برنامه ریزی رسول خدا (ص) برای خلافت پس از خویش
برنامه ریزی رسول خدا (ص) برای خلافت پس از خویش
آیات و روایات دیگر در شناخت حق از باطل
همچنین ضوابط دیگری نیز در قرآن ذکر شده است که می تواند به امت اسلامی در شناخت خلیفه واقعی از مدعیان خلافت مساعدت نماید. آیات مورد اشاره در ذیل از مهم ترین ضوابط قرآنی شناسائی صاحب حق از مدعیان حق در امر خلافت است:
· آیه شریفه 124 از سوره بقره : لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ عهد من به ظالمان نمی رسد.
به طور قطع مراد از «عهد» در این آیه امامت امر امت است و نه صِرف رسالت و پیامبری. چه آن که این بخش از آیه شریفه درست پس از اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم (ع) و پرسش حضرت از اعطای این مقام به فرزندانشان (وَمِنْ ذُرِّيَّتِي) نازل شده است. در روایات شریفه مراد از ظالم به کسی تفسیر شده است که حتی یک روز بر بت سجده کرده باشد آمده است.[1] چرا که چنین کسی سفیه بوده و سفیه نمی تواند امامی پرهیزگار باشد.[2] همین محتوا را مضمون آیه شریفه 13 سوره لقمان « إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» همانا شرک ظلم بزرگی است. نیز تایید می کند.
· آیه شریفه 10 سوره حدید: لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا؛ از ميان شما آنان که پيش از فتح انفاق کرده و به جنگ رفته با آنان که بعد از فتح انفاق کرده اند و به جنگ رفته اند برابر نيستند درجات آنان فراتر است.
همچنین روایات دیگری نیز از رسول خدا (ص) نقل شده که هر یک به مثابه چراغ هدایت بخش راه برای جویندگان طریق حق به شمار می آید. روایات ذیل از این جمله اند:
v لا يلي أمر هذه الأمة طليق؛ طلقاء[3] شایسته و لایق زعامت این امت نیستند.
v فاطمة بضعة مني، يرضى الله لرضاها، ويغضب لغضبها[4]؛ فاطمه پاره تن من است خداوند متعال با خوشنودی وی خوشحال و با ناراحتی وی خشمگین می شود.
v یا عمار تقتلك الفئة الباغية[5]؛ ای عمار! گروه ستمگر تو را می کشد.
گسیل داشتن دشمنان خط امامت (و از جمله شیوخ قریش) با ارتش اسامه 17 ساله و دستور فوری به حرکت این ارتش و لعنت کردن سرپیچی کنندگان از این دستور[6] بود که با هدف خالی کردن عرصه و شهر مدینه از مخالفان امامت امیرمومنان علی (ع) صورت می گرفت نیز از جمله ضوابطی بود که حضرت برای رسواسازی جریان قدرت طلب و باطل ترتیب دادند.
منطبیق بودن معیارها بر خلفاء
با توجه به این معیارها و ضوابط می توان روش های طرح ریزی و برنامه ریزی رسول خدا (ص) جهت منحصرسازی مصداق خلافت و امامت در علی و اهل بیت (ص) را کشف نمود. چه آن که برخی از غاصبان خلافت حضرت فاطمه (س) را آزرده کرده و این ناراحتی تا پایان عمر مبارک حضرتش باقی ماند. در نتیجه ایشان گرفتار خشم خداوند متعال گردیدند. براستی آیا کسانی که مغضوب خداوند گردیده است صلاحیت تصدی مقام ولایت امری امت خواهند بود؟
همچنین ایشان جزو کسانی بودند که پیش از اسلام آوردن، دوره ای طولانی به بت پرستی مشغول بوده اند در نتیجه صلاحیت و شایستگی تحمل «عهد الهی» نبوده اند. براستی چنین کسانی چگونه می توانسته اند امام کسی باشند (علی و فاطمه علیهما سلام) باشند که ثانیه ای جز بر طریق ایمان و توحید نبوده اند.
به موازات دو نکته فوق همچنین باید خاطر نشان کرد که خلفای سه گانه پس از رسول، جزو کسانی بودند که از همراهی اسامه و ارتش وی سرباز زده و مورد لعن و نفرین رسول خدا (ص) گردیدند.
برخی دیگر از ایشان نه قبل و نه بعد از فتح مکه سابقه درخشان جنگی همراه با رسول خدا را نداشته و گاه شکست هایشان در جنگ ها معروف بوده است. فرار برخی از ایشان در جنگ اُحد به گونه ای بود که تا سه روز به هیچ چیز نگاه نمی کردند تا به سرحدّات شام رسیده و این گونه مورد خطاب گرفتند که « نیاز به چنین فراری نبود در حالی که رسول الله (ص) به سلامت به مدینه بازگشته اند.»
کسانی همچون معاویه و مروان که تنها پس از فتح مکه و آن هم به ظاهر اسلام آورده بودند با کسانی که بفرموده آیه 10 سوره شریفه حدید پیش از فتح مکه ایمان آورده و انفاق نموده و در رکاب رسول خدا (ص) مبارزه کرده بودند، یکسان نبودند. این قبیل افراد جزو «طلقاء» بوده[7] و لذا شایسته تصدی مقام زعامت جامعه مسلمین نبوده اند. همچنین ایشان جزو فرقه «بغاة» بودند؛ چه آن که عمار را در جنگ صفین به شهادت رساندند. پس چگونه زعامت امت اسلامی به ستمگران گنهکار خواهد رسید؟[8]
با توجه به توضیحات یادشده و ضوابط مذکور، اگر امت اسلامی در دوره پس از نبی اکرم (ص) هشیار و آگاه بود می توانست راه خود را به روشنی دریابد. چرا که رسول خدا هیچ عذری برای ایشان باقی نگذاشته بود. براستی آیا پیامبر از سر احساسات و عاطفه پدری و با انگیزه دوست داشتن دخترش جملاتی همچون « فاطمه پاره تن من است. خداوند متعال با خوشنودی وی خوشحال و با ناراحتی وی خشمگین می شود.» را مطرح کرده بودند؟ براستی آیا هیچ انسان غیرتمندی حاضر به مطرح کردن مزایا و نقاط مثبت ناموس خود بر فراز منبر می گردد؟
طبعا و به ویژه در خصوص کسی همچون رسول خدا (ص) پاسخ منفی است. کسی که قرآن در وصف وی می گوید: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى[9]»و از سر هوس سخن نمىگويد. اين سخن بجز وحيى كه دریافت می کند نيست.
قطعا مساله فراتر از این است و حضرت (ص) در تلاش برای ارائه میزان و معیاری روشن است تا افراد امت با آن توان تمییز گذاشتن میان حق وباطل را داشته باشند. با آن که مساله خلافت پس از ایشان مساله ای کاملا روشن بود، با این حال قلب بزرگ و مهربان او، و رأفت مثال زدنی ایشان درباره امت باعث آن گردید که حتی تا روز پنج شنبه معروف، پیش از وفاتشان و در بستر بیماری، حجت ها و براهین پی در پی برای امت آورده و پشت سر هم نشانه هایی در مسیر حرکت امت قرار می داد تا راه را گم نسازند.
شاید این رویکرد دلسوزانه حضرت (ص) بیش از هر چیز ناشی از علم و آگاهی ایشان به تکثر روش های گمراه کننده مخالفان و اهرم های فشار قوی و ددمنشانه ایشان بوده است.
به عنوان نمونه روش اول طرح ریزی حضرت برای دوره پس از خویش (روش تعیین علنی خلیفه منصوص) با تحریف و تاویل مواجه گردید. روش دوم (ملازمه میان صحابه ولایتمدار با حق و حقانیت) نیز با فشارها و سخت گیری های وحشتناک مواجه گردید. به عنوان مثال ابوذر به صحرای ربذه تبعید گردید تا آن که غریبانه جان سپرد.[10] عمار و عبدالله بن مسعود[11] لگدکوپ شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. شهادت أم أیمن (که زنی عجمی بود) مورد قبول واقع نگردید.[12]حسن و حسین (ع) در سنین کودکی بودند.[13]علی (ع) نیز که از دید ایشان به دنبال منافع خویش بوده و لذا نه شهادت خودش و نه دو پسرش پذیرفته نمی گردید.[14] فاطمه زهراء (س) که جرعه جرعه جام های غصه و بلا را سر می کشید تا آن که پس از مدت کوتاهی به پدر بزرگوارش ملحق شده و چشم از دنیا فرو بست.
