهميت مي­دهند، اما تمام اين موارد، تلاش­هايي ظاهري بوده و آنچه مهم مي­نمايد، درك مفاهيم و مضامين قرآن و عمل به ‌آن‌هاست. لفظ، پوسته­اي بيش نبوده و معنا، هسته اصلي است و گوينده، لفظ را به تنهايي در­نظر نمي­گيرد بلكه آن­ را به عنوان ظرفي براي معنا و ابزاري جهت رساندن آن به مخاطب برمي­گزيند. هدف اصلي گوينده، معنا بوده و در همين زمينه، احاديث بسياري در نكوهش افرادي كه به ظاهر حروف و الفاظ قرآن، رنگ و لعاب بخشيده و جنبه معاني و حدود آن را از دست مي­دهند، وارد شده است. در حديث مشهوري آمده است: «كم من قارئ للقرآن و القرآن يلعنه: چه بسيار قاري قرآني كه قرآن وي را لعنت مي­كند» زیرا او به دليل عمل نكردن به محتواي قرآن، دشمن آن است. حديثي نيز از امام جعفر صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «قراء القرآن ثلاثة: رجل قرأ القرآن فاتخذه بضاعة و استدرّ به الملوك و استطال به علي الناس فذاك من أهل النار و رجل قرأ القرآن فحفظ حروفه و ضيع حدوده و رجلٌ قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علي داء قلبه فاسهر به ليله و أضمأ به نهاره و قام به في مساجده و تجافي به عن فراشه فباولئك يدفع الله العزيز الجبار البلاء و باولئك يديل الله من الأعداء- أي ينصرهم علي الأعداء- و باولئك ينزل الله الغيث من السماء فوالله هؤلاء قراء القرآن اعزّ من الكبريت الأحمر[5]: قاريان قرآن سه دسته هستند: كسي كه قرائت قرآن را مايه تجارت خويش قرار داده به وسيله آن از پادشاهان سود بیشتر طلب کرده و به مردم دست اندازي مي­كند، پس اين شخص، اهل آتش است. شخصي كه قرآن را مي­خواند و حروف و الفاظ آن را حفظ مي­كند اما حدود و موازين آن را تباه مي­كند، اين شخص نيز اهل آتش است. كسي كه قرآن مي­خواند و آن را چون دارويي بر قلب بيمار خويش مي­نهد با قرآن شب زنده داري و روزه داري مي­كند. سجده­هايش را با قرآن به جاي مي­آورد و با قرآن از رختخواب خويش گريزان است. خداوند به واسطه اين افراد، بلا و مصیبت را دور ساخته و بردشمنان غالب مي­شود- يعني آنان را بر دشمنات پيروز مي­گرداند- و به واسطه آنان باران را از آسمان فرود مي­آورد به خدا سوگند اين قاريان قرآن از ياقوت سرخ گرامي­تر هستند». در حديثي از امام حسن(ع) آمده است كه: «إن أحق الناس بالقرآن من عمل به و إن لم يحفظه و ابعدهم منه من لم يعمل به و إن كان يقرأه[6].: شايسته­ترين مردم نسبت به قرآن كسي است كه به‌آن عمل كند، هر چند آن را حفظ نباشد و دورترين آنان از قرآن كسي است كه به آن عمل نكند، اگرچه آن را مي­خواند».

 از اين مطلب چنين بر­مي­آيد كه طرح جدایی ميان قرآن و اهل‌بیت پيامبر(ص) و در نتیجه تهي كردن قرآن از مضمون و محتواي آن و ترغيب و تشویق به اهتمام به الفاظ صرف، نقشه­اي كهنه و ديرينه است كه معصومين(ع) نسبت به‌آن هشدار داده­اند. اين چگونه توجه و اهتمامی به قرآن است در‌حالی‌که این سخن خداي متعال را مي­خوانند «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَة[7]: و خداى تو هر­چه بخواهد بيآفريند و (هر كس را صلاح داند) برگزيند، ديگران را (در نظم عالم) هيچ اختيار و گزينشى نيست» اما از كساني كه برگزيده خداوند متعال هستند، روي برتافته و ديگران را بر آنان مقدم مي­شمرند و اين در حالي است كه خداوند همه اين افراد را در كفه­اي و تمام رسالت اسلام را در كفه­اي ديگر قرار داده است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس‏[8]: اى پيغمبر! آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان كه اگر نرسانى تبليغ رسالت و اداء وظيفه نكرده‏اى و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت‏» و كدامين پيروي از قرآني كه با صداي رسا مي­گويد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏[9]: بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندان منظور داريد» اما آنان با اهل‌بیت پيامبر(ص) دشمني كرده و ايشان را زير هر سنگ و کلوخی تعقيب و دنبال مي­كنند كه اگر كم‌ترين دركي از كتاب خدا داشتند، اين آيه را با آن سخن خداي تعالي پيوند مي­زدند كه: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلا[10]: بگو: من از شما امّت مزد رسالت نمى‏خواهم، اجر من همين بس كه هر كه بخواهد (از پى من) راهى به سوى خداى خود پيش گيرد» تا بدين حقيقت دست يابند كه اهل‌بیت(ع) همان راهي هستند كه خداوند به پيروي از آن در اين آيه امر فرموده است: «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏[11]: و اين است راه راست من از آن پيروى كنيد و از راههاى ديگر كه موجب تفرقه شما از راه اوست متابعت نكنيد. اين است سفارش خدا به شما، شايد پرهيزكار شويد». امام محمد باقر(ع) در تفسير اين آيه چنين فرمودند: «نحن السبيل فمن أبي فهذه السبل فقد كفر[12]: این راه ما هستيم هركه از پذيرفتن آن سرباز زند، قطعا به اين راه‌ها نيز كفر ورزيده است».

