واقعه و رویداد غدیر خم
واقعه و رویداد غدیر خم
رسول خدا (ص) در سال دهم از هجرت مبارک خود به مدینه به قصد حج تمتع از مدینه خارج گردید. بسیاری از مردم با چشمانی بارانی و با اندوه تمام ایشان را در این سفر - که تنها حج حضرت از زمان مهاجرت از مکه تا وفاتشان بود و بعدها به «حجة الوداع»، «حجة البلاغ»، «حجة الکمال»، و «حجة التمام» شهرت یافت- همراهی نمودند.
پیامبر گرامی در این سفر غسل نموده و درآخرین شنبه ماه ذی القعده و با پای پیاده و صرفا با دو لباس (ازار و رداء) و به همراه خانواده، اهل بیت و عموم مهاجرین و انصار و قبایل مختلف از مدینه به سوی مکه آهنگ خروج نمودند. هنگام خروج حضرت بسیاری از مردم به بیماری آبله یا حصبه مبتلا شده و لذا نتوانستند ایشان را همراهی کنند، با این حال جمعیت انبوهی[1] در رکاب ایشان حضور یافته و به مقصد مکه با ایشان به راه افتادند. به طور طبیعی سایر قبائلی که از دیگر نقاط شبه جزیره (همچون یمن و افراد مقیم مکه) به بیت الحرام وارد می شدند به مراتب بیشتر از این بوده و در نتیجه در آن سال خانه خدا شاهد شلوغ ترین حج خود در دوره حیات مبارک رسول خدا (ص) بود.
حضرت منزل به منزل به مسیر خود ادامه دادند تا این که ظهر سه شنبه وارد مکه شدند. ایشان پس از اتمام مناسک حج و به پایان رساندن فریضه خود به همراه کاروانی بزرگ به سوی مدینه بازمی گشتند تا این که در روز پنج شنبه 18 ذی الحجه از طرف «جحفه» به منطقه غدیر خم رسیدند که در آن جا مسیر کاروان های مدینه، مصر و عراق از یکدگر جدا می شد.
این جا بود که جبرئیل امین بر حضرت نازل شده و آیه شریفه «تبلیغ»[2] را بر حضرت نازل فرموده و به ایشان این دستور الهی را منتقل ساخت که علی (ع) را بر نقطه ای مرتفع قرار داده و پیام الهی را در خصوص جانشینی وی پس از رسول خدا (ص) و ضرورت اطاعت از وی از سوی همگان را بر ایشان ابلاغ نماید.
تازه ابتدای کاروان به منطقه حجفه رسیده بود که ناگهان دستور توقف از سوی پیامبر (ص) صادرشد مسلمانان با صدای بلند پیش افتادگان را دعوت به بازگشت کردند تا عقب افتاده گان نیزبرسند، ابتدای ظهربود هوا بسیار گرم، نه سایبانی درصحرا به چشم می خورد ونه سبزه و گیاه و درختی به چشم می خورد. تنها پنج درخت کهنسال و بزرگ بود که نقش سایه بان در آن گرمای سوزان داشت که آن را نیز پیامبر دستور داده بودند که کاروان ها از جلوس در زیر آن ها خودداری ورزیده و زیر آن ها با محمل اشتران، منبری بلند بسازند.
همراهان رسول خدا (ص) ازشدّت گرما مقداری از لباس را روی سرو مقداری زیرپا می نهادند، پارچه ای را بریکی ازآن درختان لخت و عریان افکندند تا سایبان برای پیامبر(ص) باشد، مؤذن پیامبراذان ظهررا گفت، مرد و زن با شتاب برای نمازآماده شدند، پیامبر نمازظهررا به جماعت خواند، هنگامی که نمازپایان یافت پیامبرآنها را دعوت به نشستن کرد تا یک پیام تازه ای را ازجانب خداوند متعال به آنها ابلاغ کند جمعیت عظیم بود آنانی که از پیامبر (ص) فاصله داشتند قیافه ملکوتی آن حضرت را در لابلای مردم نمی توانستند مشاهده کنند، لذا منبری ازجهازشتران ترتیب دادند.