با توجه به نحوه تعامل سرسختانه مخالفان با دو روش اول، برنامه ریزی دیگری ضرورت می یافت که حضرت از طریق روش سوم (اعلام معیارها و ضوابط) آن را دنبال می کرد تا در طول زمان و برای نسل های مختلف، شاهدی عادل باشد که دهان تحریف کنندگان حقیقت ها را پر از خاک کند.
چرایی محقق نشدن اهداف رسول خدا (ص)
و شاید جای تعجب باشد که علیرغم وضوح برنامه ریزی و طرح ریزی رسول خدا (ص) و براهین پی در پی که تا وفات حضرت ادامه داشت، چگونه ردای خلافت بر تن کسی غیر از علی (ع) پوشانده شد. در حالی که خلیفه اول نیز خود می دانست که جایگاه علی نسبت به خلافت چون محور سنگ آسياب به آسياب است، سيل دانش از وجود وی همچون سيل سرازير مى شود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتش نمی رسید.[15]
و البته اين مساله کاملا عجیب است. و اگر حقیقت تاریخی (غصب خلافت) مورد اجماع تاریخ نویسان نبود ما نیز آن را باور نمی کردیم. حقیقتی که همچون خاری در چشمان علی و استخوانی در گلویش بوده و بمثابه داغی در قلب ها است که تا روز قیامت و ستاندن حق مظلوم از ستمگر خاموش نخواهد شد که خداوند بهترین حاکمان و محمد بهترین دشمنان است.[16]
امام جعفر صادق (ع) در این خصوص می فرمایند: إن حقوق الناس تثبت بشهادة شخصين، وقد أنكر حق جدي أمير المؤمنين وعليه سبعون ألف شاهد كانوا مع رسول الله (ص) في غدير خم[17]؛ حقوق مردم با شهادت دو نفر ثابت می شود. با این حال حق جدم امیر مومنان را که هفتاد هزار نفر در غدیر خم بهمراه رسول خدا شاهد آن بودند، انکار کردند.
در هر صورت این وضعیت و چنین اقدامی در طول تاریخ بی نظیر نبوده است. بلکه همواره و با تکرار شرایط و وضعیت مشابه تکرار شده است. و البته چنین وضعی تا بقای نفس أماره ی تابع هوی و هوس، دنباله روی ارضای شهوت ها و در پی کام دهی به رذیله جاه طلبی و ریاست طلبی استمرار خواهد یافت.
رهبر دینی در دوران غیبت ولی معصوم (ع)
در این میان و با توجه به این که در روایات عدیده ای علما و در رأس آن ها مرجعیت شریف به عنوان وارثان انبیاء (نه فقط در حقوق و امتیازات که همچنین در وظایف، مسئولیت ها و تکالیف) به حساب آمده و معرفی شده اند،[18]و به خصوص با توجه به دستور الهی به تأسی از سیره رسول خدا (ص)[19] مي بايست نسبت به پیروی از سیره حضرتش در انتخاب جانشین و مساله ولایت و زعامت سیاسی جامعه و ترتیب و آماده سازی زعیم جامعه دینی، اهتمام لازم را داشته و نسبت به آن غفلت نورزند. چه آن که چنین غفلتی، گناهی نابخشودنی در درگاه خداوند متعال، رسول الله (ص)، اولیاء الهی و جامعه است.
در نخستین شکل از برنامه ریزی، علما پس از آماده سازی علمی، فکری، اخلاقی و اعتقادی - بنیادهای چهارگانه شخصیت عالِم دینی- می بایست به صورت صریح به مصداق مطلوب اشاره کرده و آن را به مردم معرفی نمایند.
اما شکل دوم همانا معرفی مجموعه ای از فضلای باتقوا، مخلص، کاردان، برخوردار از ثبات قدم، منصف و بصیر است که با اخلاص و بدون هرگونه شبهه و پیچیدگی، جامعه را به مرجع جایگزین (زعیم سیاسی و دینی) رهبری و هدایت نمایند.
سومین شکل زمینه سازی برای شناخت زعیم حق، آگاه سازی مردم به دو دسته از ضوابط و معیارهای ثابت و متغیر است که وجود آن ها در ولی حق ضروری بوده و فاقد آن، اهلیت و لیاقت رهبری جامعه دینی را از دست خواهد داد. از جمله معیارهای ثابت می توان به اجتهاد، عدالت و دیگر موارد مندرج در رساله های عملیه (مانند بلوغ، رجولیت و...) و از معیارهای متغیر می توان به اقتضائات زمانی و مکانی و نیز شرایط و اوضاعی است که مرجع دینی در آن زندگی می کند.
با گذر از تکالیف مرجعیت، همچنین امت اسلامی نیز در این خصوص مسئولیت ها و وظائفی دارد که می بایست آن ها را شناخته و به جا آورد. از جمله می توان به جستجوی مرجع جایگزین اشاره کرد. پس آن گاه که وی را شناخت می بایست بر گِرد او جمع شده، وی را تجلیل و تکریم نموده و جامعه را به سوی وی راهنمایی کند. پیروان ائمه (ع) از چنین تربیت و آموزشی برخوردار بوده اند. از همین رو از معصوم زمان خود به صورت مستمر این پرسش را می نمودند که « مَنْ الحجة بعدك[20]» حجت پس از شما کیست؟ و یا این که «إلَى مَن المَفزَع إذا حَدَثَ حَادِث[21]»در صورت رخ دادن حادثه ای [مانند شهادت معصوم وقت] به که پناه ببریم؟.
از همین رو اصحاب معصومین پس از شهادت امام زمان خود، هر مدعی امامتی را تصدیق نکرده بلکه یک سلسله امتحانات و آزمایش هایی را درباره وی سامان می دادند که از آن جز امام معصوم (ع) موفق خارج نمی شد.[22] امتحان کردن «جعفر کذاب» برادر امام حسن عسکری (ع) که مدعی امامت شیعیان پس از شهادت برادر بزرگوارشان شده بود، نمونه ای از رفتار برآمده از فرهنگ دینی یادشده است این مبحث بصورت اجمالی مطرح گردید به امید آنکه در نوشته های دیگر بتوان بطور مفصل به آن پرداخت.
[1] ابن مغازی شافعی با سند خود از عبدالله بن مسعود نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: « دعوت به اسلام به من وعلی ابلاغ شد در حالی که هیچ یک از ما دو نفر هرگز بر بتی سجده نکرده بودیم. پس خداوند من را به نبوت و علی را به وصایت و جانشینی من برگزید. ر.ک: عبدالله شبر، حق اليقين في معرفة أصول الدين، آیه یازدهم از آیات دلالت کننده بر امامت علی(ع).
[3] «طلقاء» جمع «طلیق» و در لغت به اسیری اطلاق می شود كه اسارتش از او برداشته شده و رها شده باشد. در اصطلاح اسلامی این واژه به كسانی همانند ابوسفیان، معاویه و عموما اهل مكه اطلاق می شود كه پس از فتح این شهر، ظاهرا اسلام آورده و سپس رسول اکرم(ص) آنها را آزاد كرده و به آن ها فرمود: «اذْهَبُوا وَانْتُمُ الطُّلَقاءِ» بروید شما آزاد شدگانید.بسياری از طلقاء مستحق مجازات و مرگ بودند اما پیامبر، آزادشان كرد و آنان را به بردگی نگرفت.
[6] شهرستاني، الملل والنحل، مقدمه چهارم. و عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی، المراجعات، مراجعه 90 و عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی، النص والاجتهاد، بخش سرية جيش أسامة.
[7] هادی کاشف الغطاء، مستدرك نهج البلاغة، باب دوم، نامه أمير المؤمنين (ع) به معاويه: (…واعلم يا معاوية أنك من الطلقاء الذين لا تحل لهم الخلافة ولا تعقد معهم الإمامة…).
[8] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج36، باب41، ص327. عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی، النص والاجتهاد، مورد 95: جنگ معاویه با علی (ع).
[11] ابن مسعود جزو مسلمانان قدیمی بوده که اسلام خود را از همان ابتدا در مکه اظهار کرده بود و لذا مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته بود. دستگاه خلافت عثمانی سهمیه وی از بیت المال را به دلیل اعتراض وی به والی کوفه در آن دوره یعنی ولید قطع کرده بود. وی در سال 32 ه.ق درگذشت. ر.ک: علي بن محمد ابن اثير، أسد الغابة، ج3، صص 256-260. حاكم نيشابوری، المستدرک، ج3، صص 315-320.
[15] از جمله بیانات أمير المؤمنين (ع) در خطبه شقشقیه: «اَما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْهامَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، وَلايَرْقى اِلَىَّالطَّيْرُ.هان! به خدا قسم ابوبكر پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مى شود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمى رسد.»