من معتقد نيستم سخن «كتاب خدا ما را بس است» و تبليغات پس از آن كه تاكنون ادامه داشته و در هر موردي فقط از قرآن راهنمايي مي­جويد، سخن حقي است كه براي هدفي باطل به كار مي­رود، بلكه سخني باطل است و نيت باطل نيز از آن اراده مي­شود. آنان بدين­وسيله فقط به دنبال ويراني پايه­هاي اسلام هستند؛ زیرا كفايت كردن به قرآن- آن چنان كه ادعا مي­كنند- به مفهوم اظهار بي­نيازي آنان حتي از رسول خدا(ص) بوده كه اين همان ناآگاهي و ناداني كامل از همه جزئيات دین است زيرا پيامبر(ص) و امامان معصوم از خاندان ايشان هستند كه امر قرآن را برپا داشته و دستورات و احکام آن را تبيين مي­كنند. حال اگر تمام دانش­ها در اختيار انسان باشد، آيا مي­تواند بدون دريافت آن‌ها از متخصصين آگاه به اسرار و گشايش رموز آن، پزشك یا مهندسي شود پس چگونه مي­توان در مورد قرآن چنين ادعايي را داشت. قرآنی كه «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء[13]: حقيقت هر چيز را روشن مي­كند» و «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ء[14]: ما در كتاب (آفرينش، بيان) هيچ چيز را فرو گذار نكرديم‏» و خير و صلاح همه بشريت در هر زمان و مكاني در آن وجود دارد. « وَ مالَکُم کَیفَ تَحکُمُون[15]: شما را چه شده است؟! چگونه بی­دلیل حکم می­کنید» رسول خدا(ص) همواره نسبت به اين خطر هشدار داده فرمودند: «لا ألقينّ أحدكم متكئاً علي اريكته يأتيه الأمر من أمري مما أمرت به أو نهيت عنه فيقول: لا ندري ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه[16]: نبينم هيچ يك از شما در حال تكيه بر تخت خود، دستوري از من، امري یا نهيي به وي رسد و او بگويد: ما نمي­دانيم، آنچه را در كتاب خدا بيابيم، پيروي مي­كنيم».

اما دشمنان خدا و پيروان شيطان دريافته­اند كه قرآن دژ محكم اين امت و محافظ آنان از كژي و انحراف بوده و اهل‌بیت(ع) عهده­دار امر آن (قرآن) هستند؛ بنابراین نقشه طرد و دوري ايشان را كشيدند، در اين صورت، امت بدون پيشوا و دژ آنان نيز بدون پشتيبان باقی ­مانده و به آسانی طعمه دشمنان و بدخواهان خويش ­شدند. در نتيجه با كوچك­ترين شبهه و ترديدي دچار لغزش شده، با اولين فتنه سقوط مي­كند و با نخستين آزمايش از هم فرومي­پاشد. (اين فتنه بزرگ‌ترین خدشه­اي است كه بر علم قرآن و راه انديشه و تفكر در مورد آن وارد مي­آيد. گواه چنين روي­گرداني امت از اهل‌بیت(ع)، اندك بودن احاديث نقل شده از ايشان است. اگر نسبت به مقام و منزلت علم حديث در دوره خلفا و همچنين حرص و اشتياق فراوان مردم جهت دريافت اين علم درنگ و تأمل شود و سپس احاديث روايت شده از امامان علي، حسن و حسين(ع) در اين دوره به ويژه در باب تفسير قرآن برشمرده شود، نتيجه شگفتي به‌دست مي­آيد. صحابه كه روايتي از امام علي(ع) نقل نكرده­اند، احاديثي را نيز كه تابعين از آن حضرت در مورد تمام قرآن نقل كرده­اند- اگر شمارش كنم- به بيش از صد روايت نمي­رسد. از امام حسن(ع) نيز چه بسا ده حديث هم روايت نشده باشد، به­ علاوه از امام حسين(ع) حديثي ذكر نشده است. اين در حالي است كه برخي از آنان، تنها روايات وارده در خصوص تفسير قرآن را هفده هزار حديث فقط از طريق جمهور بيان كرده­اند (كه سيوطي در كتاب الإتقان خويش ذكر كرده است) اين نسبت در مورد روايات فقه نيز وجود دارد.[17]