پس از پایان نماز ظهر، پیامبر (ص) برفراز جهاز اشتران قرارگرفته وبا صدای بلند سخنان خویش را چنین آغازکرد:
ألحمد لله و نستعينه ونؤمن به، و نتوكل عليه، و نعوذ بالله من شرور أنفسنا، ومن سيئات أعمالنا الذي لا هادي لمن ضل، و لا مضل لمن هدى، و أشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمدا عبده ورسوله - أما بعد - : أيها الناس قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا مثل نصف عمر الذي قبله، و اني أوشك أن ادعى فأجبت، وإني مسؤول و أنتم مسؤولون، فماذا أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنك قد بلغت ونصحت و جهدت فجزاك الله خيرا، قال : ألستم تشهدون أن لا إله إلا الله، و أن محمدا عبده ورسوله، وأن جنته حق وناره حق وأن الموت حق وأن الساعة آتية لا ريب فيها و أن الله يبعث من في القبور؟ قالوا : بلى نشهد بذلك، قال: أللهم اشهد، ثم قال: أيها الناس ألا تسمعون ؟قالوا: نعم.
قال: فإني فرط على الحوض، و أنتم واردون علي الحوض، وإن عرضه ما بين صنعاء وبصرى فيه أقداح عدد النجوم من فضة فانظروا كيف تخلفوني في الثقلين فنادى مناد : وما الثقلان يا رسول الله ؟
قال: الثقل الاكبر كتاب الله طرف بيد الله عزوجل و طرف بأيديكم فتمسكوا به لا تضلوا، و الآخر الاصغر عترتي، وإن اللطيف الخبير نبأني انهما لن يتفرقا حتى يراد علي الحوض فسألت ذلك لهما ربي، فلا تقدموهما فتهلكوا، ولا تقصروا عنهما فتهلكوا، ثم أخذ بيد علي فرفعها حتى رؤى بياض آباطهما وعرفه القوم أجمعون، فقال: أيها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم؟
قالوا: ألله ورسوله أعلم.
قال: إن الله مولاي وأنا مولى المؤمنين وأنا أولى بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه فعلي مولاه، يقولها ثلاث مرات، ثم قال: أللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، وأدر الحق معه حيث دار، ألا فليبلغ الشاهد الغايب، ثم لم يتفرقوا حتى نزل أمين وحي الله بقوله: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً) الآية.
فقال رسول الله (ص): ألله اكبر على إكمال الدين، وإتمام النعمة، و رضى الرب برسالتي، والولاية لعلي من بعدي.
ستایش مخصوص خداوند است، ما از او کمک می خواهیم، و به اوایمان می آوریم، و بر او توکل می کنیم، و از شر نفس و زشتی کردارمان به او پناه می بریم، آن خدایی که هدایت کننده کسی نیست که گمراه گشته، وگمراه کننده کسی نیست که هدایت یافته، وگواهی می دهم که معبودی نیست جز خداوند و محمد بنده و فرستاده اوست.
اما بعد: ای مردم، خدای لطیف و خبیر مرا خبر داده که هیچ پیامبری عمر نکرده مگر به مقدار نصف عمر پیامبرقبل از خود، ومن نزدیک است (به سوی سفر آخرت) خوانده شوم وجواب گویم، وهمانا من مسؤل هستم و شما هم مسؤل هستید، پس شما چه خواهید گفت ؟
مردم درجواب گفتند: گواهی می دهیم که تبلیغ کردی و پند دادی و کوشیدی، خداوند پاداش نیکت دهد.
رسول خدا (ص) فرمود: آیا شما گواهی نمی دهید که معبودی جز خداوند نیست، و محمد بنده و فرستاده اوست، وبهشت او حق و دوزخش حق است، ومرگ حق است، و قیامت خواهد آمد وشکی در آن نیست، و خداوند همه کسانی را که در قبرهاهستند زنده خواهد کرد؟
مردم گفتند:آری، ما گواهی می دهیم.
رسول خد ا (ص)فرمود: بارخدایا گواه باش.
سپس فرمود: آیا صدای مرا می شنوید؟
مردم گفتند: آری.
فرمود: همانا من پیش از شما به حوض کوثر(در قیامت) می رسم شما درکنار حوض برمن وارد می شوید عرض حوض کوثر به اندازه مسافت میان صنعاء و بصری[3] است در آن حوض، جام هایی از نقره به تعداد ستارگان است، حال بنگرید بعد از من، نسبت به دو چیز گران سنگ، که در میان شما بجا گذاشتم چگونه رفتار می کنید؟
مردی از میان توده های انبوه جمعیت، فریاد برآورد: یا رسول الله آن دوچیز نفیس چیستند؟
پیامبر (ص)فرمود: کتاب خدا که ثقل اکبر است طرفی از آن به دست خدای عزوجل است و طرفی به دست شما، پس بدان چنگ زنید تا گمراه نشوید، دیگری عترتم که ثقل اصغر است، همانا خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که این دو هرگز از همدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض به من برسند، پس از پروردگارم درباره آن دو مسئلت جستم، اگر ازآن دو پیش می افتید هلاک می شوید و اگر از آن دو پس می افتید هلاک می شوید.
آنگاه رسول خدا (ص)، دست علی (ع) را گرفت وبلند کرد به طوری که سفیدی زیر بغل دستانشان رامردم دیدند و همه علی را شناختند.
رسول خدا (ص)فرمود: ای مردم چه کسی از همه مردم نسبت به مؤمنین، ازخود آنها سزاوارتر است؟
مردم گفتند: خدا ورسولش داناترند.
پیامبر (ص)فرمود: خدا مولای من است، ومن مولای مؤمنانم، ومن نسبت به آنان از خودشان سزاوارترم، پس هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست. این جمله راسه بار تکرار کرد. به نقل احمد ابن حنبل(امام حنبلی ها) چهار بار تکرار کرد.
سپس رسول خدا فرمود: خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، و محبوب بدار آن کس که اورا محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن و آنان که ازیاری اش دریغ می ورزند یاور مباش، وحق را همواره با علی همراه ساز.
بعد فرمود: آگاه باشید، همه حاضران باید این پیام را به غایبان برسانند.
برحسب نقل راویان حدیث، هنوز مردم متفرق نشده بودند که فرشته وحی جبریل امین فرود آورد واین آیه را برپیامبر (ص) خواند: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً [4]) یعنی امروز آیین شما راکامل ونعمت خود را برشما تمام کردم واسلام را آیین برگزیدم.
دراین هنگام پیامبر(ص)فرمود: (الله اکبرعلی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی و الولایة لعلی من بعدی)خدا بزرگتر است بر اکمال دین، و اتمام نعمتش بر ما، وپروردگار به رسالت من و ولایت علی از بعد من خشنود گشت.
پس از آن بود که مردم به محضرعلی(ع)شرفیاب شده و به او تبریک و تهنیت می گفتند، از افراد سرشناسی که به او تبریک گفتند ابوبکر و عمر بودند که خطاب به علی (ع) می گفتند: خوشا به حالت ای پسر ابی طالب! مولای هر زن و مرد مومنی شدی.[5] ابن عباس نیز گفت: سوگند به خدا كه تعهد بر ولايت اميرالمؤمنين (ع) بر ذمه و عهده قوم ثابت و برقرار شد، و همه گردنگير شدند[6].
در اين حال حسان بن ثابت شاعر معروف رو به پیامبر کرده و گفت: اى رسول خدا به من اجازه دهيد كه درباره على ابياتى از شعر را بسرایم كه اين قوم آن ابيات را بشنوند! حضرت رسول الله (ص) فرمودند: با استمداد از بركات خدا!بگو. حسان بن ثابتبرخاسته، و سپس رو به مردم کرده و گفت: اى بزرگان، و اى شيوخ قريش! من پس از آنكه شهادت مى دهم كه گفتار رسول خدا درباره ولايت على نافذ و مورد قبول است، گفتار خود را بدين ابيات دنبال مىكنم:
يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم فاسمع بالرسول مناديا
و قد جاءه جبريل عن امر ربه بانك معصوم فلا تك وانيا
و بلغهم ما انزل الله ربهم اليك و لا تخش هناك الاعاديا
فقام به اذ ذاك رافع كفه بكف على معلن الصوت عاليا
فقال: فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك تعاميا
الهك مولانا و انت ولينا و لن تجدن فينالك اليوم عاصيا
فقال له: قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا
فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له انصار صدق مواليا
هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادى عليا معاديا
فيا رب انصر ناصريه لنصرهم امام هدى كالبدر يجلو الدياجيا [7]
چون حسان اين اشعار را سرود، رسول خدا (ص)به او فرمودند: « یا حسان لا تزال مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك»اى حسان تو پيوسته از طرف روح القدس تاييد مىشوى، تا هنگامى كه ما را با زبانتيارى می كنى.
برخی از علما همین ابیات حسان بن ثابت را در کتب خود ذکر کرده اند که در ذیل به آن ها اشاره می شود:
1- حافظ ابوعبدالله مرزبانی محمدبن عمران خراسانی؛ متوفی 378 ه ق. در کتاب «مرقاة الشعر».
2- حافظ خرکوشی ابوسعد؛ متوفی 406 ه ق. در کتاب «شرف المصطفی».
3- حافظ بن مردویه اصفهانی؛ متوفی 410 ه ق. در کتاب « مناقب علی بن أبي طالب ».
4- حافظ ابونعیم اصبهانی؛ متوفی 430 ه ق. در کتاب «ما نزل من القرآن فی علی».
5- حافظ ابوسعید سجستانی؛ متوفی 477 ه ق. در کتاب «کتاب الولایة».
6- حافظ ابوالفتح نطنزی؛ متوفی 550 ه ق. در کتاب «الخصائص العلویة علی سائر البریة».
7- اخطب الخطباء خوارزمی مالکی؛ متوفی 568 ه ق. در کتاب «مقتل الامام السبط الشهید» و کتاب «المناقب».
8- ابو مظفر سبط حافظ بن جوزی حنفی؛ متوفی 654 ه ق. در کتاب «تذکرة خواص الأمة».
9- صدر حفاظ کنجی شافعی؛ متوفی 658 ه ق. در کتاب «کفایة الطالب».
10- شیخ الاسلام صدرالدین حمویی؛ متوفی 722 ه ق. در کتاب «فرائد السمطین».
11- حافظ جمال الدین محمد بن یوسف زرندی شمس الدین حنفی؛ متوفی 750 ه ق. در کتاب «نظم درر السمطین».
12- حافظ جلال الدین سیوطی؛ متوفی 911 ه ق. در کتاب «رسالة الازدهار فیما عقده الشعراء من الأشعار».
به طور قطع افراد بیشتری از علما و من جمله علمای اهل سنت اقدام به ثبت اشعار غدیر حسان ابن ثابت در کتب خود نموده اند که بررسی و یادآوری همه آن ها خارج از ماموریت و توان این نوشتار خواهد بود. از همین رو به همین اندازه بسنده شده و وارد ماموریت اصلی کتاب می شویم.
[2]المائده: 67 (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ) اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى. و خدا تو را از - گزندِ - مردم نگاه مى دارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.
[7] در روز غدير خم، پيغمبر اين قوم و جمعيت، اين قوم را ندا مىكند، و چقدر نداى اين پيغمبر كه منادى است شنوا كننده و فهماننده است.
در حالى كه جبرائيل به امر پروردگارش آمده بود، و چنين اعلام كرده بود كه تو در عصمت و مصونيتخدا هستى پس در بيان و ابلاغ اين امر سستى مكن!
و برسان و تبليغ كن به مردم آنچه را كه از طرف پروردگارشان به تو نازل شده است، و در آنجا از دشمنى و عداوت دشمنان مترس، و هراس نداشته باش!
پس پيغمبر، على را بپا داشت، و در آن هنگام با دستخود دست على را گرفته و بلند كرده بود، و با صداى بلند اعلان نموده و نشان مىداد.
پس رسول خدا فرمود: اى مردم مولا و ولى شما كيست؟! و آن قوم بدون آنكه تجاهلى كرده باشند گفتند:
خداى تو مولاى ماست! و تو ولى ما هستى! و امروز در ميان ما هيچكس را مخالف خود كه از فرمان تو سرپيچى كند نمىيابى!
در اين حال پيامبر به على فرمود: برخيز اى على! من راضى هستم و خوشايند دارم كه تو پس از من امام و هادى امتباشى.
پس اى مردم! هر كس كه من مولاى او هستم، اينک على ولى اوست! و شما مردم ياران صديق و مواليان راستين او در هر حال بوده باشيد!
در آنجاست كه پيامبر دعا كرد: بار پروردگار من! تو ولايت كسى را داشته باش كه او ولايت على را دارد! و نسبتبه كسى كه با على خصومت ورزد، دشمن باش.
اى پروردگار من! تو يارى كن كسانى را كه على را يارى مىكنند به جهتيارى كردنشان.على آن پيشواى هدايت است كه همچون ماه شب چهاردهم ظلمتها را مىشكافد، و تاريكىها را نور مىبخشد.