مسئولیت پیامبر (ص) در تعیین امام (ع) و ادلّه ی آن
مسئولیت پیامبر (ص) در تعیین امام (ع) و ادلّه ی آن
تداوم و استمرار نقش رسالت
واقعیت آن است که هر رسالتی به هر اندازه که از نقاط قوت برخوردار باشد (همچون رسالت اسلام) با وفات پیامبر و حامل رسالت از میان خواهد رفت. چرا که ادیان و رسالت های آسمانی با فرستادگان آنها ارتباط محکم و وثیقی دارند. و مادامی که پیامبران که متولی، مدافع و دربردارنده اسرار دین هستند باشند آن ادیان و رسالتها باقی است. به همین دلیل با وفات پیامبران، ادیان نیز پایان می یافتند، مگر آن که فردی شایسته، راه پیامبر را استمرار بخشد. با توجه به همین مساله است که ادیان آسمانی - که کامل ترین آیین ها به شمار می آیند- پس از دوره کوتاهی از وفات پیامبرانشان، دچار تحریف می گردیدند.به عنوان نمونه به مجرد صعود حضرت عیسی مسیح (ع) کتاب مقدس انجیل که حامل تمامی رسالت ایشان بود، به چندین انجیل ساختگی و جعلی همچون انجیل متی، یوحنا و مرقس تبدیل گردیده و در نتیجه از دیانت مسیحیت چیزی به جز نام آن باقی نماند.
غصب منصب الهی از سوی افراد ناشایست
روشن است که موضوع فرمانروایی و رهبری - و به ویژه رهبری دینی که از تقدس و شرافت خاصی برخوردار است- از مهم ترین مسائلی که نفس امّاره، به سوی آن تمایل بسیار دارد. چنان که در روایات شریفه آمده است «آخَرُ مَا يُنـزَعُ مِن قُلوبِ الصدِّيقِين حُبَ الجَاه[1]» آخرین چیزی که از محبت دنیا از قلب صدیقین خارج می شود، حب جاه است.در نتیجه افراد بیشتری در کمین آن بوده و آرزومند نشستن بر کرسی آن و در تلاش برای کسب آن خواهند بود. با بررسی تاریخ روشن می شود که امت اسلامی، آنقدر که از مساله امامت و خلافت پس از نبی اکرم (ص) رنج برده است، از هیچ مساله ای رنج نبرده است و مصیبت هایی که به آن گرفتار شده و خون هایی که ریخته شده است در اصل به این مساله بازگشت دارد.
حفظ امّت از تفرقه و فروپاشی
روشن است که تعدد و تکثر رهبران سیاسی به تکثر و تعدد احزاب و گروه های هوادار ایشان انجامیده و هر یک به سوی خود فرا می خوانند. در نتیجه امور امت با تفرقه مواجه شده و راه هایی گوناگون فراروی امت اسلامی قرار می گیرد که در نتیجه آن نسل های بعدی و پیش رو یکی پس از دیگری هزینه ضلالت و گمراهی پیشینیان را پرداخته و در نهایت کارشان به انحلال و فروپاشی منتهی می شود. از همین رو خداوند متعال در قرآن می فرماید: « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا[2]»و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد. و همچنین در سوره انفال می فرماید: « وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ[3]» و با هم نزاع نكنيد كه سست شويد و هيبت شما از بين برود.
با توجه به روایات ماثور از پیامبر اکرم (ص)[4] قرآن کریم و اهل بیت ایشان (ع) ریسمان الهی هستند که متصل کننده خلق به پروردگار به شمار می آیند. حضرت فاطمه زهرا (س) در خطبه مشهورشان پس از وفات پدر بزرگوارشان می فرمایند: «وَجَعَل إمَامَتَنَا نِظَامَاً لِلمِلةِ وَ امَاناً مِن الفُرقَةِ[5]»خداوند متعال امامت ما را موجب نظام یافتن امور ملت و پیشگیری کننده از تفرقه قرار داده است. از این فراز شریفه به خوبی استنباط می شود که امور مردم با امامت، نظام یافته و ثبات می یابد.
تضمين آینده رسالت
پیامبران و حاملان رسالت پیش از آن که از وجود یک جانشین اطمینان یابند نمی توانند طرح خود را تا پایان ادامه دهند. چه آن که نسبت به آینده رسالت خویش بیمناک هستند. در مقابل هر گاه اجتماع شروط جانشینی در کسی احراز شود، پیامبر می تواند بدون هیچ تردید یا ترسی، برنامه ها و طرح های خود را ارائه دهد.
به این چنین ترسی حضرت موسی (ص) در سوره طه اشاره کرده و می فرماید:
«وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي، هَارُونَ أَخِي، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي، وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[6]»و براى من دستيارى از كسانم قرار ده. هارون برادرم را. پشتم را به او استوار كن. و او را شريک كارم گردان.
حضرت امیر مومنان علی (ع) در این خصوص می فرمایند:«لَمْ يُوجِسْ مُوسَى خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ، بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الجُهَّالِ وَدُوَلِ الضَّلالِ[7]»حضرت موسی بر نفس خویش بیمناک نبوده بلکه از غلبه یافتن نادانان و قدرت گرفتن گمراهان بود.
این ها مسائلی است که تمامی عقلاء آن را درک می کنند. این مساله زمانی واضح تر می شود که اهمیت رسالتی مانند دین اسلام درک شود که به مثابه رحمتی برای عالمیان و امری جاودان تا روز قیامت نازل شده است. در نتیجه مسئولیت ها و همچنین چالش های فراروی منصب جانشینی چنین رسالت گسترده و جهان شمولی (از حیث ابدی بودن و شامل شدن همه ابنای بشر) بسیار بیشتر است.
چه آن که امامت مسلمین، ولایت امور ایشان و خلافت رسول خدا (ص) شریف ترین جایگاه ها به شمار می آید. خلافتی که مقدر شده است پهنه گیتی از شرق تا غرب را درنوردیده و به گوش همه جهانیان برسد. مساله ای که مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته است. آن جا که می فرماید: «وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً[8]»خداوند غنیمت های بی شماری را به شما وعده می دهد. و نيز به استناد آیه سیزدهم از سوره صف که وعده پیروزی و فتح قریب الوقوع می دهد: «وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ[9]» طبیعی است که چنین آینده نویدبخش و ظفرمندی موجب جلب طمع و فرصت طلبی بسیاری خواهد شد.
با این وجود آیا می توان پذیرفت که رسول خدا (ص) که به وحی الهی متصل است نسبت به چنین امور واضحی جهل داشته باشد. پیامبری که خداوند در شأن ایشان می فرماید: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى[10]» و از روی هوای نفس سخن نمی گوید او جز وحی ای که به وی نازل شده است چیزی نمی گوید. کسی که خود همواره می فرمود: «مَن مَات وَ لَم يُوصِ مَاتَ مِيتَةَ جَاهِلِيَة[11]»هر کس که بمیرد و وصیت نکند به مرگ جاهلیت مرده است.
با این حال آیا می توان پذیرفت که ایشان اولین کسی باشد که از دیانت اسلام خارج شده و به مرگ جاهلیت مرده اند؟! آیا صحیح است که این روایت شریفه را منحصر به امور مالی و ماترک برای ورثه تلقی کنیم؟ به راستی آیا وصیت مسائل مالی از وصیت به امور امت و حفظ آن از گمراهی مهم تر است؟
پیامبر (ص) و جانشینی پس از خود
آیا صحیح است که ادعا شود که ایشان پیش از آن که به فکر آینده امت خویش بیافتند و قبل از آن که آماده برنامه ریزی برای انتخاب جانشین - با هر شکل و طرحی- باشند، با مرگ غافلگیر شده اند؟ حال آن که حضرتشان بارها از قریب الوقوع بودن وفات خویش در حجة الوداع خبر دادند. آن گاه که فرمودند: «إن جِبرَائِيلَ كان يُعارِضُنِي بِالقُرآنِ فِي السِّنَةِ مَرَة، وَ عَارَضَنِي فِي هَذِهِ السِّنَةِ مَرَتَينِ، وَ مَا ذَلِك إلا لِدُنُوِ أجَلِي[12]» جبرئیل هر ساله یکبار قرآن را بر من عرضه می نمود و امسال دو بار قرآن را بر من عرضه نمود و این جز به معنای نزدیک شدن وفات من نیست.
آیا می توان مدعی شد که پیامبر اکرم (ص) نسبت به آینده امت خویش و امور آن بی تفاوت بوده اند. به گونه ای که معتقد بوده اند امتشان می بایست خودش با سرنوشت خویش مواجه شود حتی اگر به نابودی امت اسلامی منتهی شود و رنج ها و زحمات ایشان برباد رود؟
روشن است که چنین اقدامی حتی از سوی ساده ترین مردم نیز صورت نمی پذیرد. به عنوان مثال چوپان هنگامی که برای نیازی یا سفری از روستا یا شهر خود خارج می شود، تا چوپان دیگری را جایگزین خود ننماید، گوسفندانش را رها نمی کند. همچنین خلفای پس از نبی نیز چنین کاری نکرده و برای بعد از خود جانشین معین کردند. خلیفه اول با گفتن این جمله که « إني أخشى أن ألقى الله وقد تركت أمة محمد (ص) دون أن أولي عليها أحداً[13]»می ترسم خداوند را در حالی ملاقات کنم که امت محمد (ص) را بدون تعیین ولی امر ترک نمایم. خلیفه دوم را به جانشيني خويش برگزید. خلیفه دوم پس از آن که عایشه به وی چنین توصیه کرد که «به خلیفه پس از خویش وصیت کن و امت محمد را بدون سرپرست ترک نکن » تعیین خلیفه را به شورای شش نفره از اصحاب رسول خدا (ص) واگذار نمود.[14]
با توجه به چنین سیره ای، چگونه می توان پذیرفت که پیامبر اکرم (ص) به عنوان عاقل ترین و حکیم ترین مخلوق الهی که خطرات داخلی و خارجی فراروی امت را به عینه مشاهده می نمود، نسبت به تعیین جانشین برای دوره پس از حیات مبارک خویش غفلت بورزد.
منافقان و طمع حکومت
منافقان و دل مریضان داخلی[15] و منافقینی که پس از غزوه بنى المصطلق -جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين "قديد" واقع شد- خطاب به مهاجرین می گفتند: « لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ[16]»عزيزان، ذليلان را از آن - مدینه - بيرون خواهند كرد. که قدرتشان پس از فتح مکه به واسطه اسلام آوردن ظاهری و از روی اجبار و با سوء نیت بسیاری از دشمنان به کمین نشسته اسلام افزایش یافته بود. کسانی که هیچ گاه اسلام نیاورده و به رسالت پیامبر اکرم (ص) ایمان نیاوردند: «قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الأِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[17]»باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده ايد، بگوييد که تسليم شده ايم، و هنوز ايمان در دلهايتان داخل نشده است و اگر خدا و پيامبرش را اطاعت کنيد از ثواب اعمال شما کاسته نمی شود، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است.
ایشان همان کسانی بودند که یا به صورت علنی از رسول خدا انتقاد کرده و در صحت رفتارهای ایشان تشکیک می کردند، یا با اقدامات حضرتشان مقابله علنی می کردند. شواهد زیادی در این خصوص همچون منع حضرت از امضای صلح حدیبیه[18]،مخالفت با خروج از احرام در حج تمتع[19]، ممانعت از نوشتن وصیت ایشان در روز پنج شنبه قبل از وفات حضرتشان[20]، اقامه نوافل ماه رمضان به صروت جماعت و علیرغم نهی مکرر از سوی حضرت[21] و نیز سرپیچی از پیوستن به ارتش اسامه علیرغم آن که حضرت کسانی را که از پیوستن به ارتش اسامه تخلف کردند، لعن نمود[22]، وجود دارد که بررسی همه آن ها خارج از طاقت این نوشتار است.
اضافه بر مشکل منافقان داخلی، این مساله نیز حائز اهمیت است که انتشار سریع اسلام و کوتاهی دوره آن در قبال عظمت تکلیفی که برای آن نازل گردیده بود (منتقل ساختن امت از حضیض جاهلیت و تاریکی به نور اسلام و سعادت) منجر به پیدایش پایگاه گسترده ای در جامعه گردید که فهم کافی و درک لازم در خصوص فهم رسالت حضرت و فراگیری آن را نداشته و در نتیجه با نخستین امتحانی که در حال فقدان نبی (ص) به وجود می آمد در معرض فروپاشی و شکست قرار می گرفتند.
مساله ای که قرآن کریم از قبل به آن اشاره نموده و در آیه 144 سوره آل عمران نسبت به آن تذکر داده بود: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ»جز اين نيست که محمد پيامبری است که پيش از او پيامبرانی ديگر بوده اند آيا اگر بميرد يا کشته شود، شما به آيين پيشين خود باز می گرديد. هشداری که درست اندکی پس از ارتحال پیامبر اکرم (ص) صحت آن آشکار شده و جز تعداد اندکی در مدینه منوره که امتحان سخت خود را با پیامبر گرامی اسلام (ص) پس داده بوده و در آزمون های مختلف و مستمر با حضرتشان سربلند خارج شده بودند، تمامی شبه جزیره مرتد شدند.[23]
اعتراف خودی ها به وقوع انحراف
انحرافی که حتی عایشه نیز در زمانی که مردم را بر ضد خلیفه سوم عثمان می شوراند به آن اشاره کرده و آن را به مثابه انحرافی در مسیر حرکت مسلمین قلمداد می کرد. طبری در کتاب تاریخ خود به این مساله اشاره کردهو می نویسد:
كانت السيدة عائشة من أشد الناس على عثمان، حتى أنها أخرجت ثوباً من ثياب رسول الله (ص) فنصبته في منـزلها، وكانت تقول للداخلين إليها: هذا ثوب رسول الله لم يبلَ وقد أبلى عثمان سنته، وقالوا إنها كانت أول من سمّى عثمان نعثلاً (اسم أحد اليهود بالمدينة) وكانت تقول: (اقتلوا نعثلا ! قتل الله نعثلاً) هذا ولم يمرّ على وفاة رسول الله (ص) أكثر من عقدين من الزمان.
عایشه بیشترین دشمنی را با عثمان داشت. ایشان پیراهنی را از رسول خدا در منزل خویش برافراشته بود و به کسانی که به منزل پیامبر می آمدند می گفت: این پیراهن رسول خداست، عثمان سنت ایشان را منسوخ نمود قبل از این که پیراهن ایشان کهنه شود. منقول است که وی اولین کسی بود که عثمان را "نعثل[24]" -که اسم یکی از یهودیان مدینه بود- نامیده و می گفت: بکشید نعثل را! خدا نعثل را بکشد.»[25] همه این ها در حالی بود که از وفات رسول خدا دو دهه نگذشته بود.
همچنین در داخل قلمرو حکومت پیامبر (ص) هنوز یهودیانی وجود داشتند که زوال نفوذ خود در شبه جزیره و به ویژه مدینه را فراموش نکرده و به شدت نسبت به پیامبر گرامی و دیانت اسلام کینه به دل داشتند. از همین رو در دوره پس از وفات پیامبر (ص) یهودیان شبه جزیره اقدام به حمله تبلیغاتی سنگینی علیه مبانی اسلام به راه انداخته و موجی از شبهات را در میان امت اسلامی سرازیر نمودند. پرسش های گوناگون و فراوان ایشان که عموما با عجز خلفا و صحابه در پاسخ به آن ها همراه می شد، موجب سرخوردگی و احساس ضعف و شکست مسلمانان در برابر یهودیان می گردید.
با این حال خلیفه بر حق یعنی امیر مومنان علی (ع) علیرغم غصب منصب رهبری ایشان از سوی دیگران و صرفا با هدف تامین مصلحت دین و اعلای کلمه توحید، در کمین یهودیان نشسته و در برابر این موج هدفمند و نظام یافته تبلیغاتی ایشان ایستادگی نموده و یک تنه پاسخ ایشان را می داد. این سیره ایشان تا بدانجا به فریاد مسلمین رسید که خلیفه دوم بارها تکرار می نمود که: ( لا أبقاني الله لمعضلة ليس لها أبو الحسن[26])خداوند مرا بدون ابوالحسن علی در معضل و مشکلی تنها رها نسازد.[27]
خاموشی اسلام با توطئه دشمنان
در خارج از شهر مدینه نیز افرادی بودند که همواره در کمین اسلام بوده و برای پایان بخشیدن به اسلام ترفندها و حیله های مختلفی را به کار بستند. تا بدانجا که اقدام به شکنجه و قتل صحابه پیامبر (ص) نموده و پس از آن محاصره اقتصادی و اجتماعی حضرت و یارانشان را در شعب ابی طالب دنبال نموده و پس از آن برای قتل ایشان توطئه کردند که به مهاجرت ایشان به مدینه[28] و خوابیدن علی (ع) در بستر ایشان انجامید[29]. پس از ناکامی در این سه حوزه، ارتش های فراوانی برای نبرد با پیامبر آماده ساخته و به جنگ حضرت آمدند که همگی بی نتیجه مانده و بالعکس به شکست مطلق آنان منتهی شد[30]. طرح های متعدد ترور پیامبر نیز از دیگر اقدامات خصمانه دشمنان مکی حضرت بود. به عنوان نمونه توطئه سران بنی عامر و نیز طرح ترور ایشان در مسیر غزوه تبوک که با رم دادن شتر حضرت و با هدف پرت کردن حضرت به اعماق دره ها صورت گرفت، از جمله این توطئه هاست.
در نتیجه هیچ گزینه ای برای ایشان جز صبر پیشه کردن تا وفات حضرت (ص) باقی نمانده تا با وفات ایشان، رسالتشان نیز از میان برود. از این رو دوره پس از پیامبر دوره طلایی برای دشمنان اسلام در داخل شبه جزیره بود که منتظر و در کمین وفات ایشان برای نابود کردن رسالت حضرتش قلمداد می شد.
دشمنان خارجی
در خارج از شبه جزیره نیز دو دولت ایران و روم نیز پس از آن که گستره اسلام از جنوب به یمن و از شمال به مرزهای عراق و سوریه فعلی رسید، به طور جدی اقدام به طراحی برنامه هایی برای درهم شکستن اسلام نمودند. خطر این دو امپراطوری بزرگ، به ویژه با دعوت های مکرر پیامبر گرامی اسلام از دو دولت مبنی بر ایمان آوردن به رسالتشان و نیز درگرفتن دو جنگ موته و تبوک میان مسلمانان و روم شرقی در دوره حیات نبی (ص) برجسته تر می شد.
به طور قطع تمامی این مشکلات و چالش هایی که امت در دوره پس از وفات پیامبر (ص) با آن روبرو می گردید، مورد توجه ایشان بوده است. و از آن جا که ایشان صاحب «قلب رحیم» بوده، که زندگی خویش را وقف خداوند تبارک و تعالی و اصلاح انسانیت و نجات آنان و هدایت ایشان از ظلمت به نور الهی نموده بود، چگونه می توان باور کرد که امت را به حال خود رها نموده و نسبت به آن از خود اهمال نشان دهد. پیامبری که به فرموده خداوند متعال از مومنان به آن ها حریص تر است:«قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ[31]»هر آينه پيامبری از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج می دهد بر او گران می آيد سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.
[1] ملا محمد محسن فیض کاشانی، المحجة البيضاء، ج6، فصل حب الجاه، ص107.
[2]آل عمران:103
[3]الأنفال :46
[4] ر.ک: آیت الله محمد یعقوبی، شكوى القرآن.
[5] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج6،باب 23، ص 315.
[6]طه: 29-32
[7]نهج البلاغه خطبه 4
[8]فتح 20
[9]صف 13
[10]النجم 3-4
[11] ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج1، ص 217.
[12] حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، صحبح بخاری، باب عرض جبرائيل القرآن على النبي.
[13]ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ص 164 - 165 (شرح خطبه شقشقیه).
[14] ر.ک: سید مرتضی عسکری، معالم المدرستين، ج1،ص544.
[15]المنافقون والمرجفون في المدينة (الأحزاب : 60)
[16]المنافقون:8
[17]الحجرات:14
[18] ر.ک: نجاح الطائي،نظريات الخليفتين، ج1.
[19]در جلد دوم کتاب «معالم المدرستین» روایتی از براء بن عازب و به نقل از کتاب سنن ابن ماجه و مسند احمد نقل شده که می گوید: به همراه رسول خدا و صحابه وی ازمدینه خارج شده و برای حج احرام بسته و وارد مکه شدیم. آن گاه که پیامبر گرامی فرمودند، حج خود را به عمره تبدیل نمایید. مردم گفتند که ای رسول خدا چگونه در حالی که برای حج احرام بسته ایم، حج خود را به عمره تبدیل کنیم؟ حضرت فرمودند که به آن چه دستور داده ام عمل نمایید. با این حال عده ای مجددا از این مساله سرباز زدند و همین مساله به ناراحتی حضرت منجر شده و ایشان به نزد عایشه رفتند و وی خشم را در چهره ایشان مشاهده نموده و پرسید: هر کس تو را خشمگین سازد خداوند را خشمگین ساخته است. حضرت فرمودند: چگونه خشمناک نباشم در حالی که دستوری می دهم و اطاعت نمی شود.
[20] مصيبت روز پنج شنبه (رزية يوم الخميس) آن گونه که بخاری با سند خود از عبيد الله بن عبد الله بن عتبة بن مسعود از ابن عباس نقل کرده است، ازاین قرار بوده است: «در منزل رسول خدا در آن روز افراد زیادی و از جمله خلیفه دوم حضور داشتند. پیامبر گرامی فرمودند برای من برگه ای بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. در پاسخ حضرت، خلیفه دوم گفت: درد بر پیامبر چیره شده و نزد شما قرآن وجود دارد و همین ما را بس است. در نتیجه این مساله، افراد موجود در خانه به ستیزه با یکدیگر مشغول شدند. یکی از ایشان فرامایش پیامبر و دیگری گفته عمر را تکرار می کرد. هنگامی که اختلاف نزد حضرت بالا گرفت، فرمودند که از گِرد من دور شوید! ابن عباس می گوید: مصیبت و تمام مصیبت همین بود که اختلاف و هیاهیوی افراد مانع از نوشتن آن وصیت گردید.»
البته در این حدیث دست برده شده و آن را نقل به معنی کرده اند. چرا که کلمه قطعی که خلیفه دوم استعمال کرد آن بود که : أن النبي يهجر؛ یعنی پیامبر هذیان می گوید. با این حال با هدف کاستن از قبح و زشتی عبارت و در دفاع از خلیفه دوم آن را تحریف نموده اند. ر.ک: سید عبدالحسین شرفالدین موسوی عاملی، المراجعات : مراجعه 86.
[21] شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، كتاب صلاة، باب عدم جواز الجماعة في صلاة النوافل في شهر رمضان، حدیث اول.
[22]برای استقراء این موارد ر.ک: کتاب «النص والاجتهاد» اثر سید عبدالحسین شرفالدین عاملی.
[23]خداوند متعال از مدت ها قبل و در آیه 54 سوره مائده پیش بینی ارتداد بسیاری از سست ایمان های شبه جزیره را پیش بینی کرده و می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست.»
[24] به معنی پیر خرفت!
[25]محمد بن جریر طبری، تاريخ طبري، ج 3، ص 477. ( به نقل از كتاب بنور فاطمة اهتديت، ص 190.)
[26] علي بن محمد ابن اثير، أسد الغابة، ج4، ص 22. و ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج7، ص 327.
[27] خليل ابن احمد فراهیدی آن را دلیل مستقلی بر امامت علی (ع) عنوان کرده و در پاسخ به چرایی حقانیت امامت علی بن ابی طالب، احتیاج همگان به وی و بی نیازی او از همگان را دلیل بر امامت حضرتش ذکر می کند.
[28] محمد حسین هیکل، زندگی محمد (ص)، پایان فصل ششم.
[29] محمد حسین هیکل، زندگی محمد (ص)، فصل دهم.
[30] محمد حسین هیکل، زندگی محمد (ص)، فصل سیزدهم.
[31]التوبة:128