زيان قرآن در نتیجه بركناري اهل‌بیت(ع) از ايفاي نقشي كه خداوند براي آن‌ها برگزيده است، چيست:

1-­ فقدان بسياري از علوم حقيقي كه فقط اهل‌بیت(ع) از قرآن درك مي­كنند.

2- عقب­ نشيني قرآن از پرداختن به نقش خود در اصلاح افراد و جامعه؛ زیرا قرآن و اهل‌بیت(ع) دو برادرند كه هرگز از يكديگر جدا نمي­شوند و قرآن فقط توسط ايشان مي­تواند در زندگي امت كارا و اثرگذار باشد.

3- بازيچه قرار گرفتن قرآن به دست بازيگران و صاحبان نيّات و خواسته­هاي شخصي، بلكه حتی دشمنان تا جایی كه هر يك از آنان در كتاب خدا دليلي بر اعتقاد خود مي­يابد حتي فرقه خوارج نيز، همان‌گونه كه پس از ماجراي حكميت ميان آنان و ابن عباس اتفاق افتاد به قرآن استدلال مي­كردند كه حضرت علي(ع) وي را از اقامه حجت و برهان با قرآن نهي فرمودند؛ زیرا  قرآن (حمّال ذو وجوه: حمّال و داراي وجوه بسياري است) و معاني حقيقي آن قرباني تعبيرها و تفسيرهايي شده است كه خود قرآن از پيروي آن‌ها منع مي­كند: «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ: آنان كه در دلشان ميل به باطل است از پى متشابه رفته تا به تأويل كردن آن در دين راه شبهه و فتنه‏گرى پديد آرند»؛ اما پاسخ كاملا روشن است و قرآن در آغاز آيه آن را بيان كرده است «وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏[18]: در صورتى كه تأويل آن را كسى جز خداوند و اهل دانش نداند»؛ البته آشكارترين مصاديق ثابت قدمان در دانش، اهل‌بیت(ع) هستند.

4- پراكندگي امت و نابودي و از هم­گسستگي آن، زيرا محافظ امت و مركز تجمع آن، بر اساس تفسير رسول خدا(ص) از اين آيه، قرآن و اهل‌بیت(ع) هستند: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا[19]: و همگى به رشته (دين) خدا چنگ زده و به راههاى متفرّق نرويد». ايشان فرمودند: «أنهم الكتاب و العترة: آنان، كتاب خدا و عترت هستند». حضرت زهرا(س) نيز در خطبه خويش در مسجد پيامبر(ص) از اين محافظ چنين تعبير کردند: « وجعل امامتنا نظاماً للملة: خداوند، امامت و پيشوائي ما را مايه انسجام دين قرار داد» يعني به وسيله امامت ما امور مردم سامان گرفته و ثبات مي­يابد؛ بنابراین نتيجه دوري از اهل‌بیت(ع)، نابودي امت به دست سلطه­گران و هواپرستاني است كه از قرآن براي نابودي مال­ها و جان­ها سوء­استفاده مي­كنند. يكي از واعظان سلطه­جويان و رهروان آن‌ها، اين اعمال ناپسند آنان را با اين آيه توجيه مي­كرد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي­الْأَمْرِ مِنْكُم‏[20]: فرمان خدا و رسول و فرمانداران(از طرف خدا و رسول) را كه از خود شما هستند، اطاعت كنيد» در حقيقت اين سردمداران كافر و تبهكار را ولي امر مسلمين قرار ­دادند.



[1] - آل عمران: 103.

[2] - البحار: 92/ 102.

[3] - قصص: 68.

[4] - نهج البلاغه: ج1، خطبه 125.

[5] - الخصال، صدوق: ابواب سه گانه ، ص 142.

[6] - ارشاد القلوب، اثر دیلمی: 79.

[7] - قصص: 68.

[8] - مائده: 67.

[9] - شوري: 23.

[10] - فرقان: 57.

[11] - انعام: 153.

[12] - الميزان: 7/ 385.

[13] - نحل: 89.

[14] - انعام: 38.

[15] - صافات:154.

[16] - الميزان:3/ 164.

[17] - الميزان في تفسير القرآن: 5/ 274- 275.

[18] - آل عمران: 7.

[19] - آل عمران: 103.

[20] - نساء: 